بزاق

/bozAq/

مترادف بزاق: آب دهان، تف، خدو، خیو

برابر پارسی: آب دهان، آب دهن، تف، خدو

معنی انگلیسی:
saliva, water

لغت نامه دهخدا

بزاق. [ ب ُ ] ( ع اِ ) مجموعه ترشحات غدد بناگوشی و زیرفکی و زیرزبانی و سایر غدد ریز موجود در مخاط دهان که در محیط دهان انجام می گیرد و عمل اصلی آن مرطوب کردن غذا و تأثیر شیمیایی روی مواد قندی و قابل هضم کردن آنست. ( فرهنگ فارسی معین ). خدو. ( منتهی الارب ). آب دهان. انجوغ. ( ناظم الاطباء ). لعاب دهان. کف دهن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بصاق. بساق. ( مهذب الاسماء خطی ). آب دهان. خیو. تف. خیزی. تفو. قشاء. ( یادداشت بخط دهخدا ). || حلزون. ( ناظم الاطباء ).

بزاق. [ ب َزْ زا ] ( اِخ ) موضعی است از اعمال واسط. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

آب دهان که ازش غده مخصوص زیرزبان مترشح میشود
( اسم ) مجموع. ترشحات غدد بنا گوشی وزیر فکی وزیر زبانی و سایر غدد ریز موجود در مخاط دهان که در محیط دهان انجام میگیرد . عمل اصلی بزاق دهان مرطوب کردن مواد غذایی خشک و تبدیل آنها بلقمه است و دیگر تائ ثیر شیمیایی آن برروی مواد قندی است که مرحله ای از هضم راانجام میدهد ( تبدیل نشاسته بدکسترین و مالتز ) خدو خیو آب دهان آب دهن .
موضعی است در اعمال واسط .

فرهنگ معین

(بُ ) [ ع . ] ( اِ. ) آب دهان ، ترشحاتی که از غدد زیر زبانی ایجاد می شود.

فرهنگ عمید

آب دهان که از غده های مخصوص زیر زبان ترشح می شود و علاوه بر نرم کردن غذا مقداری از نشاستۀ آن را تبدیل به قند می کند، خدو.

دانشنامه عمومی

بُزاق یا آب دهان یا خَدو که در زبان عامیانه تُف خوانده می شود، مایعی برون سلولی است که توسط غدد بزاقی تولید و در دهان ترشح می شود. بزاق انسان حاوی ۹۹/۵ درصد آب به همراه موادی چون الکترولیت ها، مخاط، گلبول های سفید، سلول های بافت پوششی، آنزیم هایی همچون لیپاز و آمیلاز، مواد ضد میکروب مثل پادتن A و لیزوزیم است. [ ۱]
آنزیم های موجود در بزاق برای آغاز فرایند هضم چربی ها و قندهایی مثل نشاسته ضروری هستند. بزاق همچنین برای شکستن و تجزیهٔ باقیمانده های غذا میان دندان ها و جلوگیری از خراب شدن و پوسیدگی دندان ها عاملی ضروری است. از دیگر وظایف بزاق مرطوب سازی و نرم کردن غذاها در دهان و آسان کردن جویدن و بلع غذا می باشد. همچنین بزاق باعث حفظ رطوبت مخاط دهان و زبان و گلو و حلق شده و صحبت کردن، تنفس و همچنین حس چشایی را با تولید کربنیک آنهیدراز بهبود می بخشد. [ ۲] یکی دیگر از وظایف بزاق تنظیم pH حفرهٔ دهانی می باشد که این عمل باعث می شود عمر دندان ها افزایش یابد و در مقابل خوردگی و پوسیدگی های اسیدی مقاومت کنند. همچنین بزاق ضدعفونی کننده است و دارای آنزیمی به نام لیزوزیم می باشد که باعث کشته شدن باکتری های دیواره دار می شود.
در گونه های مختلف جانوری بزاق می تواند نقش های متفاوت و متنوعی ایفا کند. برخی از پرستوها برای ساختن آشیانهٔ خود از بزاق خود کمک می گیرند. بسیاری از مارهای سمی از بزاق خود برای کشتن شکار یا دفاع از خود در مقابل خطرات استفاده می کنند. همچنین برخی از موجودات مانند کرم ابریشم در مرحلهٔ شفیرگی از بزاق خود برای ساختن پیله یا پوشش محافظ استفاده می کنند. [ ۳] بسیاری از جانوران برای تمیز کردن خود و ترمیم زخم ها از بزاق خود استفاده می کنند. بررسی ها نشان داده اند که بزاق برخی گونه ها مثل موش های آزمایشگاهی، با داشتن ترکیباتی همچون فاکتورهای رشد و برخی آنزیم ها قابلیت ترمیم سریع تر زخم و ضدعفونی کردن زخم ها را دارا است. [ ۴]
بدن یک انسان بالغ و سالم به طور روزانه ۱۵۰۰ میلی لیتر بزاق تولید می کند و این میزان در هنگام خواب به شدت کاهش پیدا می کند. در انسان، غدد تحت فکی حدود ۷۰–۷۵ درصد از بزاق را تولید می کند و غدد بناگوشی نیز ۲۰–۲۵ درصد از بزاق را تولید می کند و مقدار ناچیز باقیمانده را سایر غدد بزاقی تولید می کنند. [ ۵]
ترشحات بزاق توسط عوامل مکانیکی و اعصاب به طور خود کار کنترل می گردد. اعصاب سمپاتیک و پارا سمپاتیک استثنائاً در این مورد هر دو به عنوان تحریک کننده می باشند، به طوری که تحریک اعصاب پارا سمپاتیک ( از طریق بو و مزهٔ غذا ) ترشحات آبکی بزاق و تحریک اعصاب سمپاتیک.
عکس بزاق
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

