باجلان

لغت نامه دهخدا

باجلان. [ ج ِ ] ( اِخ )( ایل... ) طایفه ای از ایلات کرد ایران که 150 خانوارند و در قورقو و جگرلوی زهاب سکونت دارند و مذهب آنان تسنن است. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 60 ). و رجوع بهمان کتاب ص 112 و مجمل التواریخ گلستانه ص 253 شود.

فرهنگ فارسی

از طایفه کرد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باجَلان (باجْلان /بَجْلان) از عشایر کُرد ایران و عراق است.
محل سکونت طوایف باجلان عبارت است از، دهستان های قُورَتُو و جِگرلوی ، از بخش قصر شیرین وخود آن شهرستان، نواحی هُورین و شِیْخان ، از دهستان اورامان لُهون بخش پاوه سنندج، قازانیه مَنْدَلی ، درمحال دَرگَزین ، کوه های آلمَه قُلاغ در ناحیه اسدآباد همدان، رودبار و آباد ی های اسماعیل آباد و نادرآبادِ قزوین سان رستم و هُلِیْلان در کِرِند کرمانشاه، و بخش هایی از سرزمین مشترک میان ایلام و کرمانشاه و لرستان، همراه با طایفه های هم گروه قومی خود کَلْهُر و زَنْگنه و مافی است.

محل سکونت باجلان ها در عراق
دوشاخه از باجلان ها در عراق به سر می برند، شاخه اصلی در ناحیه بُنْقُدْره و قُورَتو در شمال خانقین، و شاخه دیگر به نام های بَجْلان یا باجْوان یا بیجْوان در شَبَک ، ناحیه ای در کرانه دجله، مقابل موصل قرار دارد. از باجلان های خانقین با نام باجلو یاد کرده است.

اختلاف خاستگاه قومی باجلان ها
درباره خاستگاه قومی باجلان ها میان پژوهشگران اختلاف وجود دارد.

← نظر برخی پژوهشگران
...

دانشنامه آزاد فارسی

تغییرمسیر به:
گری، آلبرت هنری (۱۸۵۱ـ۱۹۱۷)

پیشنهاد کاربران

باجلانها بومیان ناحیه سرپل ذهاب بودند که جزو قشون زندیه و ایلات متحده وند لک کرمانشاه بودند. این مردم پس از سقوط حکومت زندیه به همراه بیرانوندها از شیراز وارد دشت سیلاخور شدند و زمین های طوایف آن منطقه را تصرف کردند. البته بخشی از باجلانها به قزوین و . . . تبعید شدند. این واقعه باعث به وجود آمدن روایت های اشتباهی بین مردم باجلان و بیرانوند شد که بیرانوندها و باجلانها برادر هستن در صورتی که باجلانها لکهای ناحیه سرپل ذهاب و قلعه لکها هستن در صورتیکه بیرانوندها در استان ایلام امروزی ساکن بودن! در میان ایل باجلان طوایف الحاقی زیادی زندگی می کنند نظیر پیامنی های بالاوند یا فقیرهای دلفانی که عده ای آنها را ایوتوند و عده ای کلیوند می دانند یا صوفی وندهای احمدوند کرمانشاهی و . . . . باجلانهای قزوین هنوز که هنوزه لکی صحبت میکنن در صورتی که بخص اعظم باجلانهای دورود و خرم آباد و سیلاخور به لهجه خرم آبادی صحبت میکنن!
...
[مشاهده متن کامل]

.

