ساقیان تو فکنده باده اندر باطیه
خادمان تو فکنده عنبر اندر مدخنه.
منوچهری.
برخیز هان ای جاریه می درفکن در باطیه و آراسته کن مجلسی از بلخ تا ارمینیه.
منوچهری.
محکم کند سرهای خم تا ماه پنجم یا ششم وانگه بیاید با فدم ، آنگه بیارد باطیه.
منوچهری.
قدح بکار نیاید برطل و باطیه خورچنانکه گر بخرامی ، نمی نوی بخزی.
منوچهری.
هر جان که ز خم ستد قنینه در باطیه جان کنان فروریخت.
خاقانی.
و رجوع به غرائب اللغة العربیه ص 218 شود. || ( اِخ ) صورتی از صور فلکیه از ناحیه ٔجنوبی و آن را بر مثال سری یا باطیه ای توهم کرده اندو کواکب آن هفت و نام دیگرش رأس است. ( یادداشت مؤلف ). یکی از صور جنوبی فلک که بصورت قدحی با کعب تخیل شده و مرکب از سی و یک کوکب است. شش از قدر چهارم و آنرا معلف نیز خوانند. ( یادداشت مؤلف ).