برهان فطرت

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] یکی از راه های شناخت ومعرفت به خداوند، راه فطرت است. انسان همان گونه که از نگاه و تفکر در آ یات آفاقی واقعیتی را به عنوان خالق و مدب ّر این جهان کشف می کند، از نظر و تأمّل در نفس و نهاد خویش نیز به چنین معرفتی نائل می گردد، حال چگونه و با چه کیفیت؟ تفسیرها مختلف است.
← دیدگاه میرزا جوادآقا تهرانی
این برهان که مبتنی بر تصور است البته خالی از اشکال نیست، اما آنچه امام در زمینه فطرت می فرماید بسیار منطقی تر از این برهان است. ایشان با ترتیب و تنظیم چند مقدمه، برهان فطرت را به صورت یک برهان فلسفی ارائه می کند. مقدمات یاد شده از این قرار است:
۱. انسان بالفطره عشق به کمال مطلق دارد و این کمال مطلق خداست. ۲. عشق و عاشق فعلی، مستلزم وجود معشوق بالفعل است، زیرا عاشق و معشوق متضائف هستند و متضائفین در قوه و فعل متکافئ هستند. ۳. فطرت و کشش فطری در ذمه وجود است و نمی تواند خطا باشد.
نتیجه این مقدمه ها این است که پس موجود کامل مطلق که همان خداست باید باشد. بدین ترتیب وجود فطرت، وجود خدا را در پی دارد و مفهوم آیه کریمه (فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله)؛
شکل یک برهان فلسفی پیدا می کند.

سخن امام در زمینه برهان فطرت
...

دانشنامه آزاد فارسی

بُرهان فطرت
استدلال بر وجود صانع با کنکاش در سرشت آدمی. این موضوع را در دو زمینۀ متمایز از هم مورد بحث قرار داده اند: ۱. «خداجویی» و «خداپرستی» یکی از خواست های فطری انسان است. شاهد آن این است که انسان ها در طول تاریخ به رغم اختلافات نژادی، جغرافیایی، فرهنگی و اقتصادی در جست وجوی خدا بوده اند و همواره نوعی دین و اعتقاد به خدای جهان آفرین در میان بشر وجود داشته است. دانشمندان روان شناس و روانکاو در قرن اخیر نیز به این حقیقت پی برده اند که انسان در ماوراء شعور ظاهر خویش شعوری مخفی و در عین حال اصیل دارد که ناشی از سرشت اوست. این دانشمندان شعور مذهبی را یکی از ابعاد شعور باطنی انسان دانسته اند (← فطرت). تعبیر فطری در این جا به معنای نوعی «میل و گرایش باطنی» است و به طور مستقیم ربطی به «شناخت» ندارد. ۲. آن که «خداشناسی» «شناخت فطری» است و منظور از «خداشناسی فطری» یکی از دو نوع شناخت حصولی و حضوری می باشد: الف. خداشناسی فطری حصولی این است که عقل فطری انسان برای تصدیق وجود خدا نیازی به تلاش و کوشش و تحصیل مقدّمات استدلالی ندارد بلکه به آسانی درک می کند که وجود انسان و همۀ پدیده های جهان «نیازمند» است. پس «خدای بی نیازی» وجود دارد که نیاز وجودی آن ها را رفع می کند (فطرت عقل). چون دلیل این نوع شناخت خیلی واضح است «فطری» نامیده می شود. ب. خداشناسی فطری حضوری این است که «دل» انسان به حسب ساختمان خاص خود شناخت عمیقی به آفرینندۀ خود دارد و هنگامی که انسان به عمق دل خود توجه نماید، چنین شناسایی را نسبت به ذات حق خواهد یافت (فطرت دل)؛ ولی اکثر مردم مخصوصاً در اوقات عادی زندگی خود که سرگرم امور دنیوی هستند توجهی به این شناسایی قلبی ندارند و تنها هنگامی که توجه شان از همه چیز برداشته شود و امیدشان از همۀ اسباب قطع شود، مانند آنچه در حوادث هولناک یا بیماری سخت و امثال آن اتفاق می افتد می توانند به این رابطۀ قلبی توجه نمایند. این نوع شناخت در ابتدا به صورت ناآگاهانه و نیمه آگاهانه است اما در سایۀ تهذیب نفس به تدریج حالت آگاهانه به خود می گیرد و در اولیاء خدا به کمال وضوح و روشنی می رسد. بنابراین، تعبیر فطری در این دو مورد اخیر، به معنای نوعی «شناخت» است: یا شناخت عقلی و یا شناخت حضوری (شهودی)، برعکس نوع اوّل که از مقولۀ گرایش است.

پیشنهاد کاربران

بپرس