بعنوان یک کورد وقتی کامنتها رو میخونم، از این حجم از مقاومت بعضی ها در برابر حقایق تاریخی مکتوب شده و سعی در جعل و تحریف آن، واقعا متعجب میشم.
اصیل ترین ایل لکتبار .
اگر اسمی از لک در تاریخ است به نام اصالت باجلان است.
مردم اصیل آریایی .
لکهای باجلان شناسنامه هویتی آریایی رو با خودشون یدک میکشن .
آلانهای باستان .
سکاهای آریایی.
اتنیک لک سکایی آریایی
ایلی صد در صد لکتبار . از ایلات اصیل و قطعی لکتبار اصالت این ایل غرب کرمانشاه در ناحیه ی قلعه لکها یا همین سرپل ذهاب امروزی . محل سکونت ایلات باجلان گراوند و همیوند
لک هستیم و لک میمانیم و به قوم لک افتخار می کنیم
باجلان - باجولوند - جلالوند - جلیلوند -
نشان پرچم لکستان ، پرچم لکستان هزار آساره گیسیا دیری هر آساره نشانِ یِ ایلِ کَلِنگَ .
یَسَ گِ همیشهَ پرچم ئیمهَ لکستان ها بان .
آقای وکیلی حسنوند
با این حجم از تفرقه و بدجنسی واقعآموجب شرمساری هستی
درتمام ایلات وطوایف تفرقه میندازی
جدما نصیرخان آروان بوده که مالک روستای رازان واطراف گردنه رازان بوده اند به فامیل های ما میگفتند توشمالان باجلان که درزبان لکی به خوانین درلرستان توشمال گفته میشده. درحال حاضر درروستای مسعودآباد بین درود وازنا ساکنند. لرستان بهترین وعزیزترین مردم دنیا رادارد.
ئارامی گیانه م لکستان
شهر من کنگاور
هربژی گیشت وه لاتی لک و لکستان ئازیز
آقای باژالوند به مادرت بگو برات اسپند دود کنه یه وقت چشم نخوری .
استاد و معلم ریاضی ظاهرا اینجا رو با مدارس غیرحضوری دانش آموزان اشتباه گرفتی ؟
بچه ها اینجوری یاد نمی گیرن
با سلام
جهت اطلاع دوستان:
اگر عدد 1000 را بر 100 تقسیم کنیم می شود 10، همچنین 5000 تقسیم بر 500،
پس صد در هزار می شود 10%
با تشکر
من این گفته دارم زِ دانای پیر
بخاطر دُر است و نگردد زِ ویر
هماره بوَد وِرد من این سخن
به سیر ِِ زمانه نگردد کهن
بوَد زادبومِ من ایران زمین
به عالم سرم من بر آن و بر این
پَسا پُشت من بس دماوندهاست
...
[مشاهده متن کامل]

یلانِ مرا سینه الوندهاست
هنوز از فراز کُه بیستون
زِ فرهادها ریزد آواز خون
نژادم نژادِ یل شیر گیر
که دشمن به قهرش هماره اسیر
به شهنامه بینی نژاد مرا
بسی دیده تاریخ دادِ مرا
بوَد فخر و نازم بدین مرز و بوم
نگیرد مَرین خاک را فکر شوم
وجودم فدای تو ای خاک پاک
نه من بَس هزاران یل سینه چاک
هزارم اگر زندگانی بوَد
فدای تو جان و جوانی بوَد
سپاسم بوَد از خداوندگار
زبان داده بخشیده ایل و تبار
اگرجه مرا دانشی اندک است
سپاسم زِ یزدان نژادم لک است
نژادی بلند و زبانی گُزین
همه واژه هایش فصیح و وزین
نگویم لکی از همه برتر است
ولی در میان دگرها سر است
گروهی مرا زان خود کرده اند
نژاد مرا زان خود برده اند
ولی غافل از اینکه ایرانی ام
لکم ، لک نژادم کسی را نی ام
بماند بخاطر یکی جمله پاک
زِ خاک است گندم نماند به خاک
ازین پس نخواند کِسم زان خویش
کَزین قصه دارم دلی ریش ریش
بنام نژادم صدایم کنید
ازین خویش خوانی جدایم کنید
نه کُردم نه هم لُر نژادم لک است
میان تبارها تبارم تک است
ببخشید اگر این سخن تند بود
روانم پریش و خرو کُند بود
شعر زیبا از استاد و مدرس دانشگاه دکتر رضا حسنوند

ایل باجلان صددرهزار لک خالص هستند یعنی یکی از قطعی ترین ایلات لک باجلان ها هستند که در تاریخ دو ایل باجول و بیران بارها و بارها لک معرفی شده اند و اتفاقا بیشتر از بیرانوند به لک معروف هستند . بدیهی ترین
...
[مشاهده متن کامل]
حرف ممکن هستش . تاریخ ایلات لک رو با اسید هم پانیسم های غرب کشور نمیتونن پاک کنن . لک ریشه در آریایی و نژاد کاسیت داریم و به ایلات وند مشهور بوده ایم .

