برنا
/bornA/
مترادف برنا: جوان، شاب، فتا، نوجوان، خوب، ظریف، نیک
متضاد برنا: پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، شیخ، کلان سال، کهنسال، مسن، معمر
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور، جوان
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
همی نوبهار آید و تیرماه
جهان گاه برنا شودگاه زر.
دقیقی.
توانا بودهرکه دانا بودبدانش دل پیر برنا بود.
فردوسی.
گرفتند ازیشان فراوان اسیرزن و کودک و خرد و برنا و پیر.
فردوسی.
چو بنشست بر تخت شاه اردشیراز ایران برفتند برنا و پیر.
فردوسی.
پدر پیر گشته ست و برنا توئی بجنگ وبمردی توانا توئی.
فردوسی.
دوصد مرد برنا ز فرمانبران ابا دسته نرگس و زعفران.
فردوسی.
هیبت شمشیر او بر کشوری گر بگذردروی برنایان کند چون روی پیران پر ز چین.
فرخی.
برنا دیدم که پیر گردد هرگزپیر ندیدم که تازه گردد و امرد.
منوچهری.
تا همی باد بهاری باغ را رنگین کندتا همی ابر بهاری راغ را برنا کند.
منوچهری.
حاسدم گوید که ما پیریم و تو برناتری نیست با پیران بدانش مردم برنا قرین.
منوچهری.
عبداﷲ... برنائی خویشتن دار و نیکوخط است و از وی دبیری نیک آید. ( تاریخ بیهقی ص 440 ). مظفر صلتهای گران یافت و دوست من بود از حد گذشته برنای بکار آمده. ( تاریخ بیهقی ص 273 ). مسعود لیث برنایی شایسته آمد و خدمتهای پسندیده کرده وی را به دیوان رسالت باید برد. ( تاریخ بیهقی ص 503 ). برنایان را آموزگار و مؤدِّب گوشمال زمانه و حوادث است. ( تاریخ بیهقی از امثال و حکم ).که برنا اگر چیز جز می نخواست
بدان پس که مهمانیی خواست راست.
اسدی.
چون تو والا کجا بوند بنام پیر برنا کجا شود به خضاب ؟
قطران.
بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- جوان شاب مقابل پیر . ۲- ظریف خوب نیک .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
جدول کلمات
مترادف ها
جوان، تازه، بچگانه، نوین، نورسته، برنا
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پسوند �ا� در زبان فارسی کم کاربرد شده، باری ( در صورتی که ) با افزودن آن به واژه هایی، زبان فارسی بسیار غنی تر میشود، واژگانِ بسی کوتاه تر، خوش آواتر و کم هجی تر در سنجه با دیگر واژگان هم چم ( هم معنی ) فارسی ساخته می شود ( نمونه: توانا به جای توانمند، آفرا به جای آفریننده ) و نیز از وام گیری واژه های خاص از زبان های دیگر بی نیاز میشود
... [مشاهده متن کامل]
نمونه هایی از واژگانی که میتوان به آنها پسوند �ا� را افزود.
بنگرید؛ زیر، واژگانی که در پرانتز آمده اند عربی اند اما اگر به واژگان فارسی آورده شده پسوند �ا� دهیم، زبان فارسی از وام گیری این واژه ها بی نیاز خواهد بود
مانا➡️ جاودان
میرا➡️ میرنده، ( فانی )
نامیرا➡️ نامردنی، زیستنده بی پایان، ( فناناپذیر )
دارا➡️ دارنده، ( صاحب مال )
زایا➡️ زاینده، ( خلاق )
برنا➡️ جوان
دانا➡️ داننده، ( عالم )
توانا➡️ توانمند، ( مقتدر )
پایا➡️ پاینده، ( مستدام )
بایا➡️ بایسته، شایسه، بهتر، ( لازم ) ، ( الزامی )
روا➡️ فراخور، ( مستحق )
آفرا➡️ آفریننده، ( خالق )
سازا➡️ سازنده، ( صانع )
مانا➡️ ماندنی، جاوید، ( لایزال ) ، ( دائمی )
کارا➡️ کارآمد، ( مؤثر )
کوشا➡️ کوشنده، سخت کوش، ( ساعی ) ، ( پرتلاش )
