( آو ) آو. ( اِ ) آب : کی تواند که همچو ماغ چکاو بزند غوطه در میانه آو.
سنائی یا لطیفی ؟
دستی که جود با کف او آشناوش است دستی که آو در یم او آشناوراست.
شرف شفروه.
بیت شرف شفروه شاهد این دعوی نتواند بود، چه آو را آب هم توان خواند بی آنکه تغییری در معنی و وزن راه یابد، لکن فرهنگها بدین گونه نقل کرده اند.او. ( ضمیر ) ضمیر غایب است نسبت به ذوی العقول چه غیر ذوی العقول را آن گویند. ( برهان ). و اکثر ضمیر آن هم به ذوی العقول آمده. ( آنندراج ) ( هفت قلزم ). کلمه اشاره است که بشخص غایب اشاره می کند و نیز ضمیر منفصل است در صورتی که مرجع آن شخص باشد. ( از ناظم الاطباء ). سوم شخص مفرد غائب ( در حالت فاعلی و مضاف الیه بودن و در حالت مفعولی ) : چون از آن روز برنیندیشی که بریده شود در او انساب وندر او بر گناهکار به عدل قطره ناید مگر بلا ز سحاب.
ناصرخسرو.
او. [اَ و ] ( ع حرف ) حرف عطف است به معنی یا و در خبر برای شک آید یا ابهام و در انشاء برای تخییر یا اباحه و یا مطلق جمع و یا تقسیم و یا تقریب. ( از ناظم الاطباء ): و ارسلناه الی مائة الف او یزیدون : ( قرآن /37 148 ). || بمعنی الی و الا ( حرف استثناء ). || گاه بطور شرطی استعمال شود. || گاه برای تبعیض و گاه به معنی بل. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( آو ) ( اسم ) ۱- مایعی است شفاف بی طعم و بی بو مرکب از دو عنصر اکسیژن و ئیدروژن . آب بعقید. قدما یکی از چهار عنصر محسوب میشود مقابل آتش . ۲ - دریا بحر مقابل خشکی بر: خشکی و آب. ۳ - رود نهر : آب جیهون .۴-اشک سرشک : ... را آب در چشم آمد . ۵ - عرق خوی . ۶ - بزاق آب دهان خدو : دهان وی بی آب گشت . ۷- عصاره شیره : آب آلو آب سیب . ۸ - عطر عرق نباتی : آب بنفشه آب گل . ۹ - منی آب پشت : آب مرد آب زن . ۱٠ - پیشاب ادرار. ۱۱ - طراوت لطافت ۱۲ - صفا درخشندگی جلا. تری تازگی . ۱۳ - رونق رواج : کارش برونق و آب است . ۱۴ - آبرو عزت شرف : آب و جاه. ۱۵ - روش طرز گونه نوع . ۱۶ - فیض الهی مددغیبی . ۱۷ - حقیقت روحانی . جمع : آبها آبان ( فقط در نام ماه هشتم سال ) . ترکیبات اسمی آب آتش خو. ۱- آبی که خصلت آتش دارد آب جوشان و خروشان . ۲ - اشاره بطوفان نوح یا آب آتش رنگ . ۱- شراب لعلی . ۲ - اشک خونین . یا آب آتش زای . ۱- شراب لعلی . ۲ - اشک گلگون . یا آب آتش زده .اشک چشم . یا آب آتش فعل .۱- آبی که اثر آتش دارد آبی که حاراست ( مشبه به نور ) . ۲- باده شراب . یا آب آتشگون .شراب لعلی .باد. گلگون . یا آب آتش نمای . ۱- شراب لعلی. ۲ - اشک خونین . یا آب آذر آسا. ۱- شراب باده. ۲ -اشک خونین آب آذرسا. یا آب آمیخته. آب آلوده و تیره مائ مضاف . یا آب ارغوانی . ۱ - باد. لعلی . ۲ - اشک خونین . یا آب استاده ( ایستاده ). ۱ - آب راکد . ۲ - مردی کامل که در باطن بسیر الی الله مشغول است . یا آب اکسیژنه این آب در ۱۸۱۸ بوسیله در ۱۸۱۸ بوسیل. تنار کشف شد . وی در یک شیشه بلوری که در آب یخ قرار داده بود ۲٠٠ سانتیمتر مکعب آب و ۲٠ گرم اسید کلریدریک غلیظ و ۱٠ گرم بی اکسید دو باریم قرار داد . از ترکیب آنها آب اکسیژنه تهیه میشود و کلرور باریم نیزحاصل میگردد : دو جسم مذکور هر دو محلولند و باسانی جدانمیشوند به آن سولفات نقره می افزایند تا کلروردو باریم رسوب کند . یا آب ایستاده. آب استاده یا آب باده رنگ .اشک خونین . یا آب برنده. آب گوارا . یا آب بی حد . ۱ - آبی کهنهایت ندارد . ۲ - دریای بی کرانه .اقیانوس بی پایان . ۳ - هستیبی حد و اندازه که فقط خدای تعالی بر آن حاکم است . ۴ - وجود اولیا الله که زنده کنندهی نفوس مرده و کامل کنندهی ناقصانند . یا آب تلخ . ۱- شراب انگوری ۲ - اشک چشم عاشق مهجور. یا آب جاری . آبی که جریان دارد آب روان مقابل آب راکد آب ایستاده . یا آب جوشان. آب معدنی گازدار آب آهن جوشان . یا آب راکد . آبی که جریان ندارد آب ایستاده. مقابل آب جاری آب روان . یا آب روان . آب جاری مقابل آب راکد آب ایستاده . یا آب رود ( خانه ) . آبی که در رودخانه جاری است . یا آب روشن . ۱ - آب صاف .مقابل آب کدر آب تیره . ۲ - رونق رواج . یا آب ژاول .اگر گاز کلر را در محلول سرد سود وارد کنیم آب ژاول تولید میگردد : این مخلوط را میتوان با عبور الکتریسیته از محلول نمک طعام بدون جدا بودن قطبین بدسصت آورد زیرا در یک طرف سدیم با آب ترکیب میشود و سود میدهد و از طرف دیگر کلر تولید میگردد که بوسیل. سود جذب میشود . آب ژاول محلولی است با بوی کلر و این مخلوط در مقابل اجسامی که میتوانند کلر بگیرند مولد کلر است و در مقابل اجسامی که با اکسیژن میل ترکیبی داشته باشند مولد اکسیژن . یا آب لاباراک مانند آب ژاول تهیه میشود ولی بجای سود پتاس مصرف میگردد : این محلول نیز خواص شیمیایی آب ژاول را داراست . یا آب مقطر . آبی که با قرع وانبیق جوشانده و تقطیر کرده باشند و آن در دارو سازی بکار میرود .ترکیبات فعلی و جملات آب از آب تکان نخوردن حادثهای رخ ندادن آرام بودن اوضاع یا آب از تارک کسی برتر گذشتن کار او باتمام رسیدن . یا آب از جگر بخشیدن عطا کردن بخشیدن چیزدادن . یا آب از چک و چانه ...سرازیر شدن تمایل شدید داشتن . یا آب از سر تیره بودن . ۱ - گل آلود بودن آب از سرچشمه . ۲ - ناقص بودن امری از آغاز . یا آب از سر شدن ( کسی را ) . نزول آفات و بلیات بیشمار ( بر وی ) . یا آباز سرچشمه گل ( آلود ) بودن . عیب و نقص در اصل و بنیان امر بودن . یا آب از سر گذشتن ( کسی را ). کار... باتمام رسیدن بیهوده بودن هر اقدام جدید . یا آب افتادن دهان . ۱ - جاری شدن آب از دهان بسبب خوردن چیزی ترش و جز آن . ۲- میل و رغبت شدید داشتن بچیزی یا آب اندر دهان آوردن . ۱- دهان شخص پر آب شدن ۲- مشتاق شدن او رغبت شدید ایجاد شدن . ۳- مشتاق کردن راغب ساختن یا آب به آب شدن ۱ - تغییر آب و هوادادن . ۲- تغییر حال دادن بهبود یافتن یا بیمار گردیدن بسبب سفر . یا آب بجوی باز آمدن . یا آب بدهان ... انداختن . ۱ - موجب شدن تولید بزاق را در دهان کسی . ۲ - مشتاق کردن راغب کردن یا آب بر آتش ... ریختن .