باجلان بزرگترین ایل لک است . اصل اصالت این ایل بزرگ لک و لکستان است
زنده باد لکستان بزرگ
من قائیدرحمت هستم و متولد دورود لرستان هستم ولی اینجوری ک شما میگید قائیدرحمت ها لکی صحبت می کنند اصلا اینطور نیست ما اصلا لحجه نداریم خانواده ی ما همه فارسی حرف میزنیم
من لکم . چه جمله ی کوتاه و پر مفهومی
ایل باجولوند یا باجلان. یکی از طوایف و ایلات قوم لک هست. که چند تیره به اسم سگوند. قائدرحمت و یاراحمددارد. زبان بیشتر این تیرهابه زبان لکی و تعدای به لهجه لری حرف میزنن. و تعدادی از ایل باجولونددر عراق ساکنن و در استان های موصل، کرکوک، خانقین زندگی می کنند
گویش لری ۷۰درصد وابسته و چسبیده به زبان فارسی است و ۲۰درصد آمیختگی لکی دارد با این وجود گویش لری فقط ۱۰ درصد استقلال واژگانی دارد
من سکوندم از طایفه ی مختار. . . همیشه و تا ابد به اصل و نسبم میبالم و به تمام کسانی که از نسلم باقی بمانند هم این افتخار را گوشزد خواهم کرد
فردی از طایفه ی چگنی برایم تعریف کرد؛
هیژالی پدر باجول وبیرو از شاگردان بابا برزک بود که همراه وی از منطقه کرکوک عراق به لرستان امدن ودر منطقه کاکاوند دلفان سکونت گزیدن . بابامحمود یا همون بابابرزک مکتب خانه ای زد وبیشتر درمورد حضرت علی ع درس میداد جوری دلفانها شیفته او شدن که خیلی هاشون علی الایی شدن پس از مرگ بابا برزک هیژالی به کمک مردم گنبد کوچکی براش درست کرد ومتولیش شد وبا دختری از طایفه دلفان که پدرش با بودن بابابرزک نذر وی کرده بود ازدواج کرد که صاحب دو فرزند مذکور گردید این دو دریکی از جنگهای عثمانی شرکت کردن باجول د ر صف سواره وبیرو پیاده رشادتها از خود نشان دادن از اون به بعد فرزندان خودرا چنین تعلیم دادن باجول تعلیم سواری و بیرو تمرین تیر اندازی به همین خاطر میگن سوار سگون وتفنگچی بیرنن پس از پایان جنگ بخاطر خدمات ارزنده ای که در جنگ انجام دادن ازطرف شخص شاه جهت دریافت خلعت احضار شدن وقتی ازشون میپرسه که چه میخواهید بهتون هدیه کنم میگن ملک هررو شاه هم مینویسه وبهشون میده اونها هم از درب گنبد بابابرزک کوچ میکنن میرن ملک هر و . درمورد رویج خان لقب عمون حاجی خداداد سگونده پدر بزرگش هم همین لقب را داشته چون مادر زادی یک گوش داشتن اونها را رویج خواندن
...
[مشاهده متن کامل]


"در محفل سگوندهای سیمره"
نویسنده : احمد لطفی
مقدمه:
درغروب روزجمعه مورخ ۲۹ شهریورماه سال ۱۳۹۸ تازه از کوهنوردی آمده بودم، که دوست قدیمی و همکار فرهنگی ام جناب حاج حسن نوری مطلق از تیره ی مهدیخانی و طایفه آقا میرزا وابسته به یکی از ایلات سگوند و فرا ایل باجلان ِسکاوند، به نگارنده زنگ زدند، و فرمود در محفلی فامیلی که در منزل بهزاد زینی وند سگوند فرزند مرحوم حاجعلی زینی وند سگوند از بزرگان ماکنعالی شرکت نمایم، هرچه عذر آوردم که خسته هستم و تازه از کوهنوردی آمدم، اما حاج حسن نوری مطلق سگوند اصرار فرمودند، بنده نیز که به ایشان ارادت دارم، پذیرفتم که خدمت اقوام و دوستان، که همگی از سگوندهای شهرستان دره شهر و حومه بودند، برسم.
...
[مشاهده متن کامل]

