بدیهیات


معنی انگلیسی:
self-evident truths, axioms

لغت نامه دهخدا

بدیهیات. [ ب َ هی یا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ بدیهیه. ( یادداشت مؤلف ). اشیائی که علم آنها موقوف به تفکر نباشد. ( آنندراج ). || وقایع غیرمنتظره. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع بدیهیه . ۱ - امور بدیهی . ۲ - وقایع غیر منتظره .

فرهنگ معین

(بَ یّ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ بدیهه . ۱ - امور بدیهی ، چیزهای کاملاً آشکار و واضح . ۲ - وقایع غیرمنتظره .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بَدیهیّات (جمع ِ بدیهی )، اصطلاح و مبحثی در منطق (از ماده بدء که با تبدیل همزه به ها، در بدیئه و بداءه ، به صورت بدیهه و بداهه به کار رفته است ).
بدیهه در لغت به معنای آغاز به کاری ، نخستین هر چیزی ، آنچه به ناگاه و اول بار برآید، و نیز آشکار آمده است . برخی بدیهه را اصلاً به معنای ارتجال در کلام دانسته ، و بعضی میان ارتجال و بدیهه تفاوت نهاده اند.
معنای اصطلاحی
بدیهی در اصطلاح منطق صوری به مفهومی گویند که حصول آن متوقف بر کسب و نظر نباشد؛ اما ممکن است که نیازمند چیزی دیگر مانند حدس و تجربه باشد؛ و در این معنی مرادف ِ «ضروری »، در برابر «نظری » است . گاه مراد از بدیهی مفهومی است که اصلاً محتاج توجه عقلی به چیزی نیست و در این معنی اخص از «ضروری » است . بدیهیات به طور کلی از مباحث منطق در باب علم و انواع آن ، قیاسات ، صناعات پنجگانه ، و نخستین مرحله حرکت فکر به سوی مبادی و از مبادی به مرادات و مطلوبات به شمار می روند. تصورات و تصدیقات بدیهی خود به تصورات و تصدیقات اولیه و غیراولیه تقسیم می گردند.
تصدیقات بدیهی
تصدیقات بدیهی عبارتند از قضایای ضروری ششگانه ، یعنی اولیات ، مشاهدات ، وجدانیات ، فطریات ، تجربیات و متواترات . در قیاس های برهانی که باید از مقدمات یقینی تشکیل شوند، هر مقدمه ای یا خود از انواع این قضایای بدیهی است ، یا قضیه ای است که از اینگونه قضایا استنتاج شده است .
دیدگاه ابن سینا در باب علم
...

مترادف ها

axiom (اسم)
اندرز، پند، اصل، اصل موضوعه، بدیهیات، قاعده کلی، حقیقت اشکار، قضیه حقیقی، حقیقت متعارفه، اصل عمومی

پیشنهاد کاربران

common knowledge
به قول خودمون ضایعه
معلومه
پر واضح و مشخص
روشن

بپرس