اندوه یا خشم ... را با گفتار یا کرداری فرو نشاندن . یا آب بزیر هشتن . ۱- فریب دادن. ۲ - حیله کردن . یا آب بغربال پیمودن . آب بهاون کوبیدن یا آب بکس ندادن نم پس ندادن چیزی ندادن . یا آب بهاون کوبیدن ( کوفتن ) . عمل لغو و بیهوده کردن یا آب بی لجام خوردن . مطلق العنان بودن سر خود بودن . یا آب پاکی روی دست ( کسی ) ریختن . کاملا ( او را ) مایوس کردن . یا آب توبه بر( بروی ) سر ریختن توبه کردن . یا آب توبه بر ( بروی ) سر ( کسی ) ریختن توبه دادن ( وی را ) . یا آب در جگر آمدن رسیدن آب بجگر . توضیح - بعقید. قدما معده محل غذا و جگر مرکز آب است . یا آب در جگر داشتن . ۱ - مست بودن مستی . یا آب در جگر نداشتن . مفلس بودن بی چیز بودن یا آب در جوی آمدن . آمدن دولت رفته بازگشتن اقبال از دست رفته. یا آب در جوی ( کسی ) بودن بخت و اقبال و دولت بدست ( وی ) بودن . یا آب در جوی داشتن . ۱ - داشتن دولت و اقبال . ۲- رونق و تازگی و طراوت داشتن . یا آب در چشم نداشتن بی حیا بودن شرم نداشتن . یا آب در دهان آمدن ( کسی را ) یا آب در دیده نداشتن . شرم نداشتن حیا نداشتن . یا آب در شکر داشتن . ضعیف بودن زار بودن . یا آب در چیزی کردن . دغلی کردن ( در آن ) ناراستی بکار بردن ( در وی ) . یا آب در هاون سودن ( کوبیدن کوفتن ) . کار بیهوده کردن مرتکب امری شدن که نتیجه نداشته باشد . یا آب را تیره کردن ۱ - آب را گل آلود کردن . ۲ - میان دو یا چند تن نفاق افکندن تضریب . یا آب رفته ( روان ) بجوی باز آمدن . باز گشتن سعادت و دولتی پشت کرده . یا آب ( چیزی کسی ) روشن بودن . ۱ - رواج داشتن طراوت داشتن . ۲ - عزت داشتن آبرو داشتن . یا آب ( کسی را ) ریختن . بی عزت کردن وی خفیف ساختن او . یا آب زیر پوست ( کسی ) افتادن ۱ - چاق شدن فربه گردیدن . ۲ - متمول شدن . ثروتمند گردیدن . یا آب سفت کردن . کار بیهوده کردن . یا آب شان بیک جوی نمیرود با هم سازگار نیستند . یا آبی گرم کردن ( با کسی ) جماع کردن ( با وی ) آمیزش کردن ( با او ). یا آبی گرم نشدن ( از کسی ) . بیهوده بودن توقع یاری ( از او ) . یااز آب جستن یا از آب در آمدن ۱ - نتیجه دادن حاصل شدن : ( ببین چه از آب در می آید . ) خوب از آب در آمد . ) ۲ - پرورش یافتن تربیت شدن . یا از آب کره گرفتن . ۱ - از هر وسیله استفادهای ( مخصوصامادی ) بردن . ۲ - خسیس بودن لئیم بودن . یا حق آب و گل داشتن حق اقامت و سکونت داشتن . یا خود را به آب و آتش زدن بهر وسیله سخت و پر خطر متوسل شدن برای رسیدن بمقصود خودرا بمخاطره افکندن . یا آبها از آسیا افتادن . سرو صداها خوابیدن . تعبیرات آبت نبود نانت نبود ... ت چه بود ? در مورد کسی گفته میشود که بیهوده بکاری اقدام کند و زیان بیند . یا وقتی که آبها از آسیا افتاداوی، وی، ضمیرمنفصل، سوم شخص مفردغایب، اشاره به شخص غایب، آب، نام ماه یازدهم سال سریانی یارومی مطابق مرداد، ماخوذازعب ضمیر منفصل سوم شخص مفرد در حالت فاعلی : او گفت او نوشت و حالت اضافی : کتاب او . یا او را. ضمیر منفصل سوم شخص مفرد در حالت مفعولی : او را گفت او را داد . توضیح در قدیم (او ) برای ذوی العقول و غیر ذوی العقول هر دو مستعمل بود و در عصر حاضر غالبا برای ذوی العقول آید .
فرهنگ معین
( آو ) ( اِ. ) آب .[ په . ] (ضم . ) ضمیر منفصل ، سوم شخص مفرد، اوی ، وی .
فرهنگ عمید
( آو ) = آب۱وی، ضمیر منفصل سوم شخص مفرد غایب، اشاره به شخص غایب.
گویش مازنی
( آو ) /aav/ آهان از اصوات به معنی متوجه شدن و تأیید - هشدار /ooo/ آب & آ & آب
واژه نامه بختیاریکا
( اَو ) آب آن ( اَو ) بِه اَو بُرده دادِن ( اَو ) به اَو نُهادِن ( اَو ) به اَو وَندِن ( اَو ) حرف تعجب؛ اَه ( اَو ) سَر اَو دونیدِن ضمیر اشاره به دور؛ آن؛ اون. مثلاً او ور یعنی آن طرف؛ او جقله هُو یعنی اون پسره ( اَو ) کندن وا او ( اَو ) گِل به او گِریدِن اُ؛ هُ؛ هَمو؛ هم هُ
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَوَ: آیا معنی أَوْ -أَوِ: یا معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د... معنی أَثَرِ: اثر-جای پا معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند معنی أَثَرِی: در پی من معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد تکرار در قرآن: ۲۸۰(بار)
او (روستا). او ( به فرانسوی: Eus ) یک کمون در فرانسه است که در canton of Prades واقع شده است. [ ۱] او ۲۰٫۰۸ کیلومترمربع مساحت و ۴۱۱ نفر جمعیت دارد و ۳۴۹ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است و یکی از زیباترین روستاهای فرانسه است.
او (سن ماریتیم). او ( به فرانسوی: Eu ) کمونی است در شهرستان سن - ماریتیم در ناحیهٔنورماندی علیا در شمال فرانسه. او در نزدیکی کرانه های خاوری شهرستان و در مرز پیکاردی جای دارد. اهالی او را در زبان فرانسوی اودوا ( به فرانسوی: Eudois ) می خوانند. کنت نشین او در ۹۹۶ میلادی به دست ریشار یکم، دوک نورماندی تأسیس شد.
او (فیلم ۱۹۵۴). او ( انگلیسی: She ) یک فیلم در سبک درام به کارگردانی رالف تیله است که در سال ۱۹۵۴ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به مارینا ولادی، والتر گیلر، و نادیا تیلر اشاره کرد.
او (فیلم ۱۹۸۲). او ( انگلیسی: She ) یک فیلم آخرالزمانی محصول سال ۱۹۸۴ سینمای ایتالیا است. [ ۱] خطر لوس شدن در یک دنیای پسارستاخیزی، او به دو برادر کمک می کند تا خواهر اسیرشان را نجات دهند. در طول مسیر پیش از مقابله با سرنوشت و رویارویی با اهریمن داستان با موجودات عجیبی مبارزه می کنند و …
او (فیلم ۲۰۰۵). او ( به تلوگویی: Athadu ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۵ و به کارگردانی تریویکرام سرینیواس است. در این فیلم بازیگرانی همچون ماهش بابو، تریشا، سنو سود، کوتا سیریوانسا رائو، سایاجی شینده، نثار، پراکاش راج ایفای نقش کرده اند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
جدول کلمات
وی
مترادف ها
she(ضمير)
او، خودش، ان دختر یا زن
he(ضمير)
او، خودش، جانور نر
it(ضمير)
او، ان، آن، ان چیز، ان جانور
فارسی به عربی
حی( او (ان مرد ) ) هو( او (ضمیر سوم شخص مرد ) ) هو
پیشنهاد کاربران
او=به فتح الف و فتح و �v�= او درزبان لکی به شکل �v� گفته می شود . و برای اشاره به سوم شخص غایب و همچنین برای اشاره ی به اشیای دور بکا ربرده میشود . به جای ( آن )
آو =که به معنای آب آمده است و در زبان لکی به شکل ( آو ) تلفظ می شود .