در ابتدا شاگرد سابق و استاد اکنونم، استاد فرزاد سگوند و برادر کوچکترش در محوطه ی حیاط منزل بهزاد سگوند به استقبالم آمدند.
بهزاد نیز از شاگردان سابقم بود و الان در همسایگی نگارنده و برادرزاده هایم سکونت دارند . البته همه ی ما و آن محله بطور ریشه ای فامیل و خویشاوند بوده، و بیشتر مان از وابستگان ساسانیان به حساب می آییم.
بعد از احوالپرسی با فرزاد ، در ضلع شمالی حیاط منزل بهزاد چند تازن که احتمالا" مادر فرزاد و بهزاد، و عروسهایش در حال تدارک شام بودند، ملاحظه گردید.
وقتی به اتاق پذیرایی بزرگی که میهمانان و مدعوین جمع شده بودند، چشمم به جمال اکابر سگوند سیمره روشن شد، ونگارنده به آنها ادای احترام کردم و به همه شان دست دادم.
حاج حسن نوری مطلق سگوند، مکانی برای نشستن بنده مهیا کرده بودند. درسمت چپم نیز مرد بزرگوار و شاعری خوش قریحه از سگوندهای عالیخانی به نام کربلایی جهانشاه باباییان نشسته بودند. در این محفل فرهنگی، کربلایی یونس بابائیان سگوند عالیخانی فرهنگی بزرگوار را نیز زیارت کردیم.
همچنین در این محفل برخی از سگوندهای رحیم خانی و عالیخانی و دالوند و مهدیخانی و کُرزبُر حضور داشتند که اسامی آنها به شرح زیر است؛
۱ - اسماعیل رحیمی سگوند ( رحیم خانی )
۲ - شمس الدین رحیمی سگوند ( رحیم خانی )
۳ - جهانشاه بابائیان سگوند ( عالیخانی )
۴ - یونس بابائیان سگوند ( عالیخانی )
۵ - شادکام بابائیان سگوند ( عالیخانی )
۶ - حسن نوری مطلق ( قربانی ) سگوند ( مهدیخانی )
۷ - حسین نوری مطلق ( قربانی ) سگوند ( مهدیخانی )
۸ - داور غلامی سگوند ( دالوند )
۹ - ناصر نوروزی سگوند ( دالوند )
۱۰ - مختار نوروزی سگوند ( دالوند )
۱۱ - خدابخش کریمی سگوند ( دالوند )
۱۲ - مرتضی زینی وند سگوند ( چهار امیر عالیخانی )
۱۳ - شاپور رزمخواه سگوند ( کُرز بُر )
۱۴ - تقی فاضلی سگوند ( عالیخانی )
۱۵ - بهزاد زینی وندسگوند ( رحیم خانی )
۱۶ - فرزاد زینی وند سگوند ( رحیم خانی )
در ابتدای کار شمس الدین رحیمی شجره نامه ی قابل قبول و محکمی از سگوندها را در دست داشتند، که حداقل دوازده پشت وی دقیق ذکر شده بود، بقیه با فاصله ای حدود سیصد سال به یکی از فرزندان حسام الدین خلیل اتابک و نهایت به یزدگرد سوم می رسند. بطور مثال شجره ی وی باتوجه به سکاوند بودن حسام الدین خلیل و لکی صحبت کردن حاج خداداد سگوند، که به سان خاندان حسام الدین خلیل با زبان لکی ( زبان پهلوی ) تکلم می کرده است، بنابر مقدمه ی فوق شجره ی شمس الدین رحیمی چنین است؛
ایما و سیما و مینا هرسه فرزندان شمس الدین فرزند عزیزخان فرزند کریم خان فرزند کاظم خان فرزند عزیز الله خان فرزندرحیم خان فرزند حاجی خداداد سگوند فرزند رویج فرزند فرزند آقامیرزا فرزند محسن بگ فرزند روتج باچند نسل به قرن سوم هجری به باجول فرزند هیجعالی فرزند سرایی فرزند جلاوی و به احتمال قوی نهایت به یزدگرد سوم ساسانی برسند.
خلاصه ی سخنان شمس الدین رحیمی سگوند:
۱ - ایشان درباره ی سلاحورزی ها که جانشین شاهوردیخان آخرین اتابک لرستان شدند، گفتند؛ " سلاحورزی ها شعبه ای از سگوند می باشند. "
