بطون سبعه روح انسان

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بطون سبعه ، از اصطلاحات عرفانی بوده و در بیان صوفیه از اطوار روح آدمی است. انسان به لحاظ تکثّر باطنی و کینونت فرقانی، دارای هفت بطن است .
مقام نفس او است که ناظر به حیات دنیا و زخارف دنیّ آن است. مقتضای این مقام، خلود در مرتبه بهایم می باشد. در قرآن آیاتی چند ناظر به این مقامند؛ از جمله: « زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ... ». صاحب این مقام، حظّی از آخرت و نصیبی از حقیقت ندارد: « فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقوُلُ رَبَّنَا آتِنَا فیِ الدُّنْیَا و مَا لَهُ فِی الاْخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ ».
بطن دوم
مرتبه عقل است. عقل مشتاق لذت باقی و به دنبال جمع لذایذ دنیا و آخرت است. آن که در این رتبه است، از مرتع بهایم خارج شده و در جمعیت اولیا و انبیا وارد شده است. نفس در این حالت، تحت سلطه و حکومت عقل است. انسانی که دارای معرفت کامل به مبدأ و معاد است، آخرت را اصالت می دهد و برمی گزیند و از این عالم ماده خود را خلاص می کند. لسان این مقام چنین است: « رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ ».
بطن سوم
مقام روح است. سالک در این موطن، با حضور حق آرامش می گیرد. در این حالت، هر چند کثرت حضور دارد، اما بذر مشاهدات، وحدت حق را به نگاه عارف در می آورد. شاید حدیث حارثه ناظر به این مقام باشد؛ حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه وآله وسلم) از حارثه سؤال کرد: «کیف اصبحتَ؟» قال: «اصبحتُ مؤمناً حقّاً». پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «برای هر حقی، حقیقتی است که به وسیله آن، حق را می شناسند؛ حال حقیقت ایمان تو چیست؟» حارثه در جواب عرض کرد: «عزلت نفسی عن الدنیا؛ فاستوی عندی ذهبها و حجرها و مَدرها». حارثه مکاشفاتی را از خود نقل کرد؛ مثل این که «کانّی انظر الی عرش الرحمن بارزاً»؛ لذا نهایت اوج حارثه، مقام عرش است و این مقام، محیط بر عالم جسم و برزخ می باشد. همچنین شاید حدیث احسان، نظری به این مقام و مرتبه داشته باشد؛ که « و اعبد ربّک کانَّک تراه ». گفت پیغمبر صباحی زید را •••••• «کیف اصبحت»؟ ای رفیق با وفا گفت عبداً مؤمناً باز اوش گفت •••••• کو نشان از باغ ایمان گر شکفت گفت تشنه بوده ام من روزها •••••• شب نخفتستم ز عشق و سوزها تا ز روز و شب جدا گشتم چنان •••••• که ز اسپر بگذرد نوک سنان که از آن سو جمله ملت یکی است •••••• صد هزاران سال و یک ساعت یکی است
بطن چهارم
...

پیشنهاد کاربران

بپرس