منبع . عکس فرهنگ عمید دو اشتباه فاحش قومگرایان/ در نقد زهتابی وتحولات مخصوص خودش، زبان و فرهنگی که به آن افتخار میکنیم و میخواهیم رواجش دهیم. تبار ما تبار دیرین ماست که مانند دیگر مناطق ایران با اقوام ترک زبان ( و در عین حال دیگر اقوام ) مخلوط شده. اما ملیت ما آذربایجانیان از دیگر ایرانیان فرقی نمیکند چونکه ما همه یک کشور و یک تاریخ داشتیم. ... [مشاهده متن کامل]
حد اقل شما بعنوان آذربایجانیان ایران این ادعا را نکنید زیرا این ادعا هم به همان درجه بی اساس است که اشتباه فاحش نخست غلط است: این که خوب شد یا بد شد خود قضاوت کنید، اما از شاه اسماعیل صفوی که بعد از خلافت عربی – اسلامی بنیاد ایران معاصر را گذاشت گرفته تا شاه عباس صفوی و عباس میرزای قاجار و ستار خان و خیابانی و دکتر مصدق قاجار آذربایجانی ها و ترک زبان ها بیشتر از هر ایرانی دیگر ایرانی بوده اند. از نظر �ملیت� و �ایرانیت� بین بنده تبریزی و فلان دوست تهرانی و یا شیرازی بنده فرقی نیست. فقط زبان مادری مان فرق میکند. حق زبان مادری است که مانند بسیاری حقوق دیگر پایمال میشود. اختلاف بر سر �این ملت و آن ملت� نیست. دوگانگی و دو دستگی �ما� و �آنها�، �ما معصومین� و �آنها ظالمین�، �ما متضررین� و �آنها متنفعین� و بالاخره �ما ملت تُرک� و �آنها ملت فارس� نه تنها از پایه غلط است بلکه باعث تفرقه، خصومت و نزاعی میشود که نه فقط برای یک طرف، بلکه برای هر دو طرف خانمانسوز است. من در عجبم که قومگرایان ما، حتی در چهارچوب اندیشه قوم گرائی، چگونه قبول میکنند که این جفا را در حق مردم خود یعنی اهل آذربایجان بکنند؟ این هم اشتباه فاحش دوم. منبع. https://azariha. org/467/دو - اشتباه - فاحش - قومگرایان - در - نقد - زهتابی/ زبان پارسی باستان ( به پارسی باستان: 𐎠𐎼𐎹، تلفظ: آریا یکی از زبان های شاخهٔ زبان های ایرانی از گروه زبان های هندوایرانی خانوادهٔ زبان های هندواروپایی جای می گیرد. این زبان به زبان فارسی میانه دگرگونی یافت که زبان ادبی و نوشتاری و رسمی روزگار ساسانیان بود و سپس به زبان فارسی نو یا فارسی دری تغییر یافت؛ این زبان از زبان نیاایرانی ( زبان ایرانی باستان ) سرچشمه گرفته است. فارسی باستان مانند بقیهٔ زبان های ایرانی باستان نزدِ گویشورانِ بومی خود به نام زبان آریا شناخته می شد. منابع. هاSkj�rv�, Prods Oktor ( 2005 ) . An Introduction to Old Persian ( به انگلیسی ) . Vol. ۲. Harvard. Lazard, Gilbert ( 1975 ) . "The Rise of the New Persian Language". In R. N. Frye ( ed. ) . The Cambridge History of Iran ( به انگلیسی ) . Vol. 4. Cambridge: Cambridge University Press. p. 595 - 632. ارانسکی، یوسف م ( ۱۳۸۶ ) . زبان های ایرانی. ترجمهٔ علی اشرف صادقی. تهران: انتشارات سخن. شابک ۹۶۴ - ۶۹۶۱ - ۲۴ - X. تفضلی، احمد ( ۱۳۷۸ ) ، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش به کوشش ژاله آموزگار. ، تهران: سخن ابوالقاسمی، محسن ( ۱۳۷۶ ) ، راهنمای زبانهای باستانی ایران ( جلد دوم: دستور و واژه نامه ) ، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها ( سمت ) ، شابک ۹۶۴ - ۴۵۹ - ۲۲۷ - ۱ مولایی، چنگیز ( ۱۳۸۷ ) ، راهنمای زبان فارسی باستان، تهران: مهرنامگ، شابک ۹۶۴ - ۹۵۶۴۰ - ۵ - ۵ اشمیت، رودیگر ( ۱۳۸۷ ) ، راهنمای زبان های ایرانی. جلد اول، ترجمهٔ رضائی باغ بیدی، حسن، تهران: ققنوس، شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۳۱۱ - ۴۰۳ - ۹ بارتلمه، کریستین ( ۱۳۸۴ ) ، تاریخچه واجهای ایرانی، ترجمهٔ دکتر واهه دومانیان، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، شابک ۹۶۴ - ۴۲۶ - ۲۳۱ - X ابوالقاسمی، محسن ( ۱۳۸۰ ) ، تاریخ زبان فارسی، تهران: سمت، شابک ۹۶۴ - ۴۵۹ - ۵۴۵ - ۹ جکسون، ویلیام ( ۱۳۷۶ ) ، دستور زبان اوستایی، ترجمهٔ رقیه بهزادی، تهران: فرزین، شابک ۹۶۴ - ۹۰۰۰۶ - ۹ - ۰ ابوالقاسمی، محسن ( ۱۳۸۳ ) ، شعر در ایران پیش از اسلام، تهران: طهوری، شابک ۹۶۴ - ۶۴۱۴ - ۴۴ - ۳ مولایی، چنگیز ( ۱۳۸۷ ) ، راهنمای زبان فارسی باستان، تهران: مهرنامگ، شابک ۹۶۴ - ۹۵۶۴۰ - ۵ - ۵ اشمیت، رودیگر ( ۱۳۸۷ ) ، راهنمای زبان های ایرانی. جلد اول، ترجمهٔ رضائی باغ بیدی، حسن، تهران: ققنوس، شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۳۱۱ - ۴۰۳ - ۹ بارتلمه، کریستین ( ۱۳۸۴ ) ، تاریخچه واجهای ایرانی، ترجمهٔ دکتر واهه دومانیان، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، شابک ۹۶۴ - ۴۲۶ - ۲۳۱ - X ابوالقاسمی، محسن ( ۱۳۸۰ ) ، تاریخ زبان فارسی، تهران: سمت، شابک ۹۶۴ - ۴۵۹ - ۵۴۵ - ۹ جکسون، ویلیام ( ۱۳۷۶ ) ، دستور زبان اوستایی، ترجمهٔ رقیه بهزادی، تهران: فرزین، شابک ۹۶۴ - ۹۰۰۰۶ - ۹ - ۰ ابوالقاسمی، محسن ( ۱۳۸۳ ) ، شعر در ایران پیش از اسلام، تهران: طهوری، شابک ۹۶۴ - ۶۴۱۴ - ۴۴ - ۳ منصوری، یدالله ( ۱۳۸۴ ) ، بررسی ریشه شناختی فعل های زبان پهلوی، تهران: سفرهنگستان زبان و ادب فارسی، شابک ۹۶۴ - ۷۵۳۱ - ۴۱ - ۹ رضایی باغ بیدی، حسن ( ۱۳۸۸ ) . تاریخ زبان های ایرانی. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۷۰۲۵ - ۸۴ - ۳. رضایی باغ بیدی، حسن ( ۱۳۹۳ ) . �زبان های ایرانی باستان�. در حسن رضایی باغ بیدی، محمود جعفری دهقی. تاریخ جامع ایران. ج. ۵. به کوشش سید محمد کاظم موسوی بجنوردی. بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. صص. ۵۳–۱۰۶. زبان پارتی، پهلویگ ( پهلوی ) یا پهلوانیگ ( پهلوانی ) که در منابع معاصر به آن پهلوی اشکانی یا پهلوی شمالی می گویند، یک زبان منقرض شده از خانواده زبان های ایرانی شمال غربی بوده است. دولت های اشکانی، نظیر اشکانیان ایران، ارمنستان و… از آن به عنوان زبان درباری استفاده می نمودند. زبان های ایرانی شمال غربی معاصر، همچون زبان های کردی، تاتی، بلوچی، تالشی، زازاکی, مازندرانی، گیلکی و زبان های مرکزی با زبان پارتی از یک خانواده هستند. منابع ها. رضایی باغ بیدی، حسن ( ۱۳۹۳ ) . �زبان پارتی�. در حسن رضایی باغ بیدی، محمود جعفری دهقی. تاریخ جامع ایران. ج. ۵. به کوشش سید محمد کاظم موسوی بجنوردی. تهران: بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص. ۱۷۷ - ۱۹۰. یارشاطر، احسان ( ۱۳۳۶ ) . �زبانها و لهجه های ایرانی�. فصلنامه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. تهران ( ۱و۲ ) : ۱۱ تا ۴۸. دریافت شده در ۲ مهر ۲۰۱۴. R�diger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden ( Reichert ) , 2000, S. 42 - 65. R�diger Schmitt ( Hg. ) : Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden ( Reichert ) , 1989, S. 95 - 105 und 173 - 192 زبان پارسی میانه یا زبان پهلوی، با نام رسمی پارْسیگ ( به پهلوی سنگ نوشته ای: 𐭯𐭠𐭫𐭮𐭩𐭪، به مانوی: 𐫛𐫀𐫡𐫘𐫏𐫐، به اوستایی: 𐬞𐬀𐬭𐬯𐬍𐬔 ) ، یکی از زبان های ایرانی میانه است که در دوران ساسانی، نخست در جنوب غرب فلات ایران و سپس در جایگاه زبان میانجی در سراسر شاهنشاهی ساسانی، بدان سخن گفته می شد. پارسیگ به شاخهٔ زبان های ایرانیِ جنوب غربی تعلق دارد و از زبان پارسی باستان ریشه گرفته است و خود نیای زبان فارسی و برخی دیگر ازجمله زبان لارستانی ( اچمی ) ، زبان کوهمره ای خلاری و زبان بنویی روستای ابنو است. فارسی میانه یکی از زبان های ایرانی است که بنا به تعریف از اوایل دوران اشکانی، نخست در جنوب غربی ایران و سپس در زمان ساسانیان به عنوان زبان رسمی همهٔ شاهنشاهی ایران تا صدر اسلام رواج داشته است. خاستگاه این زبان که فرزند پارسی باستان به شمار می آید، پارس بود. در دوران اشکانیان فارسی میانه زبانی محلی بود و از پهلوی اشکانی تأثیراتی پذیرفت، تا این که در زمان ساسانیان زبان رسمی شاهنشاهی شد. سنگ نبشته ها و اسناد ساسانیان و بسیاری از کتاب ها به این زبان نوشته می شد. با برافتادن ساسانیان و تا چند سده پس از ورود اسلام همچنان تولید اثر به این زبان ادامه داشت. گرچه در عمل زبانی نیمه مُرده به شمار می آمد. منابع ها. آموزگار، ژاله و تفضلی، احمد ( ۱۳۸۰ ) ، زبان پهلوی: ادبیات و دستور آن، تهران: معین، شابک ۹۶۴ - ۵۶۴۳ - ۱۱ - ۲ تاوادیا، ج ( ۱۳۸۳ ) . زبان و ادبیات پهلوی ( فارسی میانه ) . تهران: مؤسسهٔ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران. خوارزمی محمد ( ۱۳۴۷ ) ، مفاتیح العلوم، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران تاریخ ادبیات ایران. رضائی باغ بیدی، حسن ( ۱۳۸۷ ) . �پَهْلَوی، زَبانْ وَ اَدَبیّات�. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱۴. تهران. ص. ۷۹–۹۱. رضایی باغ بیدی، حسن ( ۱۳۸۸ ) . تاریخ زبان های ایرانی. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۷۰۲۵ - ۸۴ - ۳. صادقی، علی اشرف ( ۱۳۵۷ ) . تکوین زبان فارسی. لازار، ژیلبر. شکل گیری زبان فارسی. تهران: انتشارات هرمس. Cereti, Carlo G. "PAHLAVI LITERATURE". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) . فارسی یا پارسی یکی از زبان های ایرانی غربی از زیرگروه ایرانی شاخهٔ هندوایرانیِ خانوادهٔ زبان های هندواروپایی است که در کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، پاکستان، عراق، ترکمنستان و آذربایجان به آن سخن می گویند. فارسی زبان چندکانونی و فرا قومی است و زبان رسمی ایران، تاجیکستان و افغانستان به شمار می رود. این زبان در ایران و افغانستان به الفبای فارسی، که از خط پهلوی ریشه گرفته، و در تاجیکستان و ازبکستان به الفبای تاجیکی، که از سیریلیک آمده، نوشته می شود. زبانِ فارسی در افغانستان به طور رسمی دَری ( از ۱۳۴۳ خورشیدی ) و در تاجیکستان تاجیکی ( از دورهٔ شوروی ) خوانده می شود. منابع ها. Samadi, Habibeh; Nick Perkins ( 2012 ) . Martin Ball; David Crystal; Paul Fletcher ( eds. ) . Assessing Grammar: The Languages of Lars. Multilingual Matters. p. 169. ISBN 978 - 1 - 84769 - 637 - 3. B. Rezvani: "Ethno - territorial conflict and coexistence in the Caucasus, Central Asia and Fereydan. Appendix 4: Tajik population in Uzbekistan" ( [۱] ) . Dissertation. Faculty of Social and Behavioural Sciences, University of Amsterdam. 2013 �Languages of Pakistan�. Ethnologue. دریافت شده در ۱۶ بهمن ۱۳۹۹. �Languages of Bahrain�. Ethnologue. دریافت شده در ۱۶ بهمن ۱۳۹۹. "IRAQ". Encyclop�dia Iranica. Retrieved 7 November 2014. Windfuhr, Gernot: The Iranian Languages, Routledge 2009, p. 418. �Persian�. اتنولوگ. دریافت شده در ۱۵ بهمن ۱۳۹۹. �All You Need to Know about Persian Language�. Aspirantum. ۲۴ دسامبر ۲۰۱۹. دریافت شده در ۱۵ بهمن ۱۳۹۹. �PERSIAN: A BEAUTIFUL LANGUAGE WITH A VIBRANT PAST�. United Language Group. دریافت شده در ۱۵ بهمن ۱۳۹۹. �Farsi�. University of Toronto - school of countinuing studies. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: فصل ۲، اصل ۱۵: �زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد؛ ولی استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آن ها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است. � قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان: فصل ۱، اصل ۱۶: �از جمله زبان های پشتو، دری، ازبکی، ترکمنی، بلوچی، پشه ای، نورستانی، پامیری و سایر زبان های رایج در کشور، پشتو و دری زبانهای رسمی دولت می باشند. در مناطقی که اکثریت مردم به یکی از زبان های ازبکی، ترکمنی، پشه ای، نورستانی، بلوچی یا پامیری تکلم می نمایند آن زبان علاوه بر پشتو و دری به حیث زبان سوم رسمی می باشد و نحوهٔ تطبیق آن توسط قانون تنظیم می گردد. دولت برای تقویت و انکشاف همه زبان های افغانستان پروگرام های مؤثر طرح و تطبیق می نماید. نشر مطبوعات و رسانه های گروهی به تمام زبان های رایج در کشور آزاد می باشد. مصطلحات علمی و اداری ملی موجود در کشور حفظ می گردد. � قانون اساسی تاجیکستان: باب ۱، اصل ۲: �زبان دولتی تاجیکستان، زبان تاجیکی است. زبان روسی همچون زبان معاشرت بین ملت ها عمل می کند. همه ملت ها و خلقیت هایی که در حدود جمهوری زندگی می کنند، حقوق دارند از زبان مادری شان آزادانه استفاده کنند. � قانون اساسی جمهوری داغستان: فصل ۱، اصل ۱۱: �زبان های دولتی جمهوری داغستان، روسی و زبان های مردم داغستان است. � ; Forkel, Robert; Haspelmath, Martin, eds. ( 2013 ) . "Farsic - Caucasian Tat". Glottolog 2. 