بجره

لغت نامه دهخدا

( بجرة ) بجرة. [ ب ُ رَ ]( ع اِ ) سره ناف. ( اقرب الموارد ). آویختگی ناف. ناف خواه برآمده باشد یا نباشد. ( ناظم الاطباء ). ناف بیرون آمده باشد یا نه. ( آنندراج ). || عقده در شکم و چهره و گردن. ( از اقرب الموارد ). مغنده شکم و روی و گردن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ج ، بُجَر، گرهی که در شکم و روی گردن افتد. ( یادداشت مؤلف ).

بجرة. [ ب ُ رَ ] ( اِخ ) ابن بجره می فروشی بوده در طائف. ( از منتهی الارب ). خماری در طائف. ( از اقرب الموارد ). نام می فروشی در طائف. ( ناظم الاطباء ).

بجرة. [ ب ُ رَ ] ( اِخ ) عبداﷲبن عمروبن بُجره صحابی است. ( منتهی الارب ).

بجرة. [ ب َ ج َ رَ ] ( اِخ ) نام شخصی. ( ناظم الاطباء ). عقبةبن بجرة تابعی است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

بجرة. [ ب َ ج َ رَ ] ( اِخ ) پسر وی معروف به ابن بجرة صحابی است. ( منتهی الارب ).

بجرة. [ ب َ ج َ رَ ] ( اِخ ) شبیب بن بجرة در قتل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شریک ابن ملجم بود. ( منتهی الارب ). کسی که در قتل امیرالمؤمنین ( ع ) شریک ابن ملجم بود. ( ناظم الاطباء ) .

بجرة. [ ب ُ ج َ رَ ] ( اِخ ) نام مردی از اصهار اسماعیل ( ع ). ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بیرون آمدن ناف را بجر گویند و عنوان یاد شده در باب دیات آمده است.
بجر (بجره) بیرون آمدن ناف و ستبری بن آن (فتق ناف) را گویند.
دیه بجره
دیه جنایت موجب بجره صد دینار (صد مثقال طلا ) است.

پیشنهاد کاربران

بپرس