باورهای اساسی ( به انگلیسی: Basic beliefs ) ( که معمولاً «باورهای بنیادی» یا «باورهای هسته ای» نیز نامیده می شود ) تحت دیدگاه معرفت شناختی به نام بنیادگرایی، بدیهی های یک نظام اعتقادی هستند.
بنیادگرایی باورمند است که همه باورها باید توجیه شوند تا شناخته شوند؛ بنابراین باورها به دو دسته تقسیم می شوند:
• باورهایی که به درستی پایه ای هستند، به این ترتیب که آنها به توجیه باورهای دیگر وابسته نیستند بلکه به چیزی خارج از قلمرو باور وابسته هستند ( توجیه غیردوکساستیک )
• باورهایی که از یک یا چند باور اساسی نشأت می گیرند و در نتیجه اعتبارشان به باورهای اصلی بستگی دارد.
در چارچوب اساسی بنیادگرایی، دیدگاه هایی وجود دارد که کدام نوع از باورها «به درستی» اساسی شناخته می شوند یعنی چه نوع باورهایی را می توان بدون توجیه سایر باورها به طور موجه پذیرفت؟
در بنیادگرایی کلاسیک، باورها اگر بدیهی و از بدیهیات و یا با حواس پنجگانه قابل دریافت باشند، اژ دید ( تجربه گرایی ) «به درستی» اساسی هستند. [ ۱]
با این حال آنتونی کنی و دیگران استدلال کرده اند این روش نوعی ایده انکارگر است. [ ۲]
• در بنیادگرایی مدرن، باورها اگر بدیهی باشند یا اصلاح ناپذیر «به درستی» اساسی هستند. [ ۳] یکی از این بدیهیات، بدیهیات رنه دکارت است، Cogito ergo sum ( من فکر می کنم پس هستم ) . باورهای اصلاح ناپذیر ( به زبان «غیرقابل اصلاح» ) باورهایی هستند که می توان بدون اثبات اشتباه بودن آنها را باور کرد. قابل ذکر است که شواهد حواس پنجگانه «به درستی» اساسی دیده نمی شود زیرا دکارت استدلال می کرد، تمام تجربیات حسی ما می تواند نوعی توهم باشد.
• در آنچه کیت لرر «بنیادگرایی خطاپذیر» نامیده است، [ ۴] که به عنوان «بنیادگرایی معتدل» نیز شناخته می شود؛ تقسیم میان باور استنتاجی و باور غیراستنتاجی باقی می ماند ولی شرط اصلاح ناپذیری حذف می شود. ادعا می شود این شیوه به حواس اجازه می دهد تا نقش سنتی خود را به عنوان مبنای باور غیراستنتاجی علیرغم خطاپذیری خود از سر بگیرند. [ ۵]
• در معرفت شناسی اصلاح شده، باورها در صورتی که عقلانی و منطبق با یک جهان بینی عقلانی باشند، «به درستی» اساسی هستند.
ضدبنیادگرایی بنیادگرایی را رد و وجود باور یا اصل اساسی را انکار می کند که زمینه یا شالوده اساسی پژوهش و دانش است. [ ۶]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبنیادگرایی باورمند است که همه باورها باید توجیه شوند تا شناخته شوند؛ بنابراین باورها به دو دسته تقسیم می شوند:
• باورهایی که به درستی پایه ای هستند، به این ترتیب که آنها به توجیه باورهای دیگر وابسته نیستند بلکه به چیزی خارج از قلمرو باور وابسته هستند ( توجیه غیردوکساستیک )
• باورهایی که از یک یا چند باور اساسی نشأت می گیرند و در نتیجه اعتبارشان به باورهای اصلی بستگی دارد.
در چارچوب اساسی بنیادگرایی، دیدگاه هایی وجود دارد که کدام نوع از باورها «به درستی» اساسی شناخته می شوند یعنی چه نوع باورهایی را می توان بدون توجیه سایر باورها به طور موجه پذیرفت؟
در بنیادگرایی کلاسیک، باورها اگر بدیهی و از بدیهیات و یا با حواس پنجگانه قابل دریافت باشند، اژ دید ( تجربه گرایی ) «به درستی» اساسی هستند. [ ۱]
با این حال آنتونی کنی و دیگران استدلال کرده اند این روش نوعی ایده انکارگر است. [ ۲]
• در بنیادگرایی مدرن، باورها اگر بدیهی باشند یا اصلاح ناپذیر «به درستی» اساسی هستند. [ ۳] یکی از این بدیهیات، بدیهیات رنه دکارت است، Cogito ergo sum ( من فکر می کنم پس هستم ) . باورهای اصلاح ناپذیر ( به زبان «غیرقابل اصلاح» ) باورهایی هستند که می توان بدون اثبات اشتباه بودن آنها را باور کرد. قابل ذکر است که شواهد حواس پنجگانه «به درستی» اساسی دیده نمی شود زیرا دکارت استدلال می کرد، تمام تجربیات حسی ما می تواند نوعی توهم باشد.
• در آنچه کیت لرر «بنیادگرایی خطاپذیر» نامیده است، [ ۴] که به عنوان «بنیادگرایی معتدل» نیز شناخته می شود؛ تقسیم میان باور استنتاجی و باور غیراستنتاجی باقی می ماند ولی شرط اصلاح ناپذیری حذف می شود. ادعا می شود این شیوه به حواس اجازه می دهد تا نقش سنتی خود را به عنوان مبنای باور غیراستنتاجی علیرغم خطاپذیری خود از سر بگیرند. [ ۵]
• در معرفت شناسی اصلاح شده، باورها در صورتی که عقلانی و منطبق با یک جهان بینی عقلانی باشند، «به درستی» اساسی هستند.
ضدبنیادگرایی بنیادگرایی را رد و وجود باور یا اصل اساسی را انکار می کند که زمینه یا شالوده اساسی پژوهش و دانش است. [ ۶]
wiki: باور اساسی