اکرام
/~ekrAm/
مترادف اکرام: احترام، احسان، اعزاز، اعظام، بزرگداشت، تکریم، گرامی داشت، مرحمت
متضاد اکرام: تحقیر
برابر پارسی: ارج نهادن، بُزرگ داشت، گرامی داشت، نواخت
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: بزرگداشت، احترام کردن، گرامی داشتن، احسان، حرمت، از واژه های قرآنی
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم دختر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی
لغت نامه دهخدا
- اکرام خو ؛ آنکه خصلت بخشندگی دارد. بخشنده. کریم. ( فرهنگ فارسی معین ).
- اکرام ساز ؛ اکرام سازنده. صاحب کرم. نیکوکار. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| ( اِمص ) بزرگداشت. حرمت. ( فرهنگ فارسی معین ). حرمت و عزت و احترام. ( ناظم الاطباء ) : عبدوس به فرمان ما بر اثر وی [ آلتونتاش ] بیامد... و زیادت اکرام ما به وی رسانید. ( تاریخ بیهقی ).
در حشر مکرم کسی بود کاو
گشتست به اکرام او مکرم.
ناصرخسرو.
ملک این برمک را با چندان اعزاز و اکرام از بلخ بفرمود آمدن. ( تاریخ بخارا نرشخی ).ملک در اکرام آن کافرنعمت غدار افراط نمود. ( کلیله و دمنه ). باز اگرچه وحشی و غریب است چون از او منفعت می تواند بود به اکرامی هرچه تمامتر او را بدست آرند. ( کلیله و دمنه ). فراط اکرام ملک بدو [ گاو ] این بطر راه داده است. ( کلیله و دمنه ). چون یک چندی به این بگذشت... در اکرام او بیفزود. ( کلیله و دمنه ).
قاضی رابه اکرام تمام بازگردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 389 ). او را به اکرام و احترام به هرات آوردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 343 ). چون بدانجایگاه رسیدم به اکرامی تمام تلقی کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 339 ).
منگر اندر ما مکن در ما نظر
اندر اکرام و سخای خود نگر.
مولوی.
... به اکرامم درآوردند. ( گلستان ).که مرهم نهادم نه درخورد ریش
که درخورد انعام و اکرام خویش.
( بوستان ).
نه به زرق آمده ام تا به ملامت بروم بندگی ورزم اگرعزت و اکرامم نیست.
سعدی.
|| احسان. انعام. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ) : از سر اکرام و از بهر خدا
بیش از این ما را مکن از خود جدا.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) بزرگداشتن گرامی داشتن احترام کردن . ۲ - احسان کردن . ۳ - ( اسم ) بزرگداشت حرمت . ۴ - احسان انعام . جمع : اکرامات.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. احترام کردن.
۳. بخشش کردن.
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
اِکرام یعنی: نیکی، احترام، اهزاز، خوبی کردن، و دوبار در قرآن سوره ( الرحمن ) اومده
اکراَم
استعظام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بزرگ شمردن. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ) . بزرگ دیدن کسی را. ( منتهی الارب ) : پس یمین الدوله محمود را استعظام کرد و شفیع شد تااز سر انتقام برخیزد. ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
متعلق به کتابخانه مؤلف ص 25 ) . || بزرگ آمدن. ( زوزنی ) . || بزرگی کردن. تکبر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) . بزرگ منشی نمودن. ( منتهی الارب ) . || مُعظم چیزی گرفتن. ( منتهی الارب ) .
نیکی کردن
گرامی داشتن. یعنی پذیرایی کردن و احترام گذاشتن به کسی بر اساس شایستگی اش به گونه ای که او احساس لذت کند از این که متناسب با ارزش خویش پذیرایی و مورد توجه قرار گرفته است.