بزغاله. [ ب ُ ل َ / ل ِ ] ( اِ مصغر ) بچه بز. به تازیش جدی خوانند. ( از شرفنامه منیری ) ( از ناظم الاطباء ). بز خردسال. بز کوچک. بزبچه. بزک. ( فرهنگ فارسی معین ). جلم. رُبَح. رباح. هلع. عناق. جدی. ( منتهی الارب ). بزیچه. کره بز. ( یادداشت بخط دهخدا ) : بزغاله گان دیدند که هرچند شیر از پستان مادر میخوردند لاغرتر می شدند. ( قصص العلماء ص 171 ). ماده گاو خجندی رواق بضعیفی شده ست بزغاله.
سوزنی.
امیر اسماعیلی گیلکی که پادشاه طبس بود روزی از دروازه شهر بیرون آمد یکی را دید که بزغاله ای داشت و بشهر می برد. امیر گفت این بزغاله را از کجا خریده ای ؟ گفت ای امیر خانه داشتم به این بزغاله ای بفروختم. گفت سرائی به بزغاله ای دادی ؟ گفت ای امیر سال دیگر از دولت تو بمرغی بازخرم. ( از عقدالعلی ). گر شب گذار داد به بزغاله روز را تا هرچه داشت قاعده عذرا برافکند.
خاقانی.
ببزغاله گفتند بگریز گفتا که قصاب در پی کجا میگریزم.
خاقانی.
دیده مهی بر خوان دی بزغاله پرزهروی زآنجا برون آورده پی خون وی آنجا ریخته.
بزغاله (صورت فلکی). صورت فلکی بُزغاله ( بز دریایی ) یا جَدْی ( به انگلیسی: Capricornus ) یکی از صورت فلکی های خانوادهٔ منطقةالبروج است. معمولاً پیکرهٔ آنرا به شکل «نیم بزغاله و نیم اژدها» ترسیم می کنند. این پیکر آسمانی، مثلثِ ازشکل افتاده ای است که ستارگان نسبتاً کم نوری دارد. [ ۱] صورت های فلکی مجاور آن به صورت آبریز، عقاب، کمان، میکروسکوپ و ماهی جنوبی است. ستارهٔ جَدْی در این پیکر، ستاره ای دوتایی است که از زمین با چشم از هم قابل تمایز است. هنگامی که سیارهٔ نپتون کشف شد در درون این صورت فلکی قرار داشت. [ ۱] این صورت فلکی سه ستاره اصلی به نام های آلفا بزغاله ٬دلتا بزغاله و اومگا بزغاله است. • مسیه ۳۰:یک خوشه ستاره ای کروی • NGC ۷۱۰۳: خوشه کهکشانی • NGC ۶۹۰۷: یک کهکشان مارپیچ
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست واژه ی بزغاله از ریشه ی دو واژه ی بز و غاله فارسی هست خود واژه ی غاله از ریشه ی واژه ی غال فارسی هست. لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا ... [مشاهده متن کامل]
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. • منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
بزغاله ؛ کلمه ی بزغاله مرتبط با کلمه ی بزوغ به مفهوم منقبض و کوچک در حال رشد. بزوغ؛ نیش زدن نور در ابتدای طلوع آفتاب، نیش زدن دندان شیری کودک، مرتبط با کلمه ی بزغاله به مفهوم منقبض و کوچک در حال رشد. ... [مشاهده متن کامل]
زِبَق؛ در یک تعریف خلاصه، یعنی ابزاری برای قبض کردن. عضوی از اعضای بدن یا ابزاری که به همدیگر زیب می شوند جهت چیزی را از چیزی جدا کردن یا کَندن. مثل دو لبه قیچی. در زبان تات های خراسان شمالی به فک صورت انسان زِبَق گفته می شود. و در فرهنگ و زبان عربی از این کلمه در زمانی که حاکم، فردی را از جامعه جدا می کند یا اون فرد را از جامعه قبض می کند و به حبس می اندازد استفاده می کنند. کلمه ی زبق از زاویه قانون حروف معکوس مرتبط