باشگاه مبارزه

دانشنامه عمومی

باشگاه مبارزه (رمان). باشگاه مبارزه ( به انگلیسی: Fight Club ) رمانی اثر نویسندهٔ آمریکایی چاک پالنیک چاپ سال ۱۹۹۶ است. تا کنون ۴ نسخه از این رمان چاپ شده است و کارگردان معروف دیوید فینچر بر اساس آن فیلمی با همین نام در سال ۱۹۹۹ ساخته است.
باشگاه مبارزه روایت تجربیات شخصیت اصلی بی نام رمان است که از بی خوابی و اختلال تجزیه هویت رنج می برد. او پس از این که در گروه های مختلف روان درمانی گروهی نقش فردی بسیار بیمار را بازی می کند آرامش روحی پیدا می کند و از بی خوابی نجات می یابد. اما پس از آشنایی با دختری به نام مارلا سینگر مجدداً به بی خوابی دچار می شود تا زمانی که با شخصی به نام تایلر دردن آشنا می شود. آن ها با کمک هم باشگاه زیرزمینی مبارزه ای تأسیس می کنند که اعضای آن با مبارزه با هم عقده های خود را خالی کرده و به نوعی روان درمانی شوند.
• راوی
• تایلر دردن
• مارلا سینگر
• رابرت باب پائولسن
رمان باشگاه مبارزه در سال ۱۹۹۷ جوایز Pacific Northwest Booksellers Association و Oregon Book Award ( جایزهٔ بهترین رمان ) را از آن خود کرد.
این رمان توسط پیمان خاکسار در سال ۱۳۸۷ به فارسی ترجمه شد و در تاریخ ۹ آذر ۱۳۹۰ به طبع رسیده و در دسترس عموم قرار گرفت. [ ۱] [ ۲]
در سال ۱۹۹۹ کارگردان دیوید فینچر فیلمی با همین نام بر اساس این رمان ساخت. شهرت این فیلم که از جانب منتقدان و صاحب نظران پاسخ مثبتی دریافت کرده بود جایگاه نویسندهٔ این رمان ( چاک پالنیک ) و داستان را بالا برد.
عکس باشگاه مبارزه (رمان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

باشگاه مبارزه ( به انگلیسی: Fight Club ) فیلمی آمریکایی، ساخته دیوید فینچر در سال ۱۹۹۹ میلادی و در ژانر درام - روانشناختی است که بر اساس رمانی با همین نام به قلم چاک پالانیک ساخته شده است. بازیگرانی همچون ادوارد نورتون، برد پیت و هلنا بونهام کارتر در فیلم نقش آفرینی کرده اند. نورتون در نقش یک انسان معمولی که از شغل دفتری معمولی خود ناراضی است ظاهر می شود. او به همراه تایلر داردن صابون سازی که نقشش را برد پیت ایفا می کند، یک «باشگاه مبارزه» را تشکیل می دهد و درگیر رابطه با او و زنی به نام مارلا سینگر که هلنا بونهام کارتر نقشش را ایفا می کند، می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

