بخت اور


معنی انگلیسی:
talisman, mascot

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

( بخت آور ) بخت آور. [ ب َ وَ ] ( نف مرکب ) بختاور. خوشبخت. نیکبخت. که بخت موافق دارد. برابر بدبخت. دولتمند. فیروزبخت. بختیار. با طالع خوب. جوانبخت. ( آنندراج ) :
هنرها ز بدبخت آهو بود
ز بخت آوران زشت ، نیکو بود.
ابوشکور بلخی.
بزیر اندرون بود هامون و دشت
که بدبخت و بخت آور آنجا گذشت.
فردوسی.
ماهم از ایام بخت آور شدیم
بارها بر وی مظفر آمدیم.
مولوی.
و رجوع به بختور شود.، بختاور. [ ب َ وَ ] ( نف مرکب ) بخت آور. خوش بخت. مقبل. دولتمند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بخت آور و بختور شود.

فرهنگ فارسی

( بخت آور ) بختاور خوشبخت .
بخت آور خوش بخت .

پیشنهاد کاربران

بپرس