- بهرةالحلقه ؛ میانه آن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- بهرةالفرس ؛ میانه آن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- بهرةاللیل ؛ میانه ٔآن. ( منتهی الارب ). میان شب. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ).
- بهرةالوادی ؛ میان آن.( از معجم البلدان ).
- بهرةالیوم ؛ میان روز. ( از ناظم الاطباء ).
بهره. [ ب َ رَ / رِ ] ( اِ ) حصه و نصیب و حظ وقسمت. ( برهان ). پهلوی «بهرک » قسمت. ( حاشیه برهان چ معین ). نصیب. حصه. و با لفظ داشتن و برداشتن و بردن مستعمل است. ( آنندراج ) ( غیاث ). نصیب و بخش و بهر و برج نیز با این ترادف دارد و بتازیش حصه خوانند. ( شرفنامه ). حظ. ( نفیسی ). زون. ( صحاح الفرس ). حظ. ذنوب. کفل. نصیب. ( ترجمان القرآن ). نصیب. حظ. ( دهار ). حصه و نصیب و قسمت و بخش و حظ و تمتع. ( ناظم الاطباء ). خلاق. قسم. قسمت. بخش. سهم. نیاوه. فرخنج. جزء. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
حسودانْت را داده بهرام نحس
ترا بهره کرده سعادت زواش.
اورمزدی.
یکی بهره را بر سه بهره است بخش تو هم بر سه بهر ایچ برتر مشخش.
ابوشکور.
یکی دست بشکم من کرد و دلم بیرون کشید و به دونیم کرد و خونی سیاه از آنجا بیرون کرد و گفت این بهره شیطانی است. ( ترجمه تاریخ طبری ).عدو را بهره از تو غل و پاوند
ولی را بهره از تو تاج و پرگر.
دقیقی.
جهان سر بسر حکمت و عبرت است چرا بهره ما همه غفلت است.
فردوسی.
بر این بر یکی داستان زد کسی کجا بهره بودش ز دانش بسی.
فردوسی.
زهی ز هر ادبی یافته تمام نصیب زهی ز هر هنری بهره ای گرفته تمام.
فرخی.
دو روز دور نخواهد شدن ز درگه اواگر دو بهره مر او را دهند زین عالم.
فرخی.
خان را بشارت داده آمد تا آنچه رفته است به جمله معلوم وی شود و بهره خویش از شادی بردارد. ( تاریخ بیهقی ). و میگفتند که ما را از علم خویش بهره دادی و هیچ چیز دریغ نداشتی. ( تاریخ بیهقی ).بیشتر بخوانید ...