بافته های ایرانی

پیشنهاد کاربران

69 . از دیرباز در ایران زری یعنی پارچه های زربفت و سیم بفت می بافته اند. در اوستا از قالی های زربفت ( zaranaēne upasterene ، یشت پانزدهم، 2 ) یاد شده است. گفته اند خشایار شاه نیمتاجی زربفت به مردم آبدرا پیشکش کرده بود. 1 نگارندگان تاریخ اسکندر بارها به نمونه هایی از این گونه پارچه در ایران اشاره کرده اند. 2 پلینی3 در بحث درباره پارچه های زربفت رومیان خاستگاه این هنر را در بافته های آتالیک ]روزگار شاهان ملـــــــــــــــــقب به آتالوس[ یافته و آن را ابداع شـــــــــــــــــــاهان آسیایی دانســــــــــــــته است ( Attalicis vero iam pridem intexitur, invento regum Asiae ) 4. چینی ها اشکارا داستانهای نویسندگان باستان را تأیید کرده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

در سالنامه های دودمان لیانگ آمده اســـــت که پارچه های زربفت و سیـــــم بفت ایرانی در سال 520 م. به رسم خراج از سرزمین هوا ( Hwa ) به دربار فغفور وو فرستاده شد. 5 شاه ایران ردایی زربفت به تن می کرد و این پارچه ها در آن کشور تولید می شد. 6 از بافته هائی که در آنها تارهای زر بافته می شـــد بروشنی سخن رفته است؛7 این نام تقریباً به برگردان واژه فارسی zar - bāf ]زرباف[ می ماند. 8 همچنین در شرح خراجهای پیشکشی که از کوا چو ( Kwa čou ) در کان ـ سو ( Kan - su ) به دربار فغفور شی تسون ( Šiï Tsun ) ( 958 ـ 954 م ) از دودـــمان هو چو ( Hou Čou ) فرســـــــتاده شده بود از پارچــــه های زر و سیم بفت ایرانی همــــــراه با بافته های نــــــــــخی آن ـ ســــــــی ( An - si ) ( سرزمـــــین پارت ) نام برده شده است. 9 مردمان قرقیز پارچه های گرانبها ی پوشاک زنان خود را از آن ـ سی ( کشور پارت ) ، پی ـ تین ( Pei - t‛in ) ( بیش بالیق در ترکستان ) ، و مردمان تا ـ شی ( Ta - ši ) ( تاجیک، عربها ) می گرفتند. پارچه های زربفت و سیم بفتی که عربها می بافتند چنان بزرگ بود که وزن هر یک بیست بار شتر می شد. بناچار تاجیک ها دربیست پاره کوچکتر می بریدند تا بتوان بر بیست شترگذارد و هر سه سال یک بار به قرقیزها داد. این دومردم پیمان همبستگی دو سویه با شرکت تبّتی ها داشتند ؛ این پیمان حفظ کالاهای آنها از گزند راهزنان اویغور را تضمین می کرد. 1 نام hu kin ( ’’زربفت مردمان هو‘‘ یعنی ایرانیان ) در Kwan yü ki2 در سخن از ختن آمده است. 3 چینی ها نام ایرانی این گونه پارچه را نیز فرونگاشته اند ـ هر چند تاکنون کسی در نیافته است. این نام tie است، که در عهد کهن *džiep، dziep، diep، dib تلفظ می شده4 و همبرابر است با صورت *dīb یا *dēp در فارسی میانه5 و برابر با واژه فارسی امروزی *dībā ]دیبا[ ( ’’پارچه ابریشمی، ‘‘ پارچه ای الوان که تار و پود آن هر دو از ابریشم است ) ، dībāh ( ’’پارچه زربفت‘‘ ) در فارسی جدید که تازی شده اش dībādž ]دیباج[ ( ’’نیم تنه زربفت، پارچه زری‘‘ ) است. این پارچه همراه نامش از ایران ساسانی به چین رفت و اعراب در دوره اسلامی با آن آشنا شدند. 6