باتوجه به سخن ایشان شجره ی حسام الدین خلیل و ردپای اعقاب ساسانیان در دست به دست شدن قدرت دربین آنها از آل بویه ، و صفاریان سکستانی و سرخاب عیار و اتابکان خورشیدی و اتابگان لر بزرگ و سلاحورزیهای ساسانی و حسام الدین خلیل که از نژاد سکاوند به حساب می آید، شعر درویش عبدعلی لرستانی نوه ی عارف مسلک و تحصیلکرده ی جناب حسام الدین خلیل، ساسانی بودن حاکمان و ایلات فوق را تایید می نماید. ایشان ( درویش عبدعلی ) گفته؛
ژه سوره میران تا داجی ونان
تا دیناوران، تا سلی ورزان
هومه نسلی کن ژه تخمه هومان
کل لری موشن ، لُری لُران*
ژه پیران اسی ، تا جودکانان
هومه مالی کن ژه دشت میشان
ژه زیناونان تا آلا هینان
هومیش جریشی ژه مال لران
۲ - ایشان معتقد بود و تحقیق کرده بود جدش حاجی خدادادخان سگوند با زبان لکی تکلم می کرده است.
۳ - ایشان گفت؛ در یک گفتگویی که بین فردی از طایفه میر با شخصی از طایفه سگوند به گفتگو می پردازد، می خواهد از تاریخ سگوندها بگوید، آن سگوند می گوید ما در همه نقاط ایران از شرق تا غرب شناخته شده هستیم، شما از خودتان و دره ی منگره بفرما، الان در این جا شکر خدا وضعیت اجتماعی و اقتصادی بهتری نسبت به اقوامتان در آنجا دست یافته اید. درتایید کلام جناب آقای رحیمی سگوند باید گفت سکاها و سکاوندها ریشه ی آنها به پیشدادیان بر می گردد ، و در ۱۵ قرن اخیر بزرگانشان بعد از فروپاشی ساسانیان به صورت قدرتهای منطقه ای تشکیل حکومت داده اند ازجمله حاکمان شرق و غرب و شمال ایران ردپای سگوندها در قالب سکستان و باجلان و سایر اعقاب نسل هومان که در شعر هم ذکر شد، همه از اهمیت خاصی برخوردارند و به جرئت می توان گفت قدرت در سلسله های ایرانی درکل کشور با ساسانیان و همجریش های آنها ربط دارد، ودر غرب کشور و مناطق زاگرس نشین بین دودمانهای اصیل چهار ستون لرستان و پنج ستون ایلام و بزرگان بختیاری و فارس که همگی ریشه درتاریخ هخامنشی و ساسانی دارند، قابل بررسی است و نام برخی از اجداد لربزرگ هم در نقاطی ازغرب کشور می توان یافت کدخدا گایار و سوار و چم تکله و قلعه باجلان و . . . . همه نام بزرگانی از سکاوندها و سوره میری ها و ریزه وندها و دینار وندها و چگنی ها و اتابکان لر کوچک و لر بزرگ و اردلان ها و جافهای ساسانی است بنابراین میرها و برادرانشان زینی وندها را هم در بین همین ایلات اعقاب ساسانیان جا داد، وگرنه از چهارستون لرستان که اساس و اکثریت لرستان را تشکیل می دهند، خارج می شوند.
بعد از جر و بحثهایی که پیش آمد سگوندها بنا را بر آن گذاشتند ، بجای اینکه خود را صرفا" بر مبنای تیره ها و طوایف زیر مجموعه ی سگوند، معرفی نمایند. بیشتر برروی نام باستانی و قدیمی طایفه ی قدیمی، یعنی ؛ سگوند متمرکز شوند.
دراین جلسه جهانشاه بابائیان سگوند، پیشنهاد کرد این جلسه ، با ید تداوم داشته باشد، و ما در شادی و شیون یکدیگر شرکت فعال داشته باشیم.
ما باید آنقدر در محافل اجتماعی با همدیگر انس و عُلقه داشته باشیم ، که همگی همدیگر را بشناسیم.
