برداشت دنیاگرایانه از قیام عاشورا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] یکی از دیدگاههای مهم درباره فلسفه قیام عاشورا، برداشت دنیاگرایانه از نهضت اباعبدالله (علیه السلام) است. در اینجا مقصود از دنیاگرایی، طلب قدرت و حرکت برای به دست آوردن حکومت و ریاست دنیوی است. این برداشت از همان آغاز نهضت در برخوردهایی که امام با برخی از بزرگان و افراد سرشناس در مدینه و مکه داشت، در سخنان آنان نمایان است. آنان به این گمان که حسین بن علی که برای دستیابی به ریاست و حکومت دنیوی قیام کرده است، حرکت حضرت را تخطئه کرده، در لباس خیرخواهی، کوشش می کردند امام را به هر شکل ممکن، از این سفر بازدارند؛ چرا که فکر می کردند این حرکت به شکست منجر خواهد شد و دستیابی به حکومت، خیالی بیش نیست. برای نمونه دو نفر از آنان را معرفی می کنیم:
نمونه بارز این گروه، عبدالله بن عمر بود. او با چنین نگاهی چندین بار کوشید تا حضرت را از هدف خود منصرف سازد. عبدالله بن عمر در یکی از گفت و گوهایش با امام برای منصرف ساختن حضرت از رفتن به کوفه، وی را چنین نصیحت می کند: لا تخرج فان رسول الله خیرة الله بین الدنیا والآخرة فاختار الآخرة، وانک بضعة منه ولا تعاطها (لاتنالها) - یعنی الدنیا؛ «قیام نکن؛ چراکه خداوند، رسول خدا را در انتخاب دنیا و آخرت مخیر کرد و پیامبر آخرت را برگزید. تو پاره تن او هستی؛ پس در طلب دنیا نباش و سرگرم آن نشو».
دیدگاه عبدالله بن مطیع
عبدالله بن مطیع نیز با چنین اعتقادی، از امام می خواهد که از تصمیم خویش منصرف شود؛ چنان که در دیدارش با حضرت چنین گفت: «شما را به خدا ای پسر رسول خدا؛ مگذار حرمت اسلام شکسته شود! شما را به خدا، حرمت رسول خدا و حرمت عرب را حفظ کن! به خدا سوگند، اگر در پی آنچه در دست بنی امیه است (یعنی حکومت) باشی، تو را می کشند و اگر شما را بکشند، بعد از شما هرگز از کسی نمی هراسند». چنین اندیشه ای محدود به عصر امام حسین (علیه السلام) نشد؛ بلکه در قرون بعدی نیز، برخی از مورخان و اندیشمندان اهل سنت ضمن تایید و پذیرش و ترویج تفکر یادشده، به ارائه تفسیر سطحی و دنیاگرایانه از انگیزه قیام اباعبدالله و در نتیجه ارائه چهره ای تحریف شده و دگرگون از نهضت پرداختند. نمونه این گونه دانشمندان ابن تیمیه و ابن کثیرند که به نقل و نقد دیدگاههایشان می پردازیم:
دیدگاه ابن تیمیه
ابن تیمیه (۷۲۸ق)، که چند قرن بعد، فرقه وهابیت بر بنیاد اندیشه های او پدید آمد، نظریه جواز خروج حسین بن علی بر یزید را باطل می داند. او بر این باور است که مفسده چنین خروجی از مصلحتش بیشتر بوده و در خروج و قیام حسین (علیه السلام)، هیچ گونه مصلحت دنیایی و دینی وجود نداشته است؛ چراکه حسین (علیه السلام) آنچه را که از کسب خیر و دفع شر در نتیجه قیامش دنبال می کرد، به دست نیاورد و حتی با قیام و کشته شدنش، خوبی کاهش یافت و بدی فزونی گرفت؛ بلکه قتل حسین (علیه السلام) از کارهایی بود که فتنه های بسیاری را دامن زد؛ وی در جای دیگر در بحث مقایسه ای بین قتل عثمان و شهادت امام حسین (علیه السلام) می نویسد: «بی تردید اجر و ثواب عثمان نزد خدا بیشتر، و گناه قتلش بیشتر از گناه کشتن کسی است که حاکم و زمامدار مسلمانان نبوده، اما برای دستیابی به حکومت خروج کرده است؛ چراکه عثمان صبر پیشه کرد و برای حفظ جان خویش با قاتلانش نجنگید...».
دیدگاه ابن کثیر
...

پیشنهاد کاربران

بپرس