2. Leipzig: Max Planck Institute for Evolutionary Anthropology. {{cite book}}: Invalid |display - editors=4 ( help ) Olesen, Asta ( 1995 ) . Islam and Politics in Afghanistan. Vol. 3. Psychology Press. p. 205. There began a general promotion of the Pashto language at the expense of Farsi – previously dominant in the educational and administrative system ( . . . ) — and the term 'Dari' for the Afghan version of Farsi came into common use, being officially adopted in 1958. Baker, Mona ( 2001 ) . Routledge Encyclopedia of Translation Studies. Psychology Press. p. 518. ISBN 978 - 0 - 415 - 25517 - 2. All this affected translation activities in Persian, seriously undermining the international character of the language. The problem was compounded in modern times by several factors, among them the realignment of Central Asian Persian, renamed Tajiki by the Soviet Union, with Uzbek and Russian languages, as well as the emergence of a language reform movement in Iran which paid no attention to the consequences of its pronouncements and actions for the language as a whole. Language Maintenance or Shift? An Ethnographic Investigation of the Use of Farsi among Kuwaiti Ajams: A Case Study. AbdulMohsen Dashti. Arab Journal for the Humanities. Volume 22 Issue: 87. 2004. �فارسی خوانی در کارنامه آخرین شاهزاده های عثمانی�. خبرگزاری بین المللی قرآن. ۸ اسفند ۱۳۹۶. راهنمای زبان های ایرانی، جلد اول: زبان های ایرانی باستان و ایرانی میانه، رودیگر اشمیت، ترجمهٔ آرمان بختیاری و دیگران، انتشارات ققنوس، چاپ اول، زمستان ۱۳۸۲، ص۱۱۰ Microsoft Encarta Encyclopedia 2002. 1993–2001 Microsoft Corporation. Encyclop�dia Britannica, 2006, Ultimate Reference Suite DVD Version: 2006. 01. 00. 000000000, Persian Language راهنمای زبان های ایرانی، جلد دوم: زبان های ایرانی نو، رودیگر اشمیت، ترجمهٔ آرمان بختیاری و دیگران، انتشارات ققنوس، چاپ اول، ژیلبر لازار: ریشه های زبان فارسی ادبی. در: مجله �ایران نامه�، پاییز ۱۳۷۲ - شماره ۴۴. ( از صفحه ۵۶۹ تا ۵۸۴ ) . Adamec, Ludwig W. ( 2011 ) . Historical Dictionary of Afghanistan ( 4th Revised ed. ) . Scarecrow. p. 105. ISBN 978 - 0 - 8108 - 7815 - 0. de Bruijn, J. T. P. ( 14 December 2015 ) . "Persian literature". Encyclop�dia Britannica. زبان پارسی باستان ( به پارسی باستان: 𐎠𐎼𐎹، تلفظ: آریا یکی از زبان های شاخهٔ زبان های ایرانی از گروه زبان های هندوایرانی خانوادهٔ زبان های هندواروپایی جای می گیرد. این زبان به زبان فارسی میانه دگرگونی یافت که زبان ادبی و نوشتاری و رسمی روزگار ساسانیان بود و سپس به زبان فارسی نو یا فارسی دری تغییر یافت؛ این زبان از زبان نیاایرانی ( زبان ایرانی باستان ) سرچشمه گرفته است. فارسی باستان مانند بقیهٔ زبان های ایرانی باستان نزدِ گویشورانِ بومی خود به نام زبان آریا شناخته می شد. منابع. هاSkj�rv�, Prods Oktor ( 2005 ) . An Introduction to Old Persian ( به انگلیسی ) . Vol. ۲. Harvard. Lazard, Gilbert ( 1975 ) . "The Rise of the New Persian Language". In R. N. Frye ( ed. ) . The Cambridge History of Iran ( به انگلیسی ) . Vol. 4. Cambridge: Cambridge University Press. p. 595 - 632. ارانسکی، یوسف م ( ۱۳۸۶ ) . زبان های ایرانی. ترجمهٔ علی اشرف صادقی. تهران: انتشارات سخن. شابک ۹۶۴ - ۶۹۶۱ - ۲۴ - X. تفضلی، احمد ( ۱۳۷۸ ) ، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش به کوشش ژاله آموزگار. ، تهران: سخن ابوالقاسمی، محسن ( ۱۳۷۶ ) ، راهنمای زبانهای باستانی ایران ( جلد دوم: دستور و واژه نامه ) ، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها ( سمت ) ، شابک ۹۶۴ - ۴۵۹ - ۲۲۷ - ۱ مولایی، چنگیز ( ۱۳۸۷ ) ، راهنمای زبان فارسی باستان، تهران: مهرنامگ، شابک ۹۶۴ - ۹۵۶۴۰ - ۵ - ۵ اشمیت، رودیگر ( ۱۳۸۷ ) ، راهنمای زبان های ایرانی. جلد اول، ترجمهٔ رضائی باغ بیدی، حسن، تهران: ققنوس، شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۳۱۱ - ۴۰۳ - ۹ بارتلمه، کریستین ( ۱۳۸۴ ) ، تاریخچه واجهای ایرانی، ترجمهٔ دکتر واهه دومانیان، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، شابک ۹۶۴ - ۴۲۶ - ۲۳۱ - X ابوالقاسمی، محسن ( ۱۳۸۰ ) ، تاریخ زبان فارسی، تهران: سمت، شابک ۹۶۴ - ۴۵۹ - ۵۴۵ - ۹ جکسون، ویلیام ( ۱۳۷۶ ) ، دستور زبان اوستایی، ترجمهٔ رقیه بهزادی، تهران: فرزین، شابک ۹۶۴ - ۹۰۰۰۶ - ۹ - ۰ ابوالقاسمی، محسن ( ۱۳۸۳ ) ، شعر در ایران پیش از اسلام، تهران: طهوری، شابک ۹۶۴ - ۶۴۱۴ - ۴۴ - ۳ مولایی، چنگیز ( ۱۳۸۷ ) ، راهنمای زبان فارسی باستان، تهران: مهرنامگ، شابک ۹۶۴ - ۹۵۶۴۰ - ۵ - ۵ اشمیت، رودیگر ( ۱۳۸۷ ) ، راهنمای زبان های ایرانی. جلد اول، ترجمهٔ رضائی باغ بیدی، حسن، تهران: ققنوس، شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۳۱۱ - ۴۰۳ - ۹ بارتلمه، کریستین ( ۱۳۸۴ ) ، تاریخچه واجهای ایرانی، ترجمهٔ دکتر واهه دومانیان، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، شابک ۹۶۴ - ۴۲۶ - ۲۳۱ - X ابوالقاسمی، محسن ( ۱۳۸۰ ) ، تاریخ زبان فارسی، تهران: سمت، شابک ۹۶۴ - ۴۵۹ - ۵۴۵ - ۹ جکسون، ویلیام ( ۱۳۷۶ ) ، دستور زبان اوستایی، ترجمهٔ رقیه بهزادی، تهران: فرزین، شابک ۹۶۴ - ۹۰۰۰۶ - ۹ - ۰ ابوالقاسمی، محسن ( ۱۳۸۳ ) ، شعر در ایران پیش از اسلام، تهران: طهوری، شابک ۹۶۴ - ۶۴۱۴ - ۴۴ - ۳ منصوری، یدالله ( ۱۳۸۴ ) ، بررسی ریشه شناختی فعل های زبان پهلوی، تهران: سفرهنگستان زبان و ادب فارسی، شابک ۹۶۴ - ۷۵۳۱ - ۴۱ - ۹ رضایی باغ بیدی، حسن ( ۱۳۸۸ ) . تاریخ زبان های ایرانی. