بانگ
/bAng/
مترادف بانگ: جار، صدا، صلا، ندا، صوت، آوار، آواز، صیحه، غریو، غلغله، غوغا، فریاد، نعره
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: خبرکردن مردم، اذان، اذان ( نگارش کردی
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم پسر، اسم کردی
لغت نامه دهخدا
بانک زله کر خواهد کرد گوش
ویچ ناساید بگرما از خروش.
رودکی.
پس تبیری دید نزدیک درخت هرگهی بانگی بجستی تند و سخت.
رودکی.
دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست با نهیب و سهم این آوای کیست ؟
رودکی.
چون کشف انبوه غوغایی بدیدبانگ وژخ مردمان خشم آورید.
رودکی.
خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله گیتی به آرام اندرون ، مجلس به بانگ و ولوله.
شاکر بخاری.
شد از لشکرش بانگ تا آسمان برفتند گردان ایران دمان.
فردوسی.
بدین اندرون بود اسفندیارکه بانگ پدرش آمد از کوهسار.
فردوسی.
نیامد همی بانگ شهزادگان مگر کشته شد شاه آزادگان.
فردوسی.
بپرسید از ایشان که شبگیر هورشنید ایچ کس بانگ نعل ستور.
فردوسی.
برآمد خروشیدن گاودم جهان شد پر از بانگ رویینه خم.
فردوسی.
به شهر اندرون بانگ و فریاد خاست بهر برزنی آتش و باد خاست.
فردوسی.
تو چه پنداریا که من ملخم که بترسم ز بانگ سینی و تشت ؟
خسروی.
از تک اسپ و بانگ نعره مردکوه پرنوف شد هوا پرگرد.
عسجدی.
بانگ جوشیدن می باشدمان ناله بربط و طنبور و رباب.
منوچهری.
شاد باشید که جشن مهرگان آمدبانگ و آوای درای کاروان آمد.
منوچهری.
به هریک چنان ساخته بانگ تیزکز او پیل و اسب اوفتد در گریز.
اسدی.
خفته را ببانگی بیدار نتوان کرد. ( قابوسنامه فصل 23 ).پیش نایند همی هیچ مگر کز دور
بانگ دارند همی چون سگ کهدانی.
ناصرخسرو.
وزپس آنکه منادیت شنودم زدلم گرنه بیهوشم بانگ عدویت چون شنوم.
ناصرخسرو.
نان همی جوید کسی کو میزنددست بر منبر به بانگ مشغله.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) آواز بلند فریاد. یا بانگ روارو. ۱ - بانگی که در پیشاپیش شاهان و امیران بهنگام سواری و رفتن بجایی زنند . ۲ - دم صور نفخ صور. یا بانگ نماز. اذان .
حبل البان را گویند که او را در دوا ها بکار برند
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. فریاد.
* بانگ زدن: (مصدر لازم )
۱. فریاد زدن.
۲. آواز برآوردن.
۳. خواندن یا راندن کسی از روی خشم و غضب.
* بانگ نماز: اذان.
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه عمومی
جدول کلمات
مترادف ها
طلب، فریاد، صدا، دعوت، ندا، احضار، بانگ، نامبری
غوغا، خروش، فریاد، سر و صدا، بانگ، طنین
خروش، گریه، فریاد، بانگ، ناله، غریو، زاری، ضجه، عجز
فریاد، سر و صدا، صدا، شلوغ، بانگ، طنین، اختلال، قیل و قال، خش خش، پارازیت، امد و رفته، شایعه و تهمت
درست، صدا، بانگ، صوت، اوا
خروش، سر و صدا، غرش، صدا، بانگ، غریو، توف
فریاد، بانگ، ضجه، حرف ندا
صدا، بانگ، صوت، اوا، واک
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
معادل لکی : قارَه
در زبان کوردی به اذان، بانگ می گویند.
#بانگ
از ریشه پارسی میانه و پهلوی vāng ونگ است.
و با همین ریخت در زبان ارامنه بهره می رود که از ریشه پارسی ان است.
هنوز نیز در گویش مردمان اصفهان و کاشان از این واژه ونگ بهره برده میشود و کاربرد دارد.
... [مشاهده متن کامل]
@iranaryan
مارا در ایتا دنبال کنید
Steingass, Francis Joseph� ( 1892 ) , “بانگ”, in�A Comprehensive Persian–English dictionary, London: Routledge & K. Paul
از ریشه پارسی میانه و پهلوی vāng ونگ است.
و با همین ریخت در زبان ارامنه بهره می رود که از ریشه پارسی ان است.
هنوز نیز در گویش مردمان اصفهان و کاشان از این واژه ونگ بهره برده میشود و کاربرد دارد.
... [مشاهده متن کامل]
مارا در ایتا دنبال کنید
Steingass, Francis Joseph� ( 1892 ) , “بانگ”, in�A Comprehensive Persian–English dictionary, London: Routledge & K. Paul
#بانگ
از ریشه پارسی میانه و پهلوی vāng ونگ است.
و با همین ریخت در زبان ارامنه بهره می رود که از ریشه پارسی ان است.
هنوز نیز در گویش مردمان اصفهان و کاشان از این واژه ونگ بهره برده میشود و کاربرد دارد.
@iranaryan
مارا در ایتا دنبال کنید
از ریشه پارسی میانه و پهلوی vāng ونگ است.