پویا➡️ پوینده، رَوَنده، سرزنده، پرجنبش، ( فعال ) ، ( متحرک )
جویا➡️ جوینده، جستجوگر، کنجکاو، ( متجسس ) ، ( مفتحص )
گیرا➡️ گیرنده، ( جذاب ) ، ( قابض )
یکتا➡️ یگانه، بی همتا، ( وحید ) ، ( بی نظیر )
رانا➡️ رَوَنده، رهسپار، ( ذاهب )
والا➡️ بالاتر/ترین، بلندپایه، ( شامخ ) ، ( بلند مرتبه )
بینا➡️ بیننده، ( بصیر )
شنوا➡️ شنونده، ( سامع )
نیوشا➡️ سروش، ( سمیع )
نوشا➡️ بهنوش، گوارا
گویا➡️ گوینده، سخنگو، نشانگر، ( قایل ) ، ( صریح ) ، ( بیانگر )
شیوا➡️ روان، رسا، ( فصیح ) ، ( بلیغ )
نیکا➡️ پسندیده، خوشا، خوش باد
زیبا➡️ زیبین رو، زیبنده رو، خوش چهر، وسیم، ( جمیل )
دلارا➡️ آرایشگر/آرامگر دل، دلبر، دلربا، نگار {نگارگر دل}، ( معشوق )
فرزا➡️ فرزانه، بخرد، ملا، فرهیخته، ( حکیم ) ، ( ادیب ) ، ( عاقل )
اهورا➡️ هستی بخش، خدا، ( الله♥️ )
هوشا➡️ باهوش، آگاه
ژینا➡️ داننده، دریاب، دریابنده، ( فهیم ) ، ( مُدَرِّک ) ، ( ادراک گر )
سرا➡️ دار، کاخ، خانه، کوشْک، ( بیت ) ، ( قصر ) ، ( منزل )
افزا➡️ افزاینده ( مانند مهرافزا )
آرشا➡️ سپند، ( مقدس )
شیدا➡️ پرشور، شیفته، آشفته، سرگشته، ( حیران ) ، ( مجنون )
و. . .
... [مشاهده متن کامل]
نمونه هایی از واژگانی که میتوان به آنها پسوند �ا� را افزود.
بنگرید؛ زیر، واژگانی که در پرانتز آمده اند عربی اند اما اگر به واژگان فارسی آورده شده پسوند �ا� دهیم، زبان فارسی از وام گیری این واژه ها بی نیاز خواهد بود
مانا➡️ جاودان
میرا➡️ میرنده، ( فانی )
نامیرا➡️ نامردنی، زیستنده بی پایان، ( فناناپذیر )
دارا➡️ دارنده، ( صاحب مال )
زایا➡️ زاینده، ( خلاق )
برنا➡️ جوان
دانا➡️ داننده، ( عالم )
توانا➡️ توانمند، ( مقتدر )
پایا➡️ پاینده، ( مستدام )
بایا➡️ بایسته، شایسه، بهتر، ( لازم ) ، ( الزامی )
روا➡️ فراخور، ( مستحق )
آفرا➡️ آفریننده، ( خالق )
سازا➡️ سازنده، ( صانع )
مانا➡️ ماندنی، جاوید، ( لایزال ) ، ( دائمی )
کارا➡️ کارآمد، ( مؤثر )
کوشا➡️ کوشنده، سخت کوش، ( ساعی ) ، ( پرتلاش )
پویا➡️ پوینده، رَوَنده، سرزنده، پرجنبش، ( فعال ) ، ( متحرک )
جویا➡️ جوینده، جستجوگر، کنجکاو، ( متجسس ) ، ( مفتحص )
گیرا➡️ گیرنده، ( جذاب ) ، ( قابض )
یکتا➡️ یگانه، بی همتا، ( وحید ) ، ( بی نظیر )
رانا➡️ رَوَنده، رهسپار، ( ذاهب )
والا➡️ بالاتر/ترین، بلندپایه، ( شامخ ) ، ( بلند مرتبه )
بینا➡️ بیننده، ( بصیر )
شنوا➡️ شنونده، ( سامع )
نیوشا➡️ سروش، ( سمیع )
نوشا➡️ بهنوش، گوارا
گویا➡️ گوینده، سخنگو، نشانگر، ( قایل ) ، ( صریح ) ، ( بیانگر )
شیوا➡️ روان، رسا، ( فصیح ) ، ( بلیغ )
نیکا➡️ پسندیده، خوشا، خوش باد
زیبا➡️ زیبین رو، زیبنده رو، خوش چهر، وسیم، ( جمیل )
دلارا➡️ آرایشگر/آرامگر دل، دلبر، دلربا، نگار {نگارگر دل}، ( معشوق )
فرزا➡️ فرزانه، بخرد، ملا، فرهیخته، ( حکیم ) ، ( ادیب ) ، ( عاقل )
اهورا➡️ هستی بخش، خدا، ( الله♥️ )
هوشا➡️ باهوش، آگاه
ژینا➡️ داننده، دریاب، دریابنده، ( فهیم ) ، ( مُدَرِّک ) ، ( ادراک گر )
سرا➡️ دار، کاخ، خانه، کوشْک، ( بیت ) ، ( قصر ) ، ( منزل )
افزا➡️ افزاینده ( مانند مهرافزا )
آرشا➡️ سپند، ( مقدس )
شیدا➡️ پرشور، شیفته، آشفته، سرگشته، ( حیران ) ، ( مجنون )
و. . .
