[ویکی فقه] برهان تطبیق، یکی از برهان هایی است که مورد اعتماد و تکیه گاه ابطال هر سلسله ای است که افراد آن سلسله، موجود و مترتب بر یکدیگر باشند؛ خواه اجزای آن، سلسله علل و معلولها باشند و یا اجزا مقدار متصل یا حلقه های چیده شده در کنار یکدیگر. در مباحث طبیعی نیز از این برهان برای اثبات تناهی ابعاد استفاده شده است. معادل آن در زبان انگلیسی، «The proof by the succession it the infinity» و در زبان فرانسوی عبارت «la demonstration par la succession a l'infini» است.
ابوعلی سینا در کتاب اشارات از ذکر این برهان صرف نظر نموده ولی در الهیات شفا آنرا نقل نموده است. خواجه نصیر الدین در شرح اشارات، سعد الدین تفتازانی در شرح مواقف و فخر رازی نیز در مباحث مشرقیه به این برهان اشاره کرده است. میرداماد نیز برهان تطبیق را تام ندانسته و آن را نوعی «تدلیس مغالطی» خوانده است ولی شاگرد وی ملاصدرا در اسفار، کلمات خواجه نصیر و تفتازانی را نقل کرده است و از این برهان دفاع نموده و ایرادات آنرا دفع کرده است.
استدلال در برهان تطبیق
اصل استدلال در برهان تطبیق به صورت قیاسی استثنایی به این صورت تقریر می شود که اگر سلسله غیر متناهی از علل و معلولها و یا کمیتهای متصل وجود داشته باشد، لازمه اش، اجتماع نقیضین است که امری باطل است. بنابراین کمیتهای متصل و سلسله علتها و معلولها متناهی هستند. ساده ترین روش تبیین این ملازمه از این قرار است که یک سلسله غیرمتناهی که یک طرف آن قطع شده است را فرض می کنیم و از طرفی که متناهی و قطع شده است، به تعدادی معلوم، کم نماییم. حال، مقدار باقیمانده را با سلسله مفروض دیگری که مشابه سلسله نخست است تطبیق دهیم و یا آن مقدار را بر مقدار فرضی نخست انطباق دهیم؛ در این حالت، سلسله ناقص به میزانی که از آن قطع شده است از سلسله کامل مشابه، کوتاهتر خواهد بود و گرنه مستلزم تساوی کل (سلسله پیش از تقطیع) و جزء (مقدار باقیمانده که جزء سلسله پیشین است) می شود که موجب اجتماع نقیضین است.بنابراین این دو سلسله با یکدیگر تفاوت دارند. حال سوال می شود که این تفاوت ناشی از کجاست. سه حالت دارد: یا مستند به اول است، یا وسط و یا طرف دیگر. مستند به اول، یعنی مربوط به طرف منقطع نمی تواند باشد؛ زیرا فرض بر این است که دو سلسله بر یکدیگر تطبیق یافته اند. مربوط به وسط نیز نیست چون فرض این است که سلسله، کم متصل یا علت و معلولهای به هم پیوسته اند و مراتب وسط آن نیز با یکدیگر مساوی بوده و بر یکدیگر مترتب است و هر جزء از هر یک از دو سلسله، مساوی جزء متناظر سلسله مقابل بوده و به ترتیب مطابق با آن است. پس فقط می تواند این تفاوت مستند به طرف مقابل باشد و سلسله ناقص در طرف مقابل قبل از سلسله دیگر قطع می شود. پس سلسله ناقص، محدود و متناهی است و سلسله کامل نیز محدود و متناهی است؛ زیرا این سلسله به مقدار محدود و معلومی بر سلسله ناقص افزون است و هر گاه به مقدار محدود و متناهی بر مقدار محدود و متناهی افزوده شود، مقدار حاصل نیز محدود می شود. نتیجه این می شود که در فرض نامحدود بودن دو سلسله فرضی، محدودیت آن دو سلسه لازم می آید و اجتماع نامحدود بودن و محدود بودن چیزی جز اجتماع نقیضین نیست. بنابراین فرض عدم تناهی سلسله علل و معلولها و ابعاد نامحدود به هم پیوسته نیز باطل است.