فرزاد زینی وند سگوند، محقق جوان که ترتیب این محفل واین نشست آشنایی، هم اندیشی را فراهم کرده بودند سخنان مبسوطی در راستای ریشه دار بودن سکاها گفتند. وی معتقد بود که باجلان یا باجول نامی در زمان اشکانی بوده، در سر پل ذهاب نیز قلعه ای به همین نام در عهد سلجوقیان وجود دارد. ایشان رستم سیستانی و سکاها در بین ترکها و کردها و شرق ایران را با سگوندهای ایران و عراق دارای پیوند نژادی می دانند و باجلانها و زیر مجموعه های ان در هرکجا باشند از یک تباری می باشند.
ایشان قصد دارد کتابی در باره ی تیره ها و طوایف سگوند بنویسد. در این جلسه قرار شد به سگوندهای سیمره و پشتکوه و لرستان و کرمانشاه و خوزستان درابتدا پرداخته شود،
فرزاد معتقد است شجره ی تیره های سگوند در منطقه را تا حدودی گرد آوری کرده است. ایشان علاقه دارد سگوندهای منطقه همه شناسایی شوند و هر چند ماه یکبار یا حداقل هرسال یکبار گرد هم آیی داشته باشند. این جوان تحصیلکرده با سگوندها را بطه ی خوبی دارند، درپاسخ به این سوءال، چرا خیلی از سگوندها فامیلی شناسنامه آنها نام برخی از طوایف دیگر است . ایشان دلیل این کار را سیاسی دانسته، و چون رضا شاه مردم سگوند را همراه برخی تیره ها و طوایف پیشکوه و پشتکوه به ساوه و قم و بجنورد تبعید می کنند، لذا در برگشت مجبور می شوند یا به نام پدر بزرگ خود و یا به نام طوایفی که مورد غضب حکومت نیستند، فامیلی خود را در شناسنامه اعلام نمایند به همین دلیل خیلی از سگوندها و سی سی ها و. . . فامیلی خود را زینی وند می گیرند از جمله پدر و پدر بزرگش نیز شهرت زینی وند را برمی گزینند.
نهایت جلسه قرار شد، که از فرمانداری یک مجوز برای گرد هم آیی سگوندهای سیمره در تالار مهرگان برپا کنند، و هزینه ی آن را گویا جناب اسماعیل رحیمی سگوند برعهده گرفته است. در پایان جلسه، داور غلامی سگوند و فرزاد زینی وند سگوند، و شاپور رزمخواه سگوند و جناب حاج اسماعیل رحیمی سگوند قرار شدکه به فرمانداری بروند و مجوز این نشست طایفه ای را اخذ نمایند.
حسین نوری مطلق سگوند ، به تبیین تاریخ خاندان خود از سگوندهای مهدیخانی پرداخت و "گاپیسه" را یک نامی مقطعی ذکر کردند. و شجره ایشان چنین است؛
حسین فرزند صید رستم فرزند قاسم فرزند قران ( قربان ) فرزند حسین فرزند مهدیخان فرزند حاجی خداداد فرزند رویج فرزند آقا میرزا فرزند محسن بگ فرزند روتج. . . . فرزند باجول فرزند هیجعالی فرزند سرایی فرزند جلاوی . . . . فرزند هومان . . . فرزند پیروز فرزند یزدگردسوم
به احتمال قوی بنی کلاب ربطی به سکاهای ایرانی ما ندارد ، و این یک خلط تاریخی و مشابهت اسمی است . هرچند در اسارت دختران ساسانی بسیاری به عقد اعراب و تازه مسلمانها در آمدند ، و هرگونه بدی ای که فرزندان آن زنان که مادرانشان جزو موالی و غلامان بوده اند، با توجه به مرد سالاری اعراب در آن زمان مسئولیت بدیهای آنها به عهده ی خود آن افراد می باشند.
