[ویکی فقه] یکی از مسائل بسیار اساسی برای آدمی، مسئله وجود خدا است. بنابراین انسان باید قبل از هر شناختی به این مسئله بپردازد که آیا واقعا برای انسان و عالم، خدایی وجود دارد، یا این که انسان و عالم بر اثر صدفه و تصادف پدید آمده، در این مقاله به بیان چند دلیل و برهان برای اثبات وجود خداوند مانند: برهان معقولیت، برهان فطرت و برهان نظم،خواهیم پرداخت.
یکی از مسائل بسیار اساسی برای آدمی، مسئله وجود خدا است. اعتقاد و یا عدم اعتقاد به خدا، در زندگی انسان، بسیار نقش آفرین است. اگر کسی به دلیلی، به وجود خدا اعتقاد پیدا کند، تمام اعمال و حرکات او صبغه خاصی به خود می گیرد و اگر هم بی اعتقاد به خدا باشد، باز اعمال او رنگ و بویی دیگر پیدا می کند. بنابراین انسان باید قبل از هر شناختی به این مسئله بپردازد که آیا واقعا برای انسان و عالم، خدایی وجود دارد، یا این که انسان و عالم بر اثر صدفه و تصادف پدید آمده، و آدمی نیز در زندگی هیچ وظیفه و هدفی جز ادامه زندگی و لذت بردن ندارد. از این رو، که امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) می فرماید: «معرفة الله سبحانه، اعلی المعارف » امام (علیه السّلام) حتی توحید و اعتقاد به خدای یگانه را، حیات و جان نفس و روح می داند: «التوحید حیاة النفس » نیز از ایشان نقل شده است که سرلوحه دین، شناخت خدا است؛ «اول الدین معرفته » آدمی نیز با تمام وجود خود این دقیقه را در می یابد که شناخت خدا، در درجه نخست اهمیت قرار دارد.
شناخت خدا نزد امام علی
اولین مسئله در وادی شناخت خدا، شناخت وجود او است. در کلمات امیرالمؤمنین، استدلال بر وجود خدا به طور مستقل کمتر مشاهده می شود و عنوانی تحت براهین اثبات وجود خدا، در کلمات آن حضرت نمی توان یافت. دلیل این مطلب می تواند دو امر باشد: ۱. امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) خداشناسی و خداجویی را امری فطری می داند؛ همان گونه که فرموده اند: خداوند قلب ها را با اراده و محبت خود، و عقلها را با معرفت خود سرشته است: «اللهم خلقت القلوب علی ارادتک و فطرت العقول علی معرفتک » در جایی دیگر می فرمایند: «عجبت لمن شک فی الله و هو یری خلق الله » این سخن برگرفته از آیه ای در قرآن است: «افی الله شک فاطر السموات و الارض » ۲. دلیل دیگر آن است که مخاطبان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اشخاصی بودند که به وجود خدا باور داشتند. آنان بیش تر محتاج تصحیح اعتقاداتشان بودند، نه تاسیس. آری، در لابه لای کلمات امام (علیه السّلام) می توان دلایلی را بر اثبات وجود خدا یافت. نگارنده در حد بضاعت خود، هشت دلیل بر اثبات وجود خدا در کلمات حضرت (علیه السّلام) یافته است؛ هرچند که راه های منتهی به خدا، به عدد نفوس خلایق است. آن دلایل هشت گانه، بدین قرارند: ۱. برهان معقولیت؛ ۲. برهان فطرت؛ ۳. برهان نظم؛ ۴. برهان علی؛ ۵. برهان معجزه؛ ۶ برهان وجوب و امکان (حدوث)؛ ۷. برهان فسخ عزائم؛ ۸. برهان صدیقین. به جهت اختصار سه برهان را مطرح می نماییم. گفتنی است که مراد از برهان در این نوشتار، مفهومی است اعم از برهان مصطلح در فلسفه و منطق. بنابراین مطلق راه هایی که آدمی را به خدا می رسانند، در این جا مراد و موضوع سخن خواهد بود.
برهان معقولیت
یکی از راه های اثبات وجود خدا، معقولیت اعتقاد به او است. زیرا آدمی را یکی از این دو راه در پیش است: اعتقاد به خدا، عدم اعتقاد به خدا. از سویی، هر یک از این دو لوازمی دارد. برای نمونه، کسی که به خداوند باورمند است، باید بپذیرد که: چون خداوند حکیم است، انسان و جهان را بیهوده نیافریده است؛ بلکه از آفرینش آن دو، مقصودی دارد که همانا هدایت انسان و رساندن او به کمال نهایی خویش است؛ از این رو پیامبران را برای هدایت او فرستاده است. همچنین پس از این جهان، جهان دیگری وجود دارد که در آن انسان ها کیفر و پاداش اعمال خود را می بینند. بدین سان اعتقاد به خدا با اعتقاد به نبوت و شریعت و معاد توام می شود. در مقابل، عدم اعتقاد به خدا، لوازمی دیگر، غیر از آن چه گفته شد، دارد. حال اگر اعتقاد به خدا و لوازم آن را - که سعادت ابدی را در پی دارد در نظر بگیریم و آن را با ناباوری به خدا و لوازم آن بسنجیم، اعتقاد به خدا و لوازم آن را معقول تر خواهیم یافت. زیرا در صورت صحت اعتقاد به خدا، ما از منافع بسیاری برخورداریم و از شقاوت ابدی اجتناب ورزیده ایم؛ اما اگر معلوم گردد که چنین اعتقادی، خرافه و ناصواب است، نیز ضرر و زیانی نکرده ایم. بنابراین معقول آن است که اعتقاد به خدا و لوازم آن را بپذیریم.