قاعده " الزائد علی المتناهی، بقدر المتناهی، متناه"
برهان تطبیق، مبتنی بر قاعده الزائد علی المتناهی، بقدر المتناهی، متناه (مراد از این قاعده این است که؛ موجودی که به میزان متناهی و محدود، بر یک موجود متناهی دیگر زیاده داشته باشد، خودش نیز متناهی و محدود خواهد بود.) می باشد و تا این قاعده در جای خود ثابت نشود، برهان مزبور ناقص می ماند. دلیل این قاعده این است که زیاده به مقدار متناهی با امر متناهی ناچار دارای نسبتی است و این نسبت به همان گونه است که یک امر متناهی نسبت به امر متناهی دیگر دارا می باشد، در حالی که بین دو امر غیرمتناهی هرگز نمی تواند همان گونه نسبتی که میان دو امر متناهی است، وجود داشته باشد. پس اگر رشته ناقص با کامل نسبت پیدا نمود، معلوم می شود که هر دو متناهی هستند.این برهان جهت اثبات واجب الوجود به کار گرفته شده است و برای ممکنات وجودی را ثابت می کند که از یک طرف، به موجودی از جنس غیر خودشان ختم می شوند. هر چند این برهان، فقط در صورتی می تواند واجب بالذات را اثبات نماید که از خارج مقدمه ای بدان اضافه شود مبنی بر اینکه، وجودات دو نوع هستند، یا رابط و وابسته هستند یا مستقل، در نتیجه، موجودی که در یک طرف سلسله علل قرار دارد و علت صرف است، ربط و وابستگی به دیگر موجودات ندارد و او مساوق با واجب الوجود است و گرنه محتوای برهان تطبیق، همانطور که در مباحث طبیعی آمده بود، صرف متناهی بودن امور مترتب و مجتمع در وجود است خواه دارای مبدئی باشند یا نه. ولی پس از اضافه نمودن چنین مبدئی به برهان مذکور، مبدء نخست که علت صرف است ثابت می شود و چنین موجودی مساوق با واجب خواهد بود. بدین صورت که وقتی ما یک سلسله نامتناهی از ممکنات را در نظر میگیریم و برای آخرین معلولی که علت دیگری نیست توقف می کنیم تا سلسله نامتناهی از یک سو متناهی شود؛ چون مقایسه دو سلسله نامتناهی خارج از قدرت بشر است. سپس یک سلسله دیگری از ممکنات را در نظر می گیریم به طوری که آن نیز در آخرین معلول با اختلاف یک حلقه کمتر از سلسله اولی باشد.
← سلسله ناقص در برابر معلول اول
...
ابوعلی سینا در کتاب اشارات از ذکر این برهان صرف نظر نموده ولی در الهیات شفا آنرا نقل نموده است. خواجه نصیر الدین در شرح اشارات، سعد الدین تفتازانی در شرح مواقف و فخر رازی نیز در مباحث مشرقیه به این برهان اشاره کرده است. میرداماد نیز برهان تطبیق را تام ندانسته و آن را نوعی «تدلیس مغالطی» خوانده است ولی شاگرد وی ملاصدرا در اسفار، کلمات خواجه نصیر و تفتازانی را نقل کرده است و از این برهان دفاع نموده و ایرادات آنرا دفع کرده است.