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۷۰۲۵ - ۸۴ - ۳. رضایی باغ بیدی، حسن ( ۱۳۹۳ ) . �زبان های ایرانی باستان�. در حسن رضایی باغ بیدی، محمود جعفری دهقی. تاریخ جامع ایران. ج. ۵. به کوشش سید محمد کاظم موسوی بجنوردی. بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. صص. ۵۳–۱۰۶. زبان پارتی، پهلویگ ( پهلوی ) یا پهلوانیگ ( پهلوانی ) که در منابع معاصر به آن پهلوی اشکانی یا پهلوی شمالی می گویند، یک زبان منقرض شده از خانواده زبان های ایرانی شمال غربی بوده است. دولت های اشکانی، نظیر اشکانیان ایران، ارمنستان و… از آن به عنوان زبان درباری استفاده می نمودند. زبان های ایرانی شمال غربی معاصر، همچون زبان های کردی، تاتی، بلوچی، تالشی، زازاکی, مازندرانی، گیلکی و زبان های مرکزی با زبان پارتی از یک خانواده هستند. منابع ها. رضایی باغ بیدی، حسن ( ۱۳۹۳ ) . �زبان پارتی�. در حسن رضایی باغ بیدی، محمود جعفری دهقی. تاریخ جامع ایران. ج. ۵. به کوشش سید محمد کاظم موسوی بجنوردی. تهران: بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص. ۱۷۷ - ۱۹۰. یارشاطر، احسان ( ۱۳۳۶ ) . �زبانها و لهجه های ایرانی�. فصلنامه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. تهران ( ۱و۲ ) : ۱۱ تا ۴۸. دریافت شده در ۲ مهر ۲۰۱۴. R�diger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden ( Reichert ) , 2000, S. 42 - 65. R�diger Schmitt ( Hg. ) : Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden ( Reichert ) , 1989, S. 95 - 105 und 173 - 192 زبان پارسی میانه یا زبان پهلوی، با نام رسمی پارْسیگ ( به پهلوی سنگ نوشته ای: 𐭯𐭠𐭫𐭮𐭩𐭪، به مانوی: 𐫛𐫀𐫡𐫘𐫏𐫐، به اوستایی: 𐬞𐬀𐬭𐬯𐬍𐬔 ) ، یکی از زبان های ایرانی میانه است که در دوران ساسانی، نخست در جنوب غرب فلات ایران و سپس در جایگاه زبان میانجی در سراسر شاهنشاهی ساسانی، بدان سخن گفته می شد. پارسیگ به شاخهٔ زبان های ایرانیِ جنوب غربی تعلق دارد و از زبان پارسی باستان ریشه گرفته است و خود نیای زبان فارسی و برخی دیگر ازجمله زبان لارستانی ( اچمی ) ، زبان کوهمره ای خلاری و زبان بنویی روستای ابنو است. فارسی میانه یکی از زبان های ایرانی است که بنا به تعریف از اوایل دوران اشکانی، نخست در جنوب غربی ایران و سپس در زمان ساسانیان به عنوان زبان رسمی همهٔ شاهنشاهی ایران تا صدر اسلام رواج داشته است. خاستگاه این زبان که فرزند پارسی باستان به شمار می آید، پارس بود. در دوران اشکانیان فارسی میانه زبانی محلی بود و از پهلوی اشکانی تأثیراتی پذیرفت، تا این که در زمان ساسانیان زبان رسمی شاهنشاهی شد. سنگ نبشته ها و اسناد ساسانیان و بسیاری از کتاب ها به این زبان نوشته می شد. با برافتادن ساسانیان و تا چند سده پس از ورود اسلام همچنان تولید اثر به این زبان ادامه داشت. گرچه در عمل زبانی نیمه مُرده به شمار می آمد. منابع ها. آموزگار، ژاله و تفضلی، احمد ( ۱۳۸۰ ) ، زبان پهلوی: ادبیات و دستور آن، تهران: معین، شابک ۹۶۴ - ۵۶۴۳ - ۱۱ - ۲ تاوادیا، ج ( ۱۳۸۳ ) . زبان و ادبیات پهلوی ( فارسی میانه ) . تهران: مؤسسهٔ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران. خوارزمی محمد ( ۱۳۴۷ ) ، مفاتیح العلوم، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران تاریخ ادبیات ایران. رضائی باغ بیدی، حسن ( ۱۳۸۷ ) . �پَهْلَوی، زَبانْ وَ اَدَبیّات�. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱۴. تهران. ص. ۷۹–۹۱. رضایی باغ بیدی، حسن ( ۱۳۸۸ ) . تاریخ زبان های ایرانی. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۷۰۲۵ - ۸۴ - ۳. صادقی، علی اشرف ( ۱۳۵۷ ) . تکوین زبان فارسی. لازار، ژیلبر. شکل گیری زبان فارسی. تهران: انتشارات هرمس. Cereti, Carlo G. "PAHLAVI LITERATURE". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) . زبان مادی�یک زبان باستانی�هندواروپایی�و زبان�مادها�بوده است. این زبان از نظر باستانی با�پارتی�اشکانی از خانواده ی زبان های ایرانی شمال غربی محسوب می شده است. امروزه این شاخه از زبان های ایرانی شامل:�لری، �آذری قدیم، �تالشی، �گیلکی، �مازندرانی، �کردی�و�بلوچی�و�تاتی�است و در زیرخانواده ی�ایرانی شمال غربی�طبقه بندی می شود. این دسته بندی به معنای آنکه آنها از زبان مادی اند نیست، بلکه به معنای تأثیرات احتمالی گرفته از زبان مادی است و برخی از زبان ها به دلیل موقعیت جغرافیایی کنونی در این دسته قرار دارند، نه تأثیرات زبانی مادی. • منابع ها. اشمیت، رودیگر� ( ۱۳۹۰ ) . �دیگر گویش های ایرانی باستان�. �راهنمای زبان های ایرانی. ج. �۱. ترجمهٔ آرمان بختیاری، �عسکر بهرامی، �حسن رضایی باغ بیدی، نگین صالحی نیا. تهران: انتشارات ققنوس. �شابک�۹۶۴ - ۳۱۱ - ۴۰۳ - ۱. • رضایی باغ بیدی، حسن� ( ۱۳۹۳ ) . ��زبان مادی�. �دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی. ج. �۵. به کوشش�اسماعیل سعادت. تهران. دریافت شده در�۹ مارس ۲۰۱۷. • رضایی باغ بیدی، حسن� ( ۱۳۸۸ ) . �تاریخ زبان های ایرانی. تهران:�مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. �شابک�۹۷۸ - ۹۶۴ - ۷۰۲۵ - ۸۴ - ۳. • رضایی باغ بیدی، حسن� ( ۱۳۹۳b ) . �زبان های ایرانی باستان�. در�حسن رضایی باغ بیدی، �محمود جعفری دهقی. �تاریخ جامع ایران. ج. �۵. به کوشش�سید محمد کاظم موسوی بجنوردی. �بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. صص. �۵۳–۱۰۶. • زرشناس، زهره� ( ۱۳۹۰ ) . �ادبیات ایران پیش از اسلام�. �ایران، تاریخ، فرهنگ، هنر. تهران: سازمان چاپ و کتاب. زبان سُغدی از زبان های ایرانی شاخه شمال شرقی و زبان ناحیهٔ حاصلخیز سغد، واقع در میان آمودریا و سیردریا بوده است. مرکز سغدی ها سمرقند بود. زبان سغدی در آغاز در درۀ رودخانۀ زرافشان و نواحی پیرامون رایج بود و بعداً به عنوان زبان میانجی در بخش بزرگی از سمرقند رواج یافت. این زبان در طول ده قرن، سده های دوم تا دوازدهم میلادی، مهم ترین زبان ایرانی در ترکستان امروزی و فرارود، زبان تجاری جادهٔ ابریشم و از دیرزمان ابزار ارتباط و پیوند بخشی از فرهنگ های سرزمین های شرقی و غربی آسیا بوده است. زبان سغدی به عنوان زبان گفتاری و نوشتاری تا سده نهم میلادی فعال بوده و زوال آن پس از سدهٔ ۱۱ آغاز گردیده است. زبان سغدی بر اثر نفوذ و توسعه تدریجی فارسی میانه که برخوردار از پشتیبانی دولت ساسانی بود و نیز زبان ترکی که ارمغان هجوم قبایل ترک زبان، از رواج افتاد و سیر نابودی آن از سده پنجم هجری به بعد هم زمان با رواج زبان فارسی از یک سو و نفوذ زبان عربی و ترکی از سوی دیگر شتاب بیشتری یافت. منابع ها. Nordhoff, Sebastian; Hammarstr�m, Harald; Forkel, Robert; Haspelmath, Martin, eds. ( 2013 ) . "Sogdian". Glottolog 2. 