حاجی خداداد، که از بزرگان فرا ایل سگوند به حساب می آید، و در دوران حاکمیت مستبدانه ی حسینقلی خان ساکی زندگی می کند، گویا این حاجی بزرگوار بدست آن حاکم ستمگر کشته می شود. البته حاجی خداداد دو زن داشته یکی از طایفه میر به نام زری نجف وند میر و دیگری کنیز زری از طایفه مختوا سگوند بوده است. مادر رحیم خان از آن بانوی مختوای سگوند بوده است
برخی معتقدند، که زری خوابی می بیند، و از شوهرش حاجی خداداد می خواهد ، که آن زن یا دختر که آشپز شان می باشد ؛ را به زنی بگیرد. حاجی خداداد همین کار را می کند، و خداوند از هر زن ۴ پسر نصیبش می گرداند. در اختلافی که بین میرها و حسینقلی خان ساکی و یا بین سگوندها و حسینقلی خان ساکی بوجود می آید. ضمن کشتن حاجی خدادادسگوند، در حق خانواده ی وی جفا کاری به خرج می دهد. برای دفاع از حریم خانواده ی حاجی خداداد، مردم منطقه و سگوندهای با شرف حق آن ظالم را کف دستش می گذارند، و حسینقلی خان ساکی را می کشند و از صفحه ی روزگار محو می کنند.
اسامی هشت پسر حاجی خدا اد عبارتند از؛
۱ - رحیم خان
۲ - حیدرخان
۳ - مهدی خان
۴ - حاجی عالیخان
۵ - حاجی مِشَه
۶ - خدا بخش
۷ - کریم
۸ - آقامیرزا
شجره ی یک فرد از سگوندهای شیخ مکان:
شادکام بابائیان فرزند جهانشاه فرزند آقاجان فرزند باباخان فرزند حاج علیخان فرزند حاجی خداداد فرزند رویج فرزند آقامیرزا فرزند محسن بگ فرزند روتج
شجره ی یکی از دالوندها یا سگوندهای دشت آباد ؛
داور غلامی و برادران و خواهرانش همگی فرزند شیخ علی فرزند ظفر فرزند غلام فرزند حسن فرزند صادق فرزند بگه میر فرزند امیدعلی فرزندامیدعلی فرزند خیرالله فرزند شرف فرزند خلف ( سیف الله ) دالوند
شجره نامه خدا بخش کریمیان اهل اسد آباد دره شهر:
خدابخش فرزندعبد علی فرزند کرم فرزندچراغعلی فرزندحسین فرزند علی حسین دالوند
شجره نامه شاپور رزمخواه:
شاپور فرزند غلام فرزند فرهاد فرزند سوخته فرزند سوزی فرزند فاضل فرزند قنبر علی فرزند سلیمان
اینها شاخه ای در باجول دارند و جزو صاحب منصبان ایل می باشند.
شجره ی ناصر نوروزی:
رسول و ناصر هردو پسران باقر فرزند اسماعیل فرزند حاجی ظهور فرزند حاجی شیر علی ( نوروز ) دالوند
در این مقطع از زمان، این سلسله های علوی و ایرانی الاصل که به دنبال هویت خود هستند، و مقدمه ای برای آمادگی در جبهه بندیهای معنوی برای طرفداری از حکومت جهانی مهدی ( عج ) انسان را به یاد اشعار و سخنان ایل بیگی جاف می اندازد که هشدارهایش را متوجه ایل و اعقاب ایل خود میکند، و می گوید؛ من هرچه می گویم و می سرایم برای ایل و تبار خویش می گویم. بنابراین اعقاب یزدگرد سوم به عنوان اقوام و یاران ناجی حقیقی اسلام و انسانیت در حال آمادگی و نظم بخشی به هویت و خودسازی خویش هستند. همانطور که یزد گرد سوم به اعراب مهاجم زمانش گفته بود روزی ما برمی گردیم و نامی برزبان می آورد که امام صادق می گوید این نام مهدی است که به علت خویشاوندی یزدگرد با امام حسین ( ع ) نوه ی دختری او روزی به قدرت و حاکمیت سرزمین های از دست رفته می رسد. ( الله اعلم )
والسلام - ۳۰ شهریور ماه سال ۱۳۹۸

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس