همه شاهان را خاک کف پای تو کند
از بلاد حبش و بادیه و زنگ و هراه.
منوچهری.
بستان بسان بادیه گشته ست پرنگاراز سنبلش قبیله و از ارغوانْش حی.
منوچهری.
تا هست خامه خامه بهر بادیه ز ریگ وز باد غیبه غیبه بر او نقش بی شمار.
عسجدی.
امیر [ مسعود ] گفت : پس از حسنک در این باب چه گناه بوده است که اگر راه بادیه آمدی در خون آن همه خلق شدی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 179 ). و خرامان و نازان همیشه در بادیه. ( منتخب قابوسنامه ص 21 ). رفته و مکه دیده آمده باز
محنت بادیه خریده بسیم.
ناصرخسرو.
چند در این بادیه خوب و زشت تشنه بتازی بامید سراب ؟
ناصرخسرو.
بشناس حرم را که هم اینجا بدر تست با بادیه و ریگ مغیلانْت چه کار است ؟
ناصرخسرو.
گر دلم سوزد سموم بادیه بس مفرح کز لب و خالش کنم.
خاقانی.
گر زخم یافته دلت از رنج بادیه دیدار کعبه مرهم راحت رسان شده.
خاقانی.
خضر لب تشنه در این بادیه سر گردان داشت راه ننمود که بر چشمه حیوان برسم.
خاقانی.
و لشکر فرستاد تاناگاه او را در میان بادیه بگرفتند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 103 ).بپایان این بادیه کس رسید
همان پیکری دیگر از خلق دید.
نظامی.
چو یک مه در آن بادیه تاختندازو نیز هم رخت پرداختند.
نظامی.
روز قیامت که برات آورندبادیه را درعرصات آورند.
نظامی.
عزت کعبه بود آن ناحیه دزدی اعراب و طول بادیه.
مولوی.
هرکه گستاخی کند اندرطریق گردد اندر بادیه حسرت غریق.بیشتر بخوانید ...