لارا زیسکین یکی از تهیه کنندگان فاکس قرن بیستم به رمان پائولانیک علاقه مند شد. او جیمز اولز را برای نوشتن اقتباس سینمایی از رمان استخدام کرد. کارگردان و عوامل تولید این فیلم را با فیلم های شورش بی دلیل ( ۱۹۵۵ ) و فارغ التحصیل ( ۱۹۶۷ ) مقایسه می کنند. فینچر در نظر داشت خشونت باشگاه مبارزه را به عنوان کنایه ای به درگیری بین نسل جوان و نظام ارزش گذاری تبلیغی به کار برد. کارگردان لایه های همجنسگرایانه رمان را به فیلم اضافه کرد تا با معذب کردن تماشاگران مانع پیش بینی کردن انتهای فیلم بشود.
مدیران استودیو از فیلم راضی نبودند، آن ها سعی کردند با عوض کردن روش تبلیغی فینچر مخاطبان بیشتری جذب کنند. باشگاه مبارزه انتظارات استودیو در گیشه را برآورده نکرد و نقدهای دوگانه ای از منتقدان دریافت کرد. فیلم به عنوان یکی از پربحث ترین فیلم های سال ۱۹۹۹ ذکر شده است. با فروش دی وی دی ها فیلم به موفقیت تجاری دست پیدا کرد و بعد از آن نقدهای مثبت تری را از منتقدان دریافت کرد. باشگاه مبارزه اکنون سالهاست که در لیست ۲۵۰ فیلم برتر بانک اطلاعات اینترنتی فیلم ها ( IMDB ) با نمره ۸٫۸ در رتبه یازدهم قرار دارد.
در سال ۲۰۰۸ فیلم توسط مجله امپیار در مقاله ۵۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما به عنوان دهمین فیلم برتر معرفی شد.
شخصیت اصلی فیلم جوان بی نامی است که به عنوان راوی شناخته می شود. راوی زندگی غیرعادی و عجیبی دارد. او به مدت شش ماه است که به بیماری بی خوابی مبتلا شده است و زندگیش تبدیل به لحظاتی تکراری و پوچ شده است. راوی برای درمان بی خوابی اش به دکتر مراجعه می کند؛ اما دکتر علی رغم اصرار زیاد دارویی به او نمی دهد و به جای آن پیشنهاد می دهد که به کلاس های شبانه برود. راوی در کلاس های شبانه که متعلق به افراد مبتلا به سرطان و بیماری های خاص است، شرکت می کند و به مرور با دیگران ارتباط برقرار می کند و از بی خوابی هایش کم می شود. او برای ورود به این کلاس ها به ناچار دروغ می گوید که سرطان دارد. همه چیز عادی پیش می رود تا این که سر و کله زن مرموزی به نام مارلا سینگر در کلاس ها پیدا می شود که آشکارا مشخص است مشکل خاصی ندارد و بدون دلیل خاصی در این کلاس ها شرکت می کند. ورود مارلا زندگی راوی را به هم می ریزد. تلاش برای حرف زدن با مارلا هم به جایی نمی رسد و راوی دوباره به زندگی عجیب گذشته خود بازمی گردد. راوی برای یک شرکت بیمه کار می کند و به خاطر شغلش مدام در حال پرواز به شهرهای مختلف است و در این راه با آدم های زیادی آشنا می شود. در راه بازگشت از یک سفر کاری راوی با مرد عجیب و مرموزی به نام تایلر داردن آشنا می شود که به گفته خودش صابون ساز است. حرف های تایلر و نوع جهان بینی اش راوی را جذب می کند؛ اما با فرود هواپیما در فرودگاه این دو از هم جدا می شوند. با این حال تایلر کارتش را به راوی می دهد. وقتی راوی به خانه اش برمی گردد، متوجه می شود آپارتمانش منفجر شده و تمام زندگیش از بین رفته است. راوی که ظاهراً از این اتفاق تعجب خاصی نکرده، به ناچار به شماره کارتی که تایلر به او داده زنگ می زند و آن ها آن شب دوباره یکدیگر را ملاقات می کنند. آن ها به یک بار می روند و با هم صحبت می کنند. تایلر می گوید که راوی نباید برای چیزهای از دست رفته اش احساس تاسف کند. در راه بازگشت، تایلر از راوی درخواست عجیبی می کند: او از راوی می خواهد که محکم به او مشت بزند. راوی ابتدا این کار را دیوانگی می پندارد؛ اما با اصرار تایلر این کار را می کند و سپس تایلر او را می زند. وقتی هر دو می بینند کتک خوردن باعث لذت عجیبی در وجودشان می شود، شروع به مشت زدن به یکدیگر می کنند و خسته و خونی به خانه چوبی و بزرگ تایلر می روند. نوع فلسفه زندگی تایلر بر روی راوی به شدت تأثیر می گذارد و جهان بینی او را به کل تغییر می دهد. راوی به همراه تایلر در زیرزمین یک بار مکانی به نام «باشگاه مبارزه» درست می کنند که در آن مردان زیادی هر شب با هم مبارزه می کنند و با کتک زدن و خونی کردن و شکستن استخوان های یکدیگر احساس رهایی و آزادی می کنند. باشگاه مبارزه خیلی زود فراگیر می شود و از یک گروه کوچک تبدیل به ارتشی زیرزمینی می شود که در همه جا آدم دارد. تایلر به کمک این افراد کارهای خرابکارانه عجیبی در سطح شهر انجام می دهد. اوضاع برای راوی خوب پیش می رود؛ اما با وارد شدن مارلا سینگر به خانه تایلر و ارتباطش با او دوباره زندگی راوی به هم ریخته می شود و او تمام سعی خود را می کند تا مارلا را از زندگیش دور کند. به مرور فعالیت باشگاه مبارزه از شکل خرابکاری های شهری پیشتر می رود و تبدیل به نوعی عملیات تروریستی می شود. راوی فکر می کند تایلر فکرهای خطرناک بیشتری دارد؛ برای همین می خواهد او را از این کار منصرف کند؛ اما تایلر برای مدت زیادی به طرز عجیبی ناپدید می شود. راوی برای پیدا کردن تایلر شهرهای مختلف را زیر و رو می کند و به شعبه های مختلف باشگاه مبارزه سرک می کشد. در یکی از شهرها، فردی از اعضای پروژه، راوی را تایلر داردن صدا می زند که باعث تعجب و وحشت راوی می شود. راوی با عجله به هتل برمی گردد و در آنجا با تایلر رو به رو می شود. راوی از تایلر توضیح می خواهد؛ اما تایلر می گوید که راوی خودش جواب را می داند. سرانجام راوی می فهمد که او و تایلر داردن هردو یک نفر هستند و تایلر توهم اوست و در واقع این خودش بوده که باشگاه مبارزه را به وجود آورده و تمام آن کارها را کرده است. راوی/تایلر بعد از فهمیدن این موضوع سعی می کند جلوی آخرین برنامه تروریستی باشگاه مبارزه را که منفجر کردن برج های تجاری است را بگیرد. او به پلیس مراجعه می کند؛ اما کسی حرفش را باور نمی کند. راوی به ناچار به محل حادثه می رود؛ جایی که دوباره تایلر در مقابلش پدیدار می شود و سعی می کند او را از این کار منصرف کند. راوی که از این وضعیت به تنگ آمده اسلحه را در دهان خود می گذارد و شلیک می کند. لحظه ای بعد تایلر با سری خونی بر روی زمین میفتد. مارلا که توسط اعضای باشگاه مبارزه ربوده شده بود، پیش راوی/تایلر می رود. مارلا از دیدن صورت خونی و کبود راوی/تایلر وحشت زده شده و احساس نگرانی می کند. ناگهان برج های تجاری منفجر شده و یکی پس از دیگر سقوط می کنند. راوی/تایلر دست مارلا را می گیرد و در حالی که به این نمایش عظیم تخریب نگاه می کند، به مارلا می گوید که در یکی از عجیب ترین لحظات زندگی اش با او آشنا شده است.

باشگاه مبارزه
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/باشگاه_مبارزه

بپرس