بهره مند
/bahremand/
مترادف بهره مند: برخوردار، بهره ور، رستی خوار، کامیاب، متمتع، محتظی، محظوظ، مستفید، مستفیض، منتفع
متضاد بهره مند: بی بهره، محروم
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: آن که یا آنچه بهره می برد، برخوردار، کامیاب، ( بهره، مند ( پسوند دارندگی ) )، ( در پهلوی، bahrmand ) قابل تقسیم، قابل قسمت
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
نکردی کسی را چومن بهره مند
ز گنج و ز تخت و ز نام بلند.
فردوسی.
به بهرام گفتند کای بهره مندبشاهی تویی جان ما را پسند.
فردوسی.
زمین آمد از اختران بهره مندهم از هر سه ارکان ز چرخ بلند.
اسدی.
گشادن بند هر شغلی توانی که از انواع دانش بهره مندی.
سوزنی.
مبادا بهره مند از وی خسیسی بجز خوشخوانی و زیبانویسی.
نظامی.
تو بر سمندی و بیچارگان اسیر کمندکنار خانه زین بهره مندو من مهجور.
سعدی.
من از این طالع شوریده برنجم ورنی بهره مند ازسر کویت دگری نیست که نیست.
حافظ.
پس آن قوم که برایشان مال سال گذشته مانده بود بدان بهره مند شد و دیگران محروم شدند. ( تاریخ قم ص 190 ).چو عصا هرکس که باشد بهره مند از راستی
زیر دست خلق شد محکوم نابینا فتاد.
کلیم.
فرهنگ فارسی
دارای بهره ونصیب، سود، وبهره برده باشد، دارای بهره ونصیب، سود، وبهره برده باشد
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
ذینفع
نائل
غانم
کامران . . . . . . کامروا . . . . . .
حظ