استدلال در برهان تطبیق
اصل استدلال در برهان تطبیق به صورت قیاسی استثنایی به این صورت تقریر می شود که اگر سلسله غیر متناهی از علل و معلولها و یا کمیتهای متصل وجود داشته باشد، لازمه اش، اجتماع نقیضین است که امری باطل است. بنابراین کمیتهای متصل و سلسله علتها و معلولها متناهی هستند. ساده ترین روش تبیین این ملازمه از این قرار است که یک سلسله غیرمتناهی که یک طرف آن قطع شده است را فرض می کنیم و از طرفی که متناهی و قطع شده است، به تعدادی معلوم، کم نماییم. حال، مقدار باقیمانده را با سلسله مفروض دیگری که مشابه سلسله نخست است تطبیق دهیم و یا آن مقدار را بر مقدار فرضی نخست انطباق دهیم؛ در این حالت، سلسله ناقص به میزانی که از آن قطع شده است از سلسله کامل مشابه، کوتاهتر خواهد بود و گرنه مستلزم تساوی کل (سلسله پیش از تقطیع) و جزء (مقدار باقیمانده که جزء سلسله پیشین است) می شود که موجب اجتماع نقیضین است.بنابراین این دو سلسله با یکدیگر تفاوت دارند. حال سوال می شود که این تفاوت ناشی از کجاست. سه حالت دارد: یا مستند به اول است، یا وسط و یا طرف دیگر. مستند به اول، یعنی مربوط به طرف منقطع نمی تواند باشد؛ زیرا فرض بر این است که دو سلسله بر یکدیگر تطبیق یافته اند. مربوط به وسط نیز نیست چون فرض این است که سلسله، کم متصل یا علت و معلولهای به هم پیوسته اند و مراتب وسط آن نیز با یکدیگر مساوی بوده و بر یکدیگر مترتب است و هر جزء از هر یک از دو سلسله، مساوی جزء متناظر سلسله مقابل بوده و به ترتیب مطابق با آن است. پس فقط می تواند این تفاوت مستند به طرف مقابل باشد و سلسله ناقص در طرف مقابل قبل از سلسله دیگر قطع می شود. پس سلسله ناقص، محدود و متناهی است و سلسله کامل نیز محدود و متناهی است؛ زیرا این سلسله به مقدار محدود و معلومی بر سلسله ناقص افزون است و هر گاه به مقدار محدود و متناهی بر مقدار محدود و متناهی افزوده شود، مقدار حاصل نیز محدود می شود. نتیجه این می شود که در فرض نامحدود بودن دو سلسله فرضی، محدودیت آن دو سلسه لازم می آید و اجتماع نامحدود بودن و محدود بودن چیزی جز اجتماع نقیضین نیست. بنابراین فرض عدم تناهی سلسله علل و معلولها و ابعاد نامحدود به هم پیوسته نیز باطل است.
قاعده " الزائد علی المتناهی، بقدر المتناهی، متناه"
برهان تطبیق، مبتنی بر قاعده الزائد علی المتناهی، بقدر المتناهی، متناه (مراد از این قاعده این است که؛ موجودی که به میزان متناهی و محدود، بر یک موجود متناهی دیگر زیاده داشته باشد، خودش نیز متناهی و محدود خواهد بود.) می باشد و تا این قاعده در جای خود ثابت نشود، برهان مزبور ناقص می ماند. دلیل این قاعده این است که زیاده به مقدار متناهی با امر متناهی ناچار دارای نسبتی است و این نسبت به همان گونه است که یک امر متناهی نسبت به امر متناهی دیگر دارا می باشد، در حالی که بین دو امر غیرمتناهی هرگز نمی تواند همان گونه نسبتی که میان دو امر متناهی است، وجود داشته باشد. پس اگر رشته ناقص با کامل نسبت پیدا نمود، معلوم می شود که هر دو متناهی هستند.این برهان جهت اثبات واجب الوجود به کار گرفته شده است و برای ممکنات وجودی را ثابت می کند که از یک طرف، به موجودی از جنس غیر خودشان ختم می شوند. هر چند این برهان، فقط در صورتی می تواند واجب بالذات را اثبات نماید که از خارج مقدمه ای بدان اضافه شود مبنی بر اینکه، وجودات دو نوع هستند، یا رابط و وابسته هستند یا مستقل، در نتیجه، موجودی که در یک طرف سلسله علل قرار دارد و علت صرف است، ربط و وابستگی به دیگر موجودات ندارد و او مساوق با واجب الوجود است و گرنه محتوای برهان تطبیق، همانطور که در مباحث طبیعی آمده بود، صرف متناهی بودن امور مترتب و مجتمع در وجود است خواه دارای مبدئی باشند یا نه. ولی پس از اضافه نمودن چنین مبدئی به برهان مذکور، مبدء نخست که علت صرف است ثابت می شود و چنین موجودی مساوق با واجب خواهد بود. بدین صورت که وقتی ما یک سلسله نامتناهی از ممکنات را در نظر میگیریم و برای آخرین معلولی که علت دیگری نیست توقف می کنیم تا سلسله نامتناهی از یک سو متناهی شود؛ چون مقایسه دو سلسله نامتناهی خارج از قدرت بشر است. سپس یک سلسله دیگری از ممکنات را در نظر می گیریم به طوری که آن نیز در آخرین معلول با اختلاف یک حلقه کمتر از سلسله اولی باشد.
← سلسله ناقص در برابر معلول اول
...
wikifeqh: برهان_تطبیق_(فلسفه)