این نام چینی برای پارچه ای بافت ایران در Sui šu ( Ch. 83, p. 7b ) آمده است. در روزگاری بسیار پیشتر، در سالنامه دودمان هان ( Hou Han šu, Ch. 116, p. 8 ) فرآورده سرزمین آی ـ لائو ( Ai - lao ) در یون ـ نان شمرده شده است. از آنجا که یون ـ نان آن روزگار از راه هند با تا تسین ( Ta Ts‛in ) در ارتباط بودشگفتی ندار: در سال 120 م، یون یو تیائو ( Yun Yu Tiao ) شاه سرزمین تان ( T‛an ) نوازندگان و تردستانی پیشکش فغفور چین کرد که می گفتند: ’’از مدیترانه آمده اند که همان تا تسین است و اینکه در جنوب باختری قلمرو تان با تا تسین داد و ستد می کنند. " شارح سالنامه دودمان هان می گوید Wai kwo čwan 1 چنین آورده است که زنان چو ـ پو ( Ču - po ) ( جاوه ) tie سفید و پارچه آراسته می بافند. نویسه po ( ابریشم ) ، که در سالنامه هان پیش از tie آمده نمایانگر یک جزء جداگانه است و بخشی از آوانگاشت نیست، همان طور که واژه kin، که در سالنامه سوئی پیش از آن آمده جزء آوانگاشت نیست؛ اما اینکه هم po و هم kin با tie ترکیب شده اند نشانه و مؤید آن است که tie نوعی ابریشم زربفت بوده است. هیرت2 po و tie را به صورت یک کلمه مرکب در می آورد تا آن را به سوگلی های خود یعنی ترکها نسبت دهد. ’’نام po - tie بروشنی از یکی از زبانهای ترکی وام گرفته شده است. گویا نزدیکترین معادل آن واژه pakhta باشد که نام پنبه در ترکی جغتایی است. " در اینجا دو لغزش بنیادی رخ داده است. اولاً گویش کانتونی که هیرت معمولاً در تلاش به منظور بازسازی وضعیت آواشناختی چین در دوران باستان دست به دامنش می شود در واقع نمایانگر زبان چینی باستان نیست بلکه تنها گویشی است امروزی در مرحله پیشرفته ای از تباهی آواشناختی. آواهای چینی باستان را تنها با بهر گیری از فرهنگهای آوایی چینی و بر مبنای داده های زبان شناسی تاریخی مقایسه ای زبانهای هند و چینی می توان بازسازی کرد. حتی در گویش کانتونی po - tie را pak - tip تلفظ می کنند و پیش شرطی که در اینجا هست این است که الگوی اصلی بیگانه این واژه باید به یک صوت لبی ختم شود. آوایش کهنِ نه pak - ta ، که bak - dzip یا *bak - dip است که هیچ ارتباطی با pakhta ندارد. از این گذشته، به هیچ روی نمی توان واژه بیگانه ای را که در دوره هان در چین پدیدار می شود با واژه یکی از گویشهای کمابیش جدید ترکی پیوند داد، بویژه از آن رو که داده های چینی مربوط به این نام هیچ جا به ترکان نمی رسد؛ فزون بر اینکه واژه pakhta در اصل فارسی است نه ترکی. 3 اینکه واژه tie ، آن طور که شاوان گفته است، 4 ربطی به پنبه داشته باشد درست نمی نماید؛ اما با توجه به وصف گیاه در Nan ši5 یا Lian šu6، می توان پذیرفت که نام po - tie بعدها بر پنبه گذاشته شده باشد.
با توجه به اینکه po - tie در دوران باستان *bak - dib تلفظ می شده است، نشد ندارد که جزء بک، bak یادگاری از پمبک، pambak ( ’’پنبه‘‘ ) در فارسی میانه، پنبه، panpa [کذا در متن] در فارسی جدید ( بمبگ، bambag در زبان آسی، بمبک، bambak در زبان ارمنی ) باشد. چنانچه این فرض را بپذیریم، نام چینی po - tie ( برابر با * . . .