و با همین ریخت در زبان ارامنه بهره می رود که از ریشه پارسی ان است.
هنوز نیز در گویش مردمان اصفهان و کاشان از این واژه ونگ بهره برده میشود و کاربرد دارد.
مارا در ایتا دنبال کنید
محمد حسن دوست، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، پوشینۀ ( جلد ) نخست، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، رویه های ( صفحه های ) ۳۹۸ و ۳۹۹
بانگ فارسی همریشه با bang انگلیسی که معنای صدای زیاد و انفجار میدهد
دوستان ترک زبان ریشه واژگان خودتون رو از آلتایی پیدا کنید نه هندواروپایی
دوستان ترک زبان ریشه واژگان خودتون رو از آلتایی پیدا کنید نه هندواروپایی
صدا، فریاد، نغمه، ندا، آواز
آواز نهیب
بانک/بانگ:
این دو کلمه را نباید به جای هم به کار برد. بانک واژه ی فرنگی است به معنای" بنگاه اقتصادی که پول یا چیز دیگر در آن به امانت گذاشته می شود "و بانگ واژه ای فارسی است به معنی" فریاد" چون بر طبق یکی از قواعد آوایی فارسی، تمایز میان "ک" و گ در پایان کلمه، خاصه پس از حرف "ن" ساکن، از میان می رود، برای فارسی زبان تلفظ ک در این موضع دشوار است و به همین جهت غالباً بانک را بانگ تلفظ می کنند و اشکالی ندارد ولی معکوس آن به هیچ وجه جایز نیست. رادیو و تلویزیون غالبا شنیده شده است که به جای بانگ الله اکبر می گویند بانک الله اکبر.
... [مشاهده متن کامل]
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۵۸. )
این دو کلمه را نباید به جای هم به کار برد. بانک واژه ی فرنگی است به معنای" بنگاه اقتصادی که پول یا چیز دیگر در آن به امانت گذاشته می شود "و بانگ واژه ای فارسی است به معنی" فریاد" چون بر طبق یکی از قواعد آوایی فارسی، تمایز میان "ک" و گ در پایان کلمه، خاصه پس از حرف "ن" ساکن، از میان می رود، برای فارسی زبان تلفظ ک در این موضع دشوار است و به همین جهت غالباً بانک را بانگ تلفظ می کنند و اشکالی ندارد ولی معکوس آن به هیچ وجه جایز نیست. رادیو و تلویزیون غالبا شنیده شده است که به جای بانگ الله اکبر می گویند بانک الله اکبر.
... [مشاهده متن کامل]
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۵۸. )
واژه بانگ واژه کهن پارسی است که پهلوی آن به شکل بُرزوانگ= borzv�ng =صدای بلند، بانگ بلند، فریاد بوده است و واژه بُرزوانگ از دو تکواژ بُرز ( بُرز= borz = برج، بلند، مرتفع ) و پسوند اَنگ می باشد. تکواژ بُرز در واژگان پهلوی ( بُرزیها= borziha با صدای بلند، با فریاد و بَرزیت= barzit بزرگ، معظم، عالیقدر ) نیز یافت می شود.
... [مشاهده متن کامل]
کاربر بالا توجه نمی کند که بسیاری از واژگان پارسی از طریق اقوام سغدی و سکایی ( اقوام هندوآریایی ) و بخشی نیز در دوران ایلخانی و سلجوقی به زبان ترکی راهیافته است.
نیاز به یاد آوری است که واژگان پشنگ، خشنگ، هوشنگ، برزوانگ، خدنگ، آهنگ، سرهنگ، درنگ و. . . واژگان کهن پارسی و آریایی هستند.
... [مشاهده متن کامل]
کاربر بالا توجه نمی کند که بسیاری از واژگان پارسی از طریق اقوام سغدی و سکایی ( اقوام هندوآریایی ) و بخشی نیز در دوران ایلخانی و سلجوقی به زبان ترکی راهیافته است.
نیاز به یاد آوری است که واژگان پشنگ، خشنگ، هوشنگ، برزوانگ، خدنگ، آهنگ، سرهنگ، درنگ و. . . واژگان کهن پارسی و آریایی هستند.
صدا صوت
بانگ: بانگ در پهلوی در ریخت وانگ wāng بکار می رفته است ) )
( ( یکی بانگ برزد بخواب اندرون
که لرزان شد آن خانهٔ صدستون ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 292. )
( ( یکی بانگ برزد بخواب اندرون
که لرزان شد آن خانهٔ صدستون ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 292. )
ندا، آوا، صدا، آواز، صوت، نوا، فریاد، داد، جار
اول
فریاد
داد
صده
فریاد
داد
صده
غو
جار
صدا
هیا هو
صدا
هیا هو
صدا
صوت
آوا
ندا
فریاد
داد
نعره
صوت
آوا
ندا
فریاد
داد
نعره
صدا ، جار کشیدن، فریاد زدن، صدا زدن مردم
داد ؛فریاد ٰ غریو، آوا ـ - - در زبان لری به گفتن اذان بانگ یا بونگ گویند .
فریاد
نهیب
فریاد _جار کشیدن
فریاد غوغا
فریاد. آواز . صدا . نوا
صدا
اوا
در زبان لری بختیاری با کلمه
بنگ تلفظ می شود
Bong. bang
بانگ::صدا. آواز
بنگ تلفظ می شود
بانگ::صدا. آواز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)