بهبود

/behbud/

مترادف بهبود: تندرستی، سلامت، صحت، عافیت، التیام، پیشرفت، ترقی، توسعه، رفاه

متضاد بهبود: وخامت

معنی انگلیسی:
well-being, welfare, health, amelioration, improvement, recovery, remission, pickup, betterment, gain, progress, mend, amendment, recuperation

فرهنگ اسم ها

اسم: بهبود (پسر) (فارسی) (تلفظ: behbud) (فارسی: بهبود) (انگلیسی: behbud)
معنی: پیشرفت تدریجی، حرکت رو به بهتر شدن، تندرستی، سلامت، درست شدن، درستی، اصلاح
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

بهبود. [ ب ِ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خیریت و معنی ترکیبی آن به بودن است. ( از آنندراج ). بهتری. ترقی تدریجی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
ز به بودن فال کان سود تست
که به بود تو اصل بهبود تست.
نظامی.
هرکه هست اندر پی بهبود خویش.
عطار.
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد.
حافظ.
هر کرا روی به بهبود نداشت
دیدن روی نبی سود نداشت.
جامی.
پیوند درخت مطلقاً برای بهبود و کثرت خاصیت و منفعت می کنند. ( فلاحت نامه ).
از پی بهبود ملک ودولت بگزین
مردم دانا بجای مردم نادان.
حاج سیدنصراﷲ تقوی.
|| عافیت و سلامت و تندرستی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) : چنین نومید نباید بود که بهبود ممکن باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182 ).
برداشت از او امید بهبود
کآن رشته او پر از گره بود.
نظامی.
برگ و بار آن درخت می ریخت و افسردگی و پژمردگی بدو راه می یافت تا در او هیچ امید بهبود نماند. ( مرزبان نامه ).
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به بمداوای حکیم.
حافظ.

بهبود. [ ب ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گندزلو که در بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع است و 600 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

به بودن، خوب بودن، تندرستی، سلامت
( مصدر ) ۱ - بهتری ترقی تدریجی . ۲ - عافیت سلامت تندرستی.
خیریت و معنی ترکیبی آن به بودن است بهتری . ترقی تدریجی .

فرهنگ معین

(بِ ) (مص مر. ) ۱ - خوب شدن ، نیکو شدن . ۲ - سلامت ، تندرستی .

فرهنگ عمید

۱. به بودن، خوب بودن.
۲. تندرستی، سلامت.

فرهنگستان زبان و ادب

{healing} [پزشکی] فرایند بازیابی سلامتی
[اعتیاد] ← خودیابی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بهبود به معنای بازیافت سلامت، پس از بیماری است. از آن به مناسبت در باب های طهارت، صوم، ارث، حدود، قصاص و دیات سخن گفته شده است.
خون زخم و دمل تا زمانی که بهبود نیافته - هرچند زیاد باشد- در نماز و طواف، بخشوده شده است و شستن آن لازم نیست و پس از بهبود باید شسته شود. البتّه بعضی معفو بودن را مشروط به مشقّت داشتن شستن موضع و استمرار جریان خون دانسته اند.

زردابه ی زخم در حال بهبود
زردابه ی زخم در حال بهبود - جز در صورتی که یقین به خون بودن آن یا آمیخته بودن آن با خون باشد- پاک است.
باقی بون حکم جبیره در بیم ضرر آب
حکم جبیره، مادامی که بیم از ضرر آب بر موضع زخم وجود داشته باشد، باقی است هرچند احتمال بهبود نیز بدهد؛ لیکن اگر معلوم شود پیش از وضو بهبود یافته در اینکه وضوی جبیره ای برای نماز بعدی کفایت می کند یا لازم است تجدید وضو نماید، اختلاف است.

روزه گرفتن بیمار
...

مترادف ها

improvement (اسم)
پیشرفت، بهتر شدن، بهبود، تکمیل، تهذیب، تکامل، بهسازی

recovery (اسم)
حصول، بهبودی، ترمیم، جبران، بهبود، وصول، بهوش امدن، تحصیل چیزی، استرداد، باز یافت، بخودایی

betterment (اسم)
اصلاح، بهتری، بهبودی، بهبود

فارسی به عربی

تحسین

پیشنهاد کاربران

بهبود مرکب از به بود
وقتی اسم شخص میشه به معنی بهترین بود و هستی
به یعنی بهترین
بود یعنی هستی و وجود
وقتی اسم شخص میشه به معنی بهترین بود و بهترین هستی و بهترین وجود هست
به یعنی بهتر
بود یعنی هستی
ارتقاء، بهینه سازی، بالا بردن سطح کیفیت چیزی یا خدمتی، بهتر شدن، رفع ایراد یا برطرف کردن مشکلات و مسائل قبلی
Continuous Improvement : بهبود مستمر ( کایرن )
کُردی: سارِیژ، چاک بۊن، باش بۊن، خاس بۊن
بهبود/behbud/
مترادف بهبود: تندرستی، سلامت، صحت، عافیت، التیام، پیشرفت، ترقی، توسعه، رفاه
متضاد بهبود: وخامت
بهبود
well - being welfare health amelioration improvement recovery remission pickup betterment gain progress mend amendment recuperation
بهبود ( Recovery ) [اصطلاح اعتیاد]کاهش و یا محرومت از سوء مصرف مواد مخدر، اغلب ناشی از بهبود کیفیت زندگی و و حمایت رخ می دهد.
شفا
بهتر شدن حال بیمار

بپرس