[ویکی فقه] برهان إنی صدیقین. برهان صدّیقین، برهانی در اثبات وجود باری که در آن، با بحث از حقیقت هستی، به وجوب و ضرورت ازلی آن سلوک کنند.
در این برهان، از شیء به خود شیء استدلال می کنند و در آن، راهْ عینِ مقصود است. در براهین دیگر از غیر حق پی به حق می برند، مثلاً از ممکن به واجب یا از حادث به مبدا قدیم یا از حرکت به محرّک منزّه از حرکت، اما در این برهان چیزی جز حق، حدّ وسط برهان نیست.
در این برهان، از شیء به خود شیء استدلال می کنند و در آن، راهْ عینِ مقصود است. در براهین دیگر از غیر حق پی به حق می برند، مثلاً از ممکن به واجب یا از حادث به مبدا قدیم یا از حرکت به محرّک منزّه از حرکت، اما در این برهان چیزی جز حق، حدّ وسط برهان نیست.
[ویکی فقه] برهان صدّیقین، برهانی در اثبات وجود باری که در آن، با بحث از حقیقت هستی، به وجوب و ضرورت ازلی آن سلوک کنند.
در این برهان، از شیء به خود شیء استدلال می کنند و در آن، راهْ عینِ مقصود است. در براهین دیگر از غیر حق پی به حق می برند، مثلاً از ممکن به واجب یا از حادث به مبدا قدیم یا از حرکت به محرّک منزّه از حرکت، اما در این برهان چیزی جز حق، حدّ وسط برهان نیست.
نام گذاری برهان
عنوان صدّیقین را نخستین بار ابن سینا به این برهان اطلاق کرده است؛ وی در انتهای نمط چهارم می گوید: تامل کن که چگونه بیان ما درباره ثبوت اوّلْ تعالی و وحدانیت او در برائتش از نقص ها نیازمند به چیزی جز تامل در نفس وجود نبود و به بررسی مخلوقات و افعال او نیاز نداشت؛ اگر چه آن ها نیز دلیلی بر او هستند ولی این نوع استدلال محکم تر است و مقام بالاتری دارد. یعنی وقتی حال وجود را در نظر بگیریم، خود وجود از آن جهت که وجود است، ابتدا بر وجود واجب و سپس بر سایر موجودات شهادت می دهد؛ و به مثل آنچه گفتیم در کتاب خدا اشاره شده است، آنجا که می فرماید: «آیات و نشانه های خود را در جهان و انسان بزودی ارائه خواهیم داد تا برای شان روشن گردد که تنها او حق است.» البته اینگونه حکم و استدلال مخصوص طایفه ای است. سپس کتاب خدا چنین می فرماید: «آیا پرودگار تو که بر هر چیز گواه است خودش بس نیست؟ » اینگونه حکم و استدلال از آنِ صدّیقین است که خدا را بر وجود خدا گواه می گیرند نه غیر خدا را چون در این برهان از حقیقت وجود به ضرورت ازلی آن استدلال می کنند، آن را برهان اِنّی دانسته اند؛ البته آن قسم برهان انّی که در آن از یکی از دو متلازم به دیگری سلوک می کنند. از اینرو کسانی که برهان صدّیقین را لِمّی می دانند (که در آن از علت به معلول پی برده می شود)، نظرشان نمی تواند درست باشد؛ زیرا برهان لمّ در فلسفه الهی راه ندارد.
تقریر برهان صدیقین
برای برهان مذکور تقریرهای متفاتی بیان شده است که در این مبحث به برخی از آنها اشاره می شود:
← تقریر ابن سینا
...
در این برهان، از شیء به خود شیء استدلال می کنند و در آن، راهْ عینِ مقصود است. در براهین دیگر از غیر حق پی به حق می برند، مثلاً از ممکن به واجب یا از حادث به مبدا قدیم یا از حرکت به محرّک منزّه از حرکت، اما در این برهان چیزی جز حق، حدّ وسط برهان نیست.
نام گذاری برهان
عنوان صدّیقین را نخستین بار ابن سینا به این برهان اطلاق کرده است؛ وی در انتهای نمط چهارم می گوید: تامل کن که چگونه بیان ما درباره ثبوت اوّلْ تعالی و وحدانیت او در برائتش از نقص ها نیازمند به چیزی جز تامل در نفس وجود نبود و به بررسی مخلوقات و افعال او نیاز نداشت؛ اگر چه آن ها نیز دلیلی بر او هستند ولی این نوع استدلال محکم تر است و مقام بالاتری دارد. یعنی وقتی حال وجود را در نظر بگیریم، خود وجود از آن جهت که وجود است، ابتدا بر وجود واجب و سپس بر سایر موجودات شهادت می دهد؛ و به مثل آنچه گفتیم در کتاب خدا اشاره شده است، آنجا که می فرماید: «آیات و نشانه های خود را در جهان و انسان بزودی ارائه خواهیم داد تا برای شان روشن گردد که تنها او حق است.» البته اینگونه حکم و استدلال مخصوص طایفه ای است. سپس کتاب خدا چنین می فرماید: «آیا پرودگار تو که بر هر چیز گواه است خودش بس نیست؟ » اینگونه حکم و استدلال از آنِ صدّیقین است که خدا را بر وجود خدا گواه می گیرند نه غیر خدا را چون در این برهان از حقیقت وجود به ضرورت ازلی آن استدلال می کنند، آن را برهان اِنّی دانسته اند؛ البته آن قسم برهان انّی که در آن از یکی از دو متلازم به دیگری سلوک می کنند. از اینرو کسانی که برهان صدّیقین را لِمّی می دانند (که در آن از علت به معلول پی برده می شود)، نظرشان نمی تواند درست باشد؛ زیرا برهان لمّ در فلسفه الهی راه ندارد.
تقریر برهان صدیقین
برای برهان مذکور تقریرهای متفاتی بیان شده است که در این مبحث به برخی از آنها اشاره می شود:
← تقریر ابن سینا
...
wikifeqh: برهان_إنی_صدیقین