برمال

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

برمال. [ ب َ ] ( اِ ) سینه و سرابالای کوه و پشته. ( برهان ) ( آنندراج ).

برمال. [ ب َ ] ( اِمص مرکب ) ورمال. گریز، که از گریختن است. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به ورمال شود.
- برمال زدن ؛کنایه از گریختن باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ).
- برمال کردن ؛ کنایه از گریختن باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ).
|| ( فعل امر ) امر به گریختن ، یعنی بگریز. ( برهان ) ( آنندراج ). به معنی ورمال ، یعنی آهسته برو. ( لغت محلی شوشتر، خطی ).
|| ( نف مرکب ) برمالنده. گریزنده.
- بگیر و برمال ؛ آنکه چیزی را بگیرد و فرار کند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) گریز .

فرهنگ معین

(بَ ) ( اِ. ) سینة کوه ، سرابالای کوه و پشته .
( ~. ) (اِمص . ) گریز.

گویش مازنی

/baremaal/ راه اریب برای بالا رفتن از ارتفاعات

پیشنهاد کاربران

بپرس