2. Leipzig: Max Planck Institute for Evolutionary Anthropology. � �An Introduction to Sogdian, Prods Oktor Skjrervo , p1 �The iranian languages, Gernot Windfuhr, p279 �Compendium Linguarum Iranicarum, Rudiger Schmitt, p173 �اُرانسکی، یوسیف م. زبان های ایرانی، ترجمه دکتر علی اشرف صادقی، تهران، انتشارات سخن ۱۳۷۸. �سیم الدین اف، دادخدا، ( رئیس پژوهشگاه زبان و ادبیات فرهنگستان علوم تاجیکستان ) ، خوانش تازه ای از سرود اهل بخارا، بی بی سی فارسی، پنج شنبه ۲۶ اوت ۲۰۰۴ زرشناس، زهره: بدر سغدیانه. در جدید آن لاین. ۰۳ ژانویه ۲۰۰۹–۱۴ دی ۱۳۸۷. �An Introduction to Sogdian, Prods Oktor Skjrervo, p1 �زرشناس، زهره، عناصری از یک قصه سغدی مانوی. در: �نامه فرهنگستان� پاییز ۱۳۷۶ - شماره ۱۱. ( از ص ۹۸ تا ۱۱۲ ) . �تاریخ زبان فارسی، محسن ابولقاسمی، ص128 �زرشناس، زهره، واژه اهریمن در ادبیات سغدی بودایی ( ۱۰ صفحه - از ۴۲ تا ۵۱ ) . در: نامه فرهنگستان� زمستان ۱۳۷۹ - شماره ۱۶. تاریخ زبان فارسی، محسن ابولقاسمی، ص129 �تاریخ زبان فارسی، محسن ابولقاسمی، ص130 �نسیم جنوب �Boyle, J. A. "Ḵh̲ātūn[پیوند مرده]. " Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C. E. Bosworth , E. van Donzel and W. P. Heinrichs. Brill, 2008. Brill Online. UNIVERSITEITSBIBLIOTHEEK LEIDEN. 11 March 2008 �بی بی سی �Cheung, Johnny. 2007. Etymological dictionary of the Iranian verb. Leiden: Brill. p. 396. �فرهنگ سغدی، سغدی - فارسی - انگلیسی پدیدآورنده: شهرزاد فتوحی، بدرالزمان قریب ناشر: فرهنگان - ۱۳۸۳. �زرشناس، زهره: چند وام واژه سغدی در شاهنامه فردوسی. در: باشگاه شاهنامه پژوهان ایران �Sogdian Loan - Words in New Persian W. B. Henning Bulletin of the School of Oriental Studies, University of London, Vol. 10, No. ۱ ( ۱۹۳۹ ) , pp. 93 - 106 فارسی یا پارسی یکی از زبان های ایرانی غربی از زیرگروه ایرانی شاخهٔ هندوایرانیِ خانوادهٔ زبان های هندواروپایی است که در کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، پاکستان، عراق، ترکمنستان و آذربایجان به آن سخن می گویند. فارسی زبان چندکانونی و فرا قومی است و زبان رسمی ایران، تاجیکستان و افغانستان به شمار می رود. این زبان در ایران و افغانستان به الفبای فارسی، که از خط پهلوی ریشه گرفته، و در تاجیکستان و ازبکستان به الفبای تاجیکی، که از سیریلیک آمده، نوشته می شود. زبانِ فارسی در افغانستان به طور رسمی دَری ( از ۱۳۴۳ خورشیدی ) و در تاجیکستان تاجیکی ( از دورهٔ شوروی ) خوانده می شود. منابع ها. Samadi, Habibeh; Nick Perkins ( 2012 ) . Martin Ball; David Crystal; Paul Fletcher ( eds. ) . Assessing Grammar: The Languages of Lars. Multilingual Matters. p. 169. ISBN 978 - 1 - 84769 - 637 - 3. B. Rezvani: "Ethno - territorial conflict and coexistence in the Caucasus, Central Asia and Fereydan. Appendix 4: Tajik population in Uzbekistan" ( [۱] ) . Dissertation. Faculty of Social and Behavioural Sciences, University of Amsterdam. 2013 �Languages of Pakistan�. Ethnologue. دریافت شده در ۱۶ بهمن ۱۳۹۹. �Languages of Bahrain�. Ethnologue. دریافت شده در ۱۶ بهمن ۱۳۹۹. "IRAQ". Encyclop�dia Iranica. Retrieved 7 November 2014. Windfuhr, Gernot: The Iranian Languages, Routledge 2009, p. 418. �Persian�. اتنولوگ. دریافت شده در ۱۵ بهمن ۱۳۹۹. �All You Need to Know about Persian Language�. Aspirantum. ۲۴ دسامبر ۲۰۱۹. دریافت شده در ۱۵ بهمن ۱۳۹۹. �PERSIAN: A BEAUTIFUL LANGUAGE WITH A VIBRANT PAST�. United Language Group. دریافت شده در ۱۵ بهمن ۱۳۹۹. �Farsi�. University of Toronto - school of countinuing studies. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: فصل ۲، اصل ۱۵: �زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد؛ ولی استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آن ها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است. � قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان: فصل ۱، اصل ۱۶: �از جمله زبان های پشتو، دری، ازبکی، ترکمنی، بلوچی، پشه ای، نورستانی، پامیری و سایر زبان های رایج در کشور، پشتو و دری زبانهای رسمی دولت می باشند. در مناطقی که اکثریت مردم به یکی از زبان های ازبکی، ترکمنی، پشه ای، نورستانی، بلوچی یا پامیری تکلم می نمایند آن زبان علاوه بر پشتو و دری به حیث زبان سوم رسمی می باشد و نحوهٔ تطبیق آن توسط قانون تنظیم می گردد. دولت برای تقویت و انکشاف همه زبان های افغانستان پروگرام های مؤثر طرح و تطبیق می نماید. نشر مطبوعات و رسانه های گروهی به تمام زبان های رایج در کشور آزاد می باشد. مصطلحات علمی و اداری ملی موجود در کشور حفظ می گردد. � قانون اساسی تاجیکستان: باب ۱، اصل ۲: �زبان دولتی تاجیکستان، زبان تاجیکی است. زبان روسی همچون زبان معاشرت بین ملت ها عمل می کند. همه ملت ها و خلقیت هایی که در حدود جمهوری زندگی می کنند، حقوق دارند از زبان مادری شان آزادانه استفاده کنند. � قانون اساسی جمهوری داغستان: فصل ۱، اصل ۱۱: �زبان های دولتی جمهوری داغستان، روسی و زبان های مردم داغستان است. � ; Forkel, Robert; Haspelmath, Martin, eds. ( 2013 ) . "Farsic - Caucasian Tat". Glottolog 2. 2. Leipzig: Max Planck Institute for Evolutionary Anthropology. {{cite book}}: Invalid |display - editors=4 ( help ) Olesen, Asta ( 1995 ) . Islam and Politics in Afghanistan. Vol. 3. Psychology Press. p. 205. There began a general promotion of the Pashto language at the expense of Farsi – previously dominant in the educational and administrative system ( . . . ) — and the term 'Dari' for the Afghan version of Farsi came into common use, being officially adopted in 1958. Baker, Mona ( 2001 ) . Routledge Encyclopedia of Translation Studies. Psychology Press. p. 518. ISBN 978 - 0 - 415 - 25517 - 2. All this affected translation activities in Persian, seriously undermining the international character of the language. The problem was compounded in modern times by several factors, among them the realignment of Central Asian Persian, renamed Tajiki by the Soviet Union, with Uzbek and Russian languages, as well as the emergence of a language reform movement in Iran which paid no attention to the consequences of its pronouncements and actions for the language as a whole. Language Maintenance or Shift? An Ethnographic Investigation of the Use of Farsi among Kuwaiti Ajams: A Case Study. AbdulMohsen Dashti. Arab Journal for the Humanities. Volume 22 Issue: 87. 