مخمل بافی؛ وزنه فراموش شده نساجی سنتی ایران زمین

دیگر صدایی از کارگاه های سنتی پارچه بیرون نمی آید. دیگر نه آوایی، نه حرکتی و نه حتی دل خوشی برای هنرمندان این رشته باقی مانده است. بیشتر آنها مرز 60 سالگی را رد کرده اند و به گفته خودشان چشم به درگاه خدا دوخته اند. این دست ها امروزی نیست ولی مدت هاست که سنگ برداشته و محکم بر سینه می کوبد تا بلکه فریادرسی پیدا شود و اصالت عشق زنده بماند، اصالتی که هیچ جای دنیا هنوز نتوانسته آن را رج بزند و بی هویتش کند. در این گزارش قرار است از هنر مخمل بافی در ایران بنویسیم .
...
[مشاهده متن کامل]

تاریخچه و الفبای نساجی
مخمل بافی ایران از دهه 30 با تاسیس کارخانه ماشینی مخمل و حریر در کاشان و گرایش استادکاران نساجی سنتی برای زندگی بهتر به این کارخانه، رو به زوال رفت تا آن جا که اکنون تنها یک کارگاه مخمل بافی در سراسر کشور آن هم زیر نظر پژوهشکده هنرهای سنتی سازمان میراث فرهنگی وگردشگری وجود دارد.
مخمل ایران که زمانی لباس های فاخر شاهانه با آن تهیه می شد و در عصر صفوی که با اوج نساجی سنتی ایران همراه بود، زیور درگاه و تحفه ایران برای کشورهای دیگر به شمار می آمد، اکنون به گونه ای منسوخ شده است که ظرافت این پارچه از یاد استادان این فن رفته است.
مخمل نوعی جامه نخی یا ابریشمی پرزدار است که آغاز پیدایش آن به قرون اولیه اسلامی نسبت داده می شود. در دوران آل بویه و سلجوقی پس از رکود و افت زری بافی، بافندگان کاشانی برای تجلید کتاب آسمانی قرآن درصدد برآمدند تا پارچه ای با ارزش و در خور این کتاب آسمانی تولید کنند تا به وسیله آن، قرآن را محفوظ دارند که مخمل حاصل تلاش آن دوره بود.
در زمان صفویه، مخمل در کنار دیگر صنایع نساجی بیش از گذشته، شکوفا شد و در نوع بافت، نقش و رنگ پیشرفت های شگرفی داشت. در این دوره با گسترش مخمل بافی، کاربرد فروانی برای آن، مانند لباس عروس، رو تختی، سجاده، عبا و. . . تعریف شده بود. در همین دوره مخمل های منقوش با ارزش و گران بهایی تولید می شد که بیشتر آن ها به عنوان هدیه برای پادشاهان دیگر کشورها، فرستاده می شدند.
اگرچه در دوره قاجار به دلیل استقبال ایرانی ها از پارچه های ماشینی خارجی از میزان تقاضای پارچه های ایرانی کاسته شد و کارگاه های پارچه بافی رونق خود را از دست دادند، ولی کارگاه های مخمل، زری، ترمه و شال هم چنان در شهرهایی، مانند کاشان، یزد و کرمان فعال بودند.
در دوره پهلوی که کارخانه های ماشینی پارچه بافی در کشور تاسیس شدند، دیگر از کارگاه های سنتی پارچه نشانی نبود و مخمل نیز به سرنوشت دیگر پارچه های سنتی ایران دچار شد و به اسارت ماشین و دستگاه های اتوماتیک درآمد.
اگرچه در دوره پهلوی اول که استاد محمد خان نقشبند کارگاه های زری و مخمل را باردیگر احیا کرد؛ اما اکنون به جرات می توان گفت که از مخمل بافی سنتی ایران تنها یک کارگاه و یک استاد برجای مانده است.
تنها استاد مخمل باف و دیگر هیچ
