بینی تو سر بریده... عجبی است
دندان گراز را نظیر عجبی است
از چار طرف تیز درو می پیچد
ازبهر سبیل بادگیر عجبی است.
مسیح کاشی :
تا کردیَم در آتش دل در سرای خویش
دامن زند بر آتش من بادگیر من.
محسن تأثیر راست :
دلم فرح ز سخنهای آشنا دارد
ز بادگیرنفس خانه ام هوا دارد.
( از آنندراج ).
عمارتی بسیارمرتفع که بر بالای خانه ها سازند و رخنه ها بهر طرف گذارند تا از هر طرف که باد آید در آن خانه داخل گردد.( ناظم الاطباء ). مخرجی بلند چون تنوره بر بالای بنا وعمارتی بسبک خاص که باد از آن پیوسته بزیر فرود شودو هوا برای تهویه و خنک کردن جریان داشته باشد. جای گذار باد. محلی بادگیر. جائی که بیشتر باد در آنجا افتد. محلی که باد بر آن مستولی باشد. بادْگی. ( ناظم الاطباء ). بادرس. بادغر. بادغرا. بادغد. بادغرد. بادخوان. بادخن. بادغن. بادغس. بادغند. رجوع به شعوری ج 1 ورق 160 شود. || حلقه فلزین که بر بالای سر قلیان نهند نگاه داشتن تنباکو و آتش را. حلقه مانندی دیواره دار و مشبک که بر بالای سماور و جز آن گذارند. ( ناظم الاطباء ). || حلقه دیواره دار که بر سماور نهند.