با کلمه قبض می باشد. مثل قبض روح، قبض برق، اصطلاح یک قبضه شمشیر نیز مُؤَیِّد این توضیح می باشد. زِبَق و قبض در دو جهت عکس همدیگر مفهوم دارد. دو مفهوم گرفتن و دادن، یا به دست آوردن و از دست دادن. قانون حروف معکوس در کلمات؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش، فرض ظرف. . . . از زاویه قانون لاتین حروف در پاتیل کلمات نیز کلمه ی بُغض و قیض و غضب، قصْب، قصّاب، قابض، بزاق نیز مرتبط با مفهوم زبق و قبض می باشد. بزاق؛ قبض غذا، جذب غذا قابض؛ به معنای قبض کننده، منقبض کننده، گیرنده، و تنگ کننده یا درهم کشنده مفهوم دارد. در پزشکی، قابض به خاصیتی از دارو گفته می شود که رفع اسهال و ایجاد یبوست می کند. البته ریشه اصلی زبق و قبض، دو حرف ( ز ب ) می باشد. که با این دو حرف در زوایای مختلف از همین چشمه مفهوم جاری می شود. کلمه ی زیب یعنی دو چیز به هم رسیدن و زیبایی خلق شدن. مثل اصطلاح ضبط و ثبت صدا یا اصطلاح سَبَد با ترجمه رایج امروزی به مفهوم زنبیل. هر چند سبد و زنبیل با دو حرف ریشه ای مشترک ( ز ب ) هم در دو شکل مختلف از یک ریشه و یک مفهوم مشترک در دل خود دارند. یا خود کلمه زبان که خود عاملی برای زیب کردن حروف و ساخت کلمات می باشد. کلمه سبقت و سابق نیز از زاویه قانون تغییر شکل حروف مرتبط با همین مفاهیم می باشد. کلمه سابق یعنی عمر و زمانی که از ما گرفته شده و سبقت عکس مفهوم سابق به مفهوم پیش افتادن و کسب فرصت و جبران عقب ماندگی.
در زبان سنگسری به بزغاله نر دو ساله ( کلکر ) و به بزغاله ماده دوساله ( کییر ) وبه بزغاله ماده سه ساله ( سیلَک ) و به کَل چند ساله که جلو دار گله می باشد ( پاژَنگ ) می گویند
به زبان سنگسری بوچه bocheh
یعمور
در لری بختیاری بزغاله: بیگ
امروزه نام گوسفند بر تمام گوسفندان اهلی نر و ماده که دارای پشم یا مو هستند اطلاق می شود به بچه گوسفند بر اساس داشتن مو یا پشم به ترتیب بزغاله یا بره گفته می شود که شامل هر دو جنس نر و ماده می شود بزغاله ... [مشاهده متن کامل]
ی ماده با بزرگ شدن به بُز و بزغاله ی نر به چپش تغییر نام پیدا می کند اما بره ی ماده با بزرگ شدن به میش و بره ی نر به قوچ تغییر اسم می یابند. بطور کلی بُز و چپش، بی دنبه، مودار و دارای شاخهای راست بدون اعوجاج اند و میش و قوچ به گوسفندان دنبه دار دارای پشم و شاخهای خمیده و اعوجاج گفته می شود.
بزغاله به ترکی: " کَپیش "
بز کوچولو شبیه گربه
Yeanlig به معنی بچه گوسفند ، بزغاله است.
در گویش شهرستان بهاباد به بزغاله، کَعْرِه و نوع نر آن را کعره نر و ماده آن را کعره مایه می گویند و کعره مایه با رشد به بز و کعره نر با رشد به چَبُش ( این کلمه در اصل چپش است ) و سپس دو بر ( dobor ) تبدیل ... [مشاهده متن کامل]
می شود. کلمه ی کعره در اصل کهره است که طبق لغتنامه دهخدا به بزغاله شش ماهه گفته می شود گاهی قصاب ها و دامداران از عبارت کعره شش ماه صحبت به میان می اورند که یا می خواهند سن بزغاله ( کعره ) را بیان کنند یا قصد دارند که مشخص کنند کعره همان بزغاله ی شش ماهه است.