سید خلیل یاالله، تنها بازمانده مخمل بافی سنتی ایران است که پس از کار با دستگاه سنتی و30 سال فعالیت در کارخانه ماشینی مخمل بافی کاشان، بار دیگر در دوران بازنشستگی به کار گذشته و پیشینیانش باز گشته است؛ اما این بار در پژوهشکده هنرهای سنتی مخمل را می بافد.
یاالله از هفت سالگی کار روی دستگاه مخمل بافی را آغاز کرد و در 15 سالگی درجه استادی این رشته را بدست آورد.
به گفته او سازمان میراث فرهنگی و گردشگری پس از بازنشستگی بار دیگر به سراغش آمد تا بافت مخمل را به صورت سنتی روی دستگاهی که خود ساخته بود، این بار در پژوهشکده هنرهای سنتی سازمان ادامه دهد.
او که تاکنون سه شاگرد را آموزش داده است بار دیگر در کارگاه پژوهشکده هنرهای سنتی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری توانسته مخمل گل برجسته را که سال ها بافت آن به فراموشی سپرده شده بود، تولید کند.
یاالله معتقد است: ابزار و زمینه تولید مخمل سنتی در کشور وجود ندارد و حفظ و احیای این رشته به حمایت بیشتری نیاز دارد.
آموزش سریع برای رشته های در حال منسوخ
آزاده یاسمن نبی زاده ـ طراح لباس و پارچه های سنتی ـ تاکنون روی کاربرد انواع پارچه های سنتی که در گذشته بافته می شد، بررسی هایی را انجام داده است درباره مخمل می گوید: برای استفاده ی مخمل در لباس امروز نمونه ای را به تنها استاد مخمل باف کشور که اکنون در پژوهشکده هنرهای سنتی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کار می کند، ارایه کردیم؛ اما این مخمل چنان ظرافتی داشت که حتی استاد آن را کار ماشین می دانست.
وی مخمل را وزنه بزرگ نساجی سنتی ایران که فراموش شده است، می داند و اظهار می کند: نساجی سنتی ایران تنوع بسیاری دارد که در این زمان طولانی برخی از آنها از یاد رفته اند. اکنون زمان بسیار محدود است وباید سریعتر آموزش در این رشته ها آغاز شود.
البته نبی زاده معتقد است: درحال حاضر به دلیل بهای هم ارزشی که برای این هنرها پرداخت نمی شود، کسی به فرا گیری نساجی سنتی ایران علاقه نشان نمی دهد و اگر دوره های آموزشی را بگذرانند با پنجاه شصت هزار تومانی که در هر ماه دریافت می کنند، شغل دیگری را انتخاب خواهند کرد.
سازمان میراث فرهنگی و تنها مخمل باف حال حاضر
علی خطیب شهیدی ـ سرمایه گذاری که در بخش احیای نساجی سنتی پیشینه ای دارد و در زمینه کاربرد مخمل در پوشاک امروز بررسی هایی انجام داده و با تنها بازمانده مخمل بافی نیز برای احیای این رشته دیدار و مذاکراتی داشته است، می گوید: چهار پارچه مخمل قدیمی و نفیس را به مخمل باف های حاضر نشان دادیم؛ اما حتی بر دست بافت بودن آن صحه نگذاشتند، چون مخملی که اکنون بافته می شود بسیار ضخیم تر از آنچه در گذشته وجود داشت، است.
او ابراز امیدواری کرد که پژوهشکده هنرهای سنتی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری سعی کند در کارگاه های نساجی سنتی که دارد، آثار را با بهترین کیفیت تولید کند.
خطیب شهیدی درباره این که بر . . .

بپرس