[ویکی فقه] بَهادُرْشاهِ گُجَراتی، سلطان گجرات (د ۹۳۴ق/۱۵۳۶م)، دومین پسر سلطان مظفردوم بوده است.
با توجه به این که بهادرشاه در هنگام مرگ ۳۱ ساله بود، تاریخ تولد وی را باید ۹۱۲ق/۱۵۰۶م دانست. او در ۹۳۱ق/۱۵۲۵م به دُنگرپور، چیتور، مِوات و دهلی سفر کرد و در زمان جنگ ابراهیم لودی (حک ۹۲۳-۹۳۲ق) با باب (حک ۹۳۲-۹۳۷ق) همان جا بود و حتی گفته اند وقتی که امرای ابراهیم لودی از او رنجیدند، به فکر افتادند تا بهادر را جانشین وی کنند. پس از آشفتگی های سیاسی ناشی از قتل سکندرشاه (۹۳۲ق) و حکومت کوتاه مدت محمدشاه دوم، برادر دیگر بهادرشاه در گجرات، سرانجام وی در همان سال بر تخت نشست
تثبیت قدرت
درگیری های میان سلاطین محلی و اقتدار رو به ازدیاد بهادرشاه، سبب شد تا در ۹۳۵ق علاءالدین عمادالملک، حکمران «برار» برای مقابله با برهان نظام شاه از وی مدد جوید و به تحریک همو بهادرشاه به دکن لشکر کشید. سرانجام عمادالملک که خود از پیشروی بهادرشاه هراسان شده بود و نیز به سبب اتحاد سلاطین محلی با برهان نظام شاه، کار به مذاکره و بازگشت بهادرشاه به گجرات انجامید، ولی اعتبار و اقتدار بهادرشاه تثبیت شد چنان که در ۹۳۷ق/۱۵۳۱م با استفاده از ضعف سلطان محمودخلجی، حکمران مالوه، به بهانۀ حمایت او از مدعیان حکومت گجرات، به پیکار وی رفت در این جنگ محمود خلجی را درهم شکست و چندین قلعه و ولایت مالوه را تصرف کرد. در این میان به سبب رسیدن پرتغالی ها به دیو۱، بهادرشاه بدان سو حرکت کرد و آنان بدون کسب نتیجه ای بازگشتند. بهادرشاه در ۹۳۸ق چندین شهر را از راجپوت ها گرفت و این نواحی را به سلطان عالم، حکمران کالپی که از برابر لشکریان همایون گریخته، و به وی پناه آورده بود، داد بهادرشاه در ۹۴۰ق/۱۵۳۳م چیتور را به محاصره گرفت و سرانجام حکمران آن جا را وادار به تسلیم و اطاعت کرد. در همین سال محمدزمان میرزاتیموری از زندان همایون گریخت و به بهادرشاه پناه آورد و او به درخواست های همایون مبنی بر تحویل یا اخراج محمد زمان وقعی ننهاد. همایون همین امر را بهانه کرد و برای توسعۀ قلمرو خود دست به لشکرکشی زد و تاتارخان و لودی را که از سوی بهادرشاه حمایت می شدند، درهم شکست و روی به گجرات نهاد. خبر حرکت همایون به سوی گجرات وقتی به بهادرشاه رسید که دومین بار قلعۀ چیتور را محاصره کرده بود. همایون که نمی خواست در جنگ بهادرشاه با راجپوتها مداخله کند، در سارنگپور توقف کرد و منتظر نتیجه ماند. سرانجام چیتور فتح شد.
مقابله با همایون
در ۹۴۲ق بهادرشاه و همایون در قلعۀ مندسور در برابر یکدیگر قرار گرفتند. بهادرشاه شبانه با ۵ تن از امرای نزدیک خود به مندو و سپس چانپانیر گریخت. همایون در پی او روان شد و بهادرشاه همه جا از برابر او می گریخت. پس از آن که همایون به سوی برهانپور بازگشت، بهادرشاه به تصرف احمدآباد همت گماشت. مردم آن دیار، در برابر بهادرشاه چندان مقاومت نکردند. بهادرشاه آن گاه به جانپانیر بازگشت و حدود دو هفته در آن جا ماند و پس از آن برای ممانعت از تصرف بنادرگجرات توسط پرتغالی ها به دیو رفت. وی پیش از آن در پی شکست از همایون در ۹۴۱ق بسین را به پرتغالی ها واگذار کرده بود و در ۹۴۲ق به امید برخورداری از کمک پرتغالی ها در برابر همایون، اجازۀ ساخت قلعه ای را در دیو به آن ها داده بود؛ اما چون همایون بازگشت، وی نیز از تأیید امتیازات اعطایی به پرتغالی ها سرباز زد و درصدد برآمد مانع تصرف این نواحی گردد. پس برای مذاکره با معدودی از یارانش به کشتی فرمانده پرتغالیان رفت و چون خواستند او را توقیف کنند، مقاومت کرد و همراه یارانش کشته شد.از بهادرشاه پسری برجای نماند و چون جسد وی را نیافتند، تا مدت ها در گجرات و دکن کسانی پیدا می شدند که خود را با نام وی می خواندند و مدعی حکومت بودند.