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی








در پهلوی اپرناگان و اپورناگان نوشته اند
پرنا جوان = جوان بالغ
اپرنای رهیگ= کودک نابالغ
اپرنای رهیگ= کودک نابالغ
مفاسکدگصد
برنا= جوان دانا و توانا
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
- فردوسی -
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
- فردوسی -
برنا: سنسکریت: پورنه purna و ناریک ( مونث ) آن پورنا purnā ( پُر، رسیده، کامل ) ؛ اوستایی: پره نایو perenāyu؛ پهلوی: پورنای purnāy با همان معنی سنسکریت.
با ضم یا با فتح اول در پهلوی اپرنای بوده مرکب از ادات نفی و پیشاوند پر و لفظ نای به معنی زمان، و این لفظ در اوستا به کسی اطلاق شده که تازه به سن بلوغ رسیده و در فارسی دری مطلق به جوان اطلاق شده است پرنای به معنی بالغ کامل و اپرنای به معنی غیر بالغ است
واژه برنا
معادل ابجد 253
تعداد حروف 4
تلفظ bornā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت ) [پهلوی: apurnāy, apurnāk، مقابلِ پیر] ‹برناه، برناک›
مختصات ( بُ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی bornA
... [مشاهده متن کامل]
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد 253
تعداد حروف 4
تلفظ bornā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت ) [پهلوی: apurnāy, apurnāk، مقابلِ پیر] ‹برناه، برناک›
مختصات ( بُ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی bornA
... [مشاهده متن کامل]
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
هم معنی پیر
کسی که جوان است
شاداب و سلامت
شاداب و سلامت
برنا
a - parnayu به معنی نا پر ( por، بالغ ) یا نا پیر میباشد
a - parnayu به معنی نا پر ( por، بالغ ) یا نا پیر میباشد
در اوج غرور
جوانسال
جوان، شاب؛مقابل پیر
جوان، شاب، فتا، نوجوان، خوب، ظریف، نیک
جوان . . . دل شاد داشتن . . . جوانی. . . . .
برنا:جوان
متضاد :پیر
متضاد :پیر
برنا :
دکتر کزازی در مورد واژه ی برنا می نویسد : ( ( برنا در پهلوی اپرنای apurnāy و ابرنای aburnāy بوده است . در آن " ا "پساوند نفی است و پرنای به معنی مرد بالغ؛ پس " اپرنای " به معنی نوجوانی است که هنوز به مردی و بلوغ نرسیده است . برنا در پارسی ، در ریخت " بَرْنا " به کار رفته است ) )
... [مشاهده متن کامل]
توانا بُوَد هر که دانا بُوَد ؛
ز دانش، دل پیر برنا بُوَد .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 179 )
دکتر کزازی در مورد واژه ی برنا می نویسد : ( ( برنا در پهلوی اپرنای apurnāy و ابرنای aburnāy بوده است . در آن " ا "پساوند نفی است و پرنای به معنی مرد بالغ؛ پس " اپرنای " به معنی نوجوانی است که هنوز به مردی و بلوغ نرسیده است . برنا در پارسی ، در ریخت " بَرْنا " به کار رفته است ) )
... [مشاهده متن کامل]
توانا بُوَد هر که دانا بُوَد ؛
ز دانش، دل پیر برنا بُوَد .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 179 )
برنا به معنی دلاور هم هست توی اشعار اسم قشنگ و با معنی هست
برنا یعنی جوان
ضد پیر
برنا ساخته بر دو واژه بُرن به چم برش و پسوند آ به چم نسبت است پس برنا به چم برنده هم است
جوان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)