← در کلمات امام علی
...
یکی از مسائل بسیار اساسی برای آدمی، مسئله وجود خدا است. اعتقاد و یا عدم اعتقاد به خدا، در زندگی انسان، بسیار نقش آفرین است. اگر کسی به دلیلی، به وجود خدا اعتقاد پیدا کند، تمام اعمال و حرکات او صبغه خاصی به خود می گیرد و اگر هم بی اعتقاد به خدا باشد، باز اعمال او رنگ و بویی دیگر پیدا می کند. بنابراین انسان باید قبل از هر شناختی به این مسئله بپردازد که آیا واقعا برای انسان و عالم، خدایی وجود دارد، یا این که انسان و عالم بر اثر صدفه و تصادف پدید آمده، و آدمی نیز در زندگی هیچ وظیفه و هدفی جز ادامه زندگی و لذت بردن ندارد. از این رو، که امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) می فرماید: «معرفة الله سبحانه، اعلی المعارف » امام (علیه السّلام) حتی توحید و اعتقاد به خدای یگانه را، حیات و جان نفس و روح می داند: «التوحید حیاة النفس » نیز از ایشان نقل شده است که سرلوحه دین، شناخت خدا است؛ «اول الدین معرفته » آدمی نیز با تمام وجود خود این دقیقه را در می یابد که شناخت خدا، در درجه نخست اهمیت قرار دارد.
شناخت خدا نزد امام علی
اولین مسئله در وادی شناخت خدا، شناخت وجود او است. در کلمات امیرالمؤمنین، استدلال بر وجود خدا به طور مستقل کمتر مشاهده می شود و عنوانی تحت براهین اثبات وجود خدا، در کلمات آن حضرت نمی توان یافت. دلیل این مطلب می تواند دو امر باشد: ۱. امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) خداشناسی و خداجویی را امری فطری می داند؛ همان گونه که فرموده اند: خداوند قلب ها را با اراده و محبت خود، و عقلها را با معرفت خود سرشته است: «اللهم خلقت القلوب علی ارادتک و فطرت العقول علی معرفتک » در جایی دیگر می فرمایند: «عجبت لمن شک فی الله و هو یری خلق الله » این سخن برگرفته از آیه ای در قرآن است: «افی الله شک فاطر السموات و الارض » ۲. دلیل دیگر آن است که مخاطبان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اشخاصی بودند که به وجود خدا باور داشتند. آنان بیش تر محتاج تصحیح اعتقاداتشان بودند، نه تاسیس. آری، در لابه لای کلمات امام (علیه السّلام) می توان دلایلی را بر اثبات وجود خدا یافت. نگارنده در حد بضاعت خود، هشت دلیل بر اثبات وجود خدا در کلمات حضرت (علیه السّلام) یافته است؛ هرچند که راه های منتهی به خدا، به عدد نفوس خلایق است. آن دلایل هشت گانه، بدین قرارند: ۱. برهان معقولیت؛ ۲. برهان فطرت؛ ۳. برهان نظم؛ ۴. برهان علی؛ ۵. برهان معجزه؛ ۶ برهان وجوب و امکان (حدوث)؛ ۷. برهان فسخ عزائم؛ ۸. برهان صدیقین. به جهت اختصار سه برهان را مطرح می نماییم. گفتنی است که مراد از برهان در این نوشتار، مفهومی است اعم از برهان مصطلح در فلسفه و منطق. بنابراین مطلق راه هایی که آدمی را به خدا می رسانند، در این جا مراد و موضوع سخن خواهد بود.
برهان معقولیت
یکی از راه های اثبات وجود خدا، معقولیت اعتقاد به او است. زیرا آدمی را یکی از این دو راه در پیش است: اعتقاد به خدا، عدم اعتقاد به خدا. از سویی، هر یک از این دو لوازمی دارد. برای نمونه، کسی که به خداوند باورمند است، باید بپذیرد که: چون خداوند حکیم است، انسان و جهان را بیهوده نیافریده است؛ بلکه از آفرینش آن دو، مقصودی دارد که همانا هدایت انسان و رساندن او به کمال نهایی خویش است؛ از این رو پیامبران را برای هدایت او فرستاده است. همچنین پس از این جهان، جهان دیگری وجود دارد که در آن انسان ها کیفر و پاداش اعمال خود را می بینند. بدین سان اعتقاد به خدا با اعتقاد به نبوت و شریعت و معاد توام می شود. در مقابل، عدم اعتقاد به خدا، لوازمی دیگر، غیر از آن چه گفته شد، دارد. حال اگر اعتقاد به خدا و لوازم آن را - که سعادت ابدی را در پی دارد در نظر بگیریم و آن را با ناباوری به خدا و لوازم آن بسنجیم، اعتقاد به خدا و لوازم آن را معقول تر خواهیم یافت. زیرا در صورت صحت اعتقاد به خدا، ما از منافع بسیاری برخورداریم و از شقاوت ابدی اجتناب ورزیده ایم؛ اما اگر معلوم گردد که چنین اعتقادی، خرافه و ناصواب است، نیز ضرر و زیانی نکرده ایم. بنابراین معقول آن است که اعتقاد به خدا و لوازم آن را بپذیریم.
← در کلمات امام علی
...
wikifeqh: براهین_اثبات_خدا