با توجه به این که بهادرشاه در هنگام مرگ ۳۱ ساله بود، تاریخ تولد وی را باید ۹۱۲ق/۱۵۰۶م دانست. او در ۹۳۱ق/۱۵۲۵م به دُنگرپور، چیتور، مِوات و دهلی سفر کرد و در زمان جنگ ابراهیم لودی (حک ۹۲۳-۹۳۲ق) با باب (حک ۹۳۲-۹۳۷ق) همان جا بود و حتی گفته اند وقتی که امرای ابراهیم لودی از او رنجیدند، به فکر افتادند تا بهادر را جانشین وی کنند. پس از آشفتگی های سیاسی ناشی از قتل سکندرشاه (۹۳۲ق) و حکومت کوتاه مدت محمدشاه دوم، برادر دیگر بهادرشاه در گجرات، سرانجام وی در همان سال بر تخت نشست
تثبیت قدرت
درگیری های میان سلاطین محلی و اقتدار رو به ازدیاد بهادرشاه، سبب شد تا در ۹۳۵ق علاءالدین عمادالملک، حکمران «برار» برای مقابله با برهان نظام شاه از وی مدد جوید و به تحریک همو بهادرشاه به دکن لشکر کشید. سرانجام عمادالملک که خود از پیشروی بهادرشاه هراسان شده بود و نیز به سبب اتحاد سلاطین محلی با برهان نظام شاه، کار به مذاکره و بازگشت بهادرشاه به گجرات انجامید، ولی اعتبار و اقتدار بهادرشاه تثبیت شد چنان که در ۹۳۷ق/۱۵۳۱م با استفاده از ضعف سلطان محمودخلجی، حکمران مالوه، به بهانۀ حمایت او از مدعیان حکومت گجرات، به پیکار وی رفت در این جنگ محمود خلجی را درهم شکست و چندین قلعه و ولایت مالوه را تصرف کرد. در این میان به سبب رسیدن پرتغالی ها به دیو۱، بهادرشاه بدان سو حرکت کرد و آنان بدون کسب نتیجه ای بازگشتند. بهادرشاه در ۹۳۸ق چندین شهر را از راجپوت ها گرفت و این نواحی را به سلطان عالم، حکمران کالپی که از برابر لشکریان همایون گریخته، و به وی پناه آورده بود، داد بهادرشاه در ۹۴۰ق/۱۵۳۳م چیتور را به محاصره گرفت و سرانجام حکمران آن جا را وادار به تسلیم و اطاعت کرد. در همین سال محمدزمان میرزاتیموری از زندان همایون گریخت و به بهادرشاه پناه آورد و او به درخواست های همایون مبنی بر تحویل یا اخراج محمد زمان وقعی ننهاد. همایون همین امر را بهانه کرد و برای توسعۀ قلمرو خود دست به لشکرکشی زد و تاتارخان و لودی را که از سوی بهادرشاه حمایت می شدند، درهم شکست و روی به گجرات نهاد. خبر حرکت همایون به سوی گجرات وقتی به بهادرشاه رسید که دومین بار قلعۀ چیتور را محاصره کرده بود. همایون که نمی خواست در جنگ بهادرشاه با راجپوتها مداخله کند، در سارنگپور توقف کرد و منتظر نتیجه ماند. سرانجام چیتور فتح شد.
مقابله با همایون
در ۹۴۲ق بهادرشاه و همایون در قلعۀ مندسور در برابر یکدیگر قرار گرفتند. بهادرشاه شبانه با ۵ تن از امرای نزدیک خود به مندو و سپس چانپانیر گریخت. همایون در پی او روان شد و بهادرشاه همه جا از برابر او می گریخت. پس از آن که همایون به سوی برهانپور بازگشت، بهادرشاه به تصرف احمدآباد همت گماشت. مردم آن دیار، در برابر بهادرشاه چندان مقاومت نکردند. بهادرشاه آن گاه به جانپانیر بازگشت و حدود دو هفته در آن جا ماند و پس از آن برای ممانعت از تصرف بنادرگجرات توسط پرتغالی ها به دیو رفت. وی پیش از آن در پی شکست از همایون در ۹۴۱ق بسین را به پرتغالی ها واگذار کرده بود و در ۹۴۲ق به امید برخورداری از کمک پرتغالی ها در برابر همایون، اجازۀ ساخت قلعه ای را در دیو به آن ها داده بود؛ اما چون همایون بازگشت، وی نیز از تأیید امتیازات اعطایی به پرتغالی ها سرباز زد و درصدد برآمد مانع تصرف این نواحی گردد. پس برای مذاکره با معدودی از یارانش به کشتی فرمانده پرتغالیان رفت و چون خواستند او را توقیف کنند، مقاومت کرد و همراه یارانش کشته شد.از بهادرشاه پسری برجای نماند و چون جسد وی را نیافتند، تا مدت ها در گجرات و دکن کسانی پیدا می شدند که خود را با نام وی می خواندند و مدعی حکومت بودند.
wikifeqh: بهادرشاه_گجراتی