اکدش
فرهنگ اسم ها
معنی: معشوق، محبوب، دورگه
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم پسر، اسم ترکی
لغت نامه دهخدا
من نه به وقت خویشتن پیر و شکسته بوده ام
موی سپید می کند چشم سیاه اکدشان.
سعدی.
|| انسان یا جانوری که از دو نژاد باشد. دورگه. دوتخته. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). کسی که مادرش از هند و پدرش از ترکستان باشد. ( غیاث اللغات ) ( از فرهنگ جهانگیری ). آدمی که مادر یا پدر او هندوست. آنکه یکی از والدین او عرب و دیگری جز عرب باشد. ( یادداشت مؤلف ). آن ترک که پدر و یا مادرش هندو بود.( شرفنامه منیری ) : نگاری اکدش است این نقش دمساز
پدر هندو و مادر ترک طناز.
نظامی.
|| اسب که مادرش ترکی و پدرش عربی باشد و آن بغایت تیزرفتار بود. ( غیاث اللغات ). اسبی را گویند که پدر او از جنس دیگر و مادر او از جنس دیگر باشد و آنرا یکدش نیزگویند. ( از ناظم الاطباء ). اسب که مادر تازی و پدر ترکی دارد. ( یادداشت مؤلف ) ( انجمن آرا ) ( از فرهنگ جهانگیری ) : پانصد سر اسب تازی مدام به سپنج و طویله او بسته بودی... بخلاف اکدش و رهوار که خانه زاد او بودند. ( تاریخ طبرستان ).
نعل می بستند روزی اکدشانت را به روم
حلقه ای گم گشت از آن در گوش قیصر یافتند.
ظهیر فاریابی ( از آنندراج ).
گسسته کرته اندر بر به نوک ناچخ و زوبین شکسته جوشن اندر تن به نعل اکدش و یکران.
؟ ( از انجمن آرا ).
|| امتزاج و اتصال دو چیز را گویند با یکدیگر. ( از فرهنگ جهانگیری ) ( انجمن آرا ). گاهی مجازاً به معنی مرکب و مجموعه آید.( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). دو چیز که با هم مخلوط و ممزوج شده باشند. ( فرهنگ فارسی معین ) : نظامی اکدش خلوت نشین است
که نیمی سرکه نیمی انگبین است .
نظامی.
دل که بر او خطبه سلطانی است اکدش روحانی و جسمانی است.
نظامی.
|| مردم دیوانی یا لشکری بوده اند که رئیس یا امیری جهت نظم امور مربوط به خود داشته اند و نام ایشان در ردیف خواجگان و امرا ذکر می شده و ایشان را اکادش و اکادشه نیزمی گفته اند چنانکه افلاکی در موارد ذیل به همین معانی می آورد : «فرمود که بهاءالدین در این شهر قونیه نظر کن تا چندهزار خانه ها و کوشکها و سرایها از امرا و اکابر و اعیان فاخر هست چه خانه های خواجگان و اکادشه از خانه محترفه عالی تر است. پیوسته حضرت مولانا را عادت چنان بود که هرچه از عالم غیب امرا و اکادشه و مریدان متمول از اسباب و اموال دنیاوی فرستادندی همان ساعت به حضرت چلبی حسام الدین می فرستاد».بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] دوچیز که با هم مخلوط و ممزوج شده باشد.
۳. [مجاز] محبوب و مطلوب.
۴. [مجاز] نفس انسانی. &delta، به اعتبار اینکه مرکب از لاهوتی و ناسوتی است.
پیشنهاد کاربران
دش'akdaš, 'ekdeš
معنی
۱. دورگه، دو تخمه، دونژاده؛ انسان یا حیوان که از دو نژاد باشد: ◻︎ نگاری اکدش است این نقش دمساز / پدر هندو و مادر ترک طنّاز ( نظامی۲: ۳۴۰ ) .
۲. [مجاز] دوچیز که با هم مخلوط و ممزوج شده باشد.
... [مشاهده متن کامل]
۳. [مجاز] محبوب و مطلوب.
۴. [مجاز] نفس انسانی. Δ به اعتبار اینکه مرکب از لاهوتی و ناسوتی است
معنی
۱. دورگه، دو تخمه، دونژاده؛ انسان یا حیوان که از دو نژاد باشد: ◻︎ نگاری اکدش است این نقش دمساز / پدر هندو و مادر ترک طنّاز ( نظامی۲: ۳۴۰ ) .
۲. [مجاز] دوچیز که با هم مخلوط و ممزوج شده باشد.
... [مشاهده متن کامل]
۳. [مجاز] محبوب و مطلوب.
۴. [مجاز] نفس انسانی. Δ به اعتبار اینکه مرکب از لاهوتی و ناسوتی است
" زیبای دورگه "
اَکدَشیدَن = دویوژیدن انسان های با نژادهای مختلف. درامیختن.