بُزاق (saliva)
در مهره داران، ترشحات قلیاییِ غدد بزاقی. به هضم غذا در دهان و بلع آن کمک می کند. در پستانداران، حاوی آنزیم آمیلاز است که نشاسته را به گلوکز تجزیه می کند. غدد بزاقی پشه ها و سایر حشرات خون خوار مواد ضدانعقاد تولید می کنند.

جدول کلمات

قشا, خدو, آب دهان

مترادف ها

spit (اسم)
میله، شمشیر، دشنه، سیخ، رطوبت، تف، بزاق، اب دهان، خدو، سیخ کباب

slobber (اسم)
خوی، گل، گلیز، لجن، بزاق، اب دهان، گریه بچگانه

saliva (اسم)
خوی، بزاق، اب دهان، خدو

sputum (اسم)
تف، بزاق، خلط سینه

فارسی به عربی

بصاق

پیشنهاد کاربران

آب دهان، تف
مایع غلیظی که از غدد داخل دهان ترشح می شود تا رطوبت لازم برای جویدن و بلعیدن بهتر و سریعتر غذا انجام شود.
بزاق؛ قبض غذا، جذب غذا، مثل قبض برق و آب و گاز
زِبَق؛ در یک تعریف خلاصه، یعنی ابزاری برای قبض کردن. عضوی از اعضای بدن یا ابزاری که به همدیگر زیب می شوند جهت چیزی را از چیزی جدا کردن یا کَندن. مثل دو لبه قیچی. در زبان تات های خراسان شمالی به فک صورت انسان زِبَق گفته می شود. و در فرهنگ و زبان عربی از این کلمه در زمانی که حاکم، فردی را از جامعه جدا می کند یا اون فرد را از جامعه قبض می کند و به حبس می اندازد استفاده می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه ی زبق از زاویه قانون حروف معکوس مرتبط با کلمه قبض می باشد. مثل قبض روح، قبض برق، اصطلاح یک قبضه شمشیر نیز مُؤَیِّد این توضیح می باشد.
زِبَق و قبض در دو جهت عکس همدیگر مفهوم دارد. دو مفهوم گرفتن و دادن، یا به دست آوردن و از دست دادن.
قانون حروف معکوس در کلمات؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش، فرض ظرف. . . .
از زاویه قانون لاتین حروف در پاتیل کلمات نیز کلمه ی بُغض و قیض و غضب، قصْب، قصّاب، قابض، بزاق نیز مرتبط با مفهوم زبق و قبض می باشد.
قابض؛ به معنای قبض کننده، منقبض کننده، گیرنده، و تنگ کننده یا درهم کشنده مفهوم دارد.
در پزشکی، قابض به خاصیتی از دارو گفته می شود که رفع اسهال و ایجاد یبوست می کند.
البته ریشه اصلی زبق و قبض، دو حرف ( ز ب ) می باشد. که با این دو حرف در زوایای مختلف از همین چشمه مفهوم جاری می شود. کلمه ی زیب یعنی دو چیز به هم رسیدن و زیبایی خلق شدن.
مثل اصطلاح ضبط و ثبت صدا یا اصطلاح سَبَد با ترجمه رایج امروزی به مفهوم زنبیل.
هر چند سبد و زنبیل با دو حرف ریشه ای مشترک ( ز ب ) هم در دو شکل مختلف از یک ریشه و یک مفهوم مشترک در دل خود دارند.
یا خود کلمه زبان که خود عاملی برای زیب کردن حروف و ساخت کلمات می باشد.
کلمه سبقت و سابق نیز از زاویه قانون تغییر شکل حروف مرتبط با همین مفاهیم می باشد.
کلمه سابق یعنی عمر و زمانی که از ما گرفته شده و سبقت عکس مفهوم سابق به مفهوم پیش افتادن و کسب فرصت و جبران عقب ماندگی.

بزاق: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
ریراک rirAk ( سغدی )
در زبان ترکی استانبولی می شود: سالیا

بپرس