ز بارنامه دولت بزرگی آمده سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود.
مسعودسعد.
گوئی از بهر حرمت علم است این همه طمطراق و خنگ و سمند
علم ازین بارنامه مستغنیست
تو برو، بر بروت خویش مخند
چند ازین لاف و بارنامه تو
در چنین منزل کثیف و نژند
نارنامه گزین که درگذرد
این همه بارنامه روزی چند.
سنایی ( از امثال و حکم دهخدا ).
ز ابتدا کاندر آمدی بعمل بیش از این بود بارنامه جاه .
انوری.
بخدا ار بملک کون زند قلزم همت تو موج سرور...
نشود هوش تو سلیمان وار
بچنان بارنامه ها مغرور.
انوری.
بارنامه بکار آب کنیدکارنامه خرد به آب دهید.
خاقانی.
درکشیده نقاب زلف به روی سر کشیده ز بارنامه شوی.
نظامی.
گفت کسانی که پیش از شما بودند قدر این نامه بدانستند که از حق با ایشان رسید بشب تأمل کردندی و بروز بدان کار کردندی و شما در این نامه تأمل کردید و عمل بر آن ترک گفتید و اعراب و حروف درست کردید و بر آن بارنامه دنیا می سازید. ( تذکرة الاولیاء عطار ).ضمیر آینه کردار شمس چندین لاف
ببارنامه این چند بیت غرا زد.
شمس طبسی.
|| نازش و مباهات. ( برهان ). تفاخر و نازش. ( سروری ) ( دِمزن ). نازش و مباهات و تفاخر و غرور. ( فرهنگ نظام ). نازش و مباهات کردن و گفته ام : زهی بارجای تو در بارهفتم
همی روز بار از پی بارنامه.
( هدایت ، انجمن آرا ) ( آنندراج ). تفرعن. کبریاء. ( مهذب الاسماء ). نازش و تکبر و مباهات و خودبینی و تفاخر. ( ناظم الاطباء ) :
بتی که در سر او هست بارنامه حسن
ز سوز عشق شده است این دلم مسخر او
نه بر مجاز است این سوز عشق در دل من
نه بر محال است این بارنامه در سر او.
معزی.
تألیف کرده از کف توکارنامه ها کان مدروس کرده از دل تو بارنامه ها، یم.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 334 ).
ای حکم ترا قضای یزدان داده چو قدر گشادنامه
در خاک نهاد آب و آتش بیشتر بخوانید ...