2004. �فارسی خوانی در کارنامه آخرین شاهزاده های عثمانی�. خبرگزاری بین المللی قرآن. ۸ اسفند ۱۳۹۶. راهنمای زبان های ایرانی، جلد اول: زبان های ایرانی باستان و ایرانی میانه، رودیگر اشمیت، ترجمهٔ آرمان بختیاری و دیگران، انتشارات ققنوس، چاپ اول، زمستان ۱۳۸۲، ص۱۱۰ Microsoft Encarta Encyclopedia 2002. 1993–2001 Microsoft Corporation. Encyclop�dia Britannica, 2006, Ultimate Reference Suite DVD Version: 2006. 01. 00. 000000000, Persian Language راهنمای زبان های ایرانی، جلد دوم: زبان های ایرانی نو، رودیگر اشمیت، ترجمهٔ آرمان بختیاری و دیگران، انتشارات ققنوس، چاپ اول، ژیلبر لازار: ریشه های زبان فارسی ادبی. در: مجله �ایران نامه�، پاییز ۱۳۷۲ - شماره ۴۴. ( از صفحه ۵۶۹ تا ۵۸۴ ) . Adamec, Ludwig W. ( 2011 ) . Historical Dictionary of Afghanistan ( 4th Revised ed. ) . Scarecrow. p. 105. ISBN 978 - 0 - 8108 - 7815 - 0. de Bruijn, J. T. P. ( 14 December 2015 ) . "Persian literature". Encyclop�dia Britannica. واقعا برام جالب آلتای که ترکی از شاخ او است چه ربطی به واژگان این زبان زبان پهلوی فارسی که از شاخ هندواروپایی است. زبان ترکی آلتای دارد را فقط خدا می داند🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔 برام واقعا عجبه چرا بعضی ها این قد روی اشتباه خود پا فشاری می کنند و حرف غیر قابل قبول می زنند منبع های که استفاده می کنند معتبر نیست یا منبع ندارم فقط حرف عجیب غریب می زنند. 🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔
هاخامنشیان ضمیر او داشتند ولی استفاده نمیکردند ؟!؟! این حرفای عجیب غریب رو فقط پهلویست ها میتونن بزنن خب بگید نداشتند هر چند که اینها جعلی هستند و ما فرض محال رو بر این میذاریم که واقعی هستند اما ضمیر اوشان تلفظش aweshan هست نه oushan که باز هم بی ربط به ضمیر او تورکی هست ... [مشاهده متن کامل]
پروفسور زهتابی ، پروفسور صدیق و پروفسور هیئت به این موارد اشاره کردند یعنی بین ضمیر او و اولار در تورکی رابطه هس ولی در زبان دری چنین چیزی نیست اما ضمیر او در اوستا ( که مال شرق هند هست و ربطی به کشور ما نداره و قدیمی ترین نسخه اش مال ۶۰۰ سال پیشه ) به شکل uhavaom ! هست که بنا به گفته مورخین فوق به هیچ عنوان نمیتواند ریشه ضمیر او باشد مضافا این که ضمیر او در دور دست ترین شاخه های زبان تورکی در سیبری تا یاکوتستان توسط تورکان ساکا استفاده میشه و این هم دلیل محکمی بر تورکی بودن این ضمیر هست و هیچ دری زبانی نمیتونه ادعا کنه این ها ضمیر او را از دری زبان ها یاد گرفتند چرا که هیچ دری زبانش پاش به سیبری و یاکوتستان نرسیده . از همه مهم تر به دلیل این که حاکمیت و فرهنگ و تاریخ ایران غالبا دست تورکان بوده لذا اصل بر این است که این ضمیر از زبان تورکی وارد دری شده کما این که ضمیر من هم تورکی است و معادلش در کتبیبه های هخامنشیان ادم هست در حالت فاعلی و در اوستا هم ازم یا اژم هست که ربطی به کلمه من فعلی نداره
او ( انگلیسی: Him ) یک فیلم پورنو آمریکایی برای مخاطبان همجنسگرای مرد است که در سال ۱۹۷۴ منتشر شد. این فیلم به کارگردانی «اد دی. لویی» می باشد ( که به نظر میرشد نام مستعار اوست ) . در این فیلم «گوستاو وون ویل» نقش عیسی را بازی می کند.
در پاسخ به کاربر /آتوسا بختیاری/: در یک زبان می تواند چند تا واژه برای یک خواسته باشند. برای نمونه، ما در پارسی هم "روز" را داریم هم "دا" را داریم در "فردا" که برابر "روز" است. اینکه در نوشته های هخامنشیان از "او" بکار برده نشده و تنها از "هیا" بِکار برده شده است، اگر هم درست باشد، نمی تواند برابر این باشد که در زبان پارسی و یا هخامنشیان نبوده است، برکه آنها "هیا" را می پسندیدند و بیشتر رواگ ( =رواج ) داشته همانند اِمروزه که ما نمی گوییم "دا"، می گوییم "روز". ... [مشاهده متن کامل]
همچنین بر پایه "لغت نامه دهخدا" که شما ترکان خیلی از آن خیلی بکار می برید، واژه "ایشان" به ریخت "اوشان" بوده و کَم کَم به "ایشان" دگرگون شده است. پس در زبان پارسی "جَمعِ او" برابر "اوشان" است که "او" در آن آشکار است. شاید بِپرسید که "شان" مگر نباید "ان" می شد تا "نشانه جمع" باشد؟ پاسخ این است که ما نمیتوانیم بگوییم "اوان" چون که همانند زبان ژاپنی می شد! پس، یک واژه میانجی "ش" برای آسانی گویش افزودیم تا بشود "اوشان" و سپس در گذر زمان شده است "ایشان". این واژه برای نخستین بار در "پهلوی" بکار برده شده است که بسیار بسیار کهن تر از زبان "ترکی" می باشد! این واژه به شیوه "اوی" بوده که بسیار آشکار است که در نبیگ ( =کتاب ) "فرهنگ کوچک زبان پهلوی" در برگه 116 ام می بینیم. پس برای اینکه این واژه در پارسی بسیار پیش تر از ترکی بکار می رفته، و اینکه گفته های شما نادرست بوده، پس در فرجام، این واژه پارسی بوده است! ( رهات نمیکنم! ) بدرود!
در زبان های هندی اروپایی برخی کلمات مشترک هس مثل برادر در زبان افغانی یا دری که در انگلیسی brother میشه یا پدر که میشه father ضمیر او که تورکی است در کتیبه های ساخته دوران پهلوی که هاخامنشیان منسوب کرده اند خبری از ضمیر او نیست بلکه از هیا استفاده شده ... [مشاهده متن کامل]
هیا در کتیبه های منتسب به هاخامنشیان با ضمیر he در انگلیسی مرتبط است همانند کلمات فوق در عربی نیز از هو و هی استفاده میشه ثانیا صمیر او در کتیبه های اورخون به کرات تکرار شده ولی در زبان های هندی خبری ازش نیست ثالثا جمع او در زبان تورکی میشه اولار در حالی که جمع او در زبان دری یا افغانی میشه ایشان !!! که کاملا بی ربطه در حالی که در زبان تورکی بین او و حالت جمعش یعنی اولار کاملا ارتباط دیده میشه پس این ضمایر تورکی هستند.
منبع. کتاب فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان فارسی دکتر منوچهر آریان پور کاشانی
در گویش تاتی اِوَ به آب گفته میشود.
او در علم لغت و محاوره ضمیر اشاره فرد غیر مقید و تنها در توحید ضمیر واحدمستجمع کفاییست . بر خلاف سایر زبانها، تنها ایرانیان از این ضمیر برای مونث و مذکر و غیره استفاده و همین خود از ادله محکم نبود تبعیض جنسیتی بین زن و مرد در فرهنگ اصیل ایرانیان است. او در عرفان و حکمت هم ضمیر اشاره و هم صفت برتر است. ... [مشاهده متن کامل]
مهدی بارانی
او در زبان مازنی به معنی آب
he مرد🙋 she زن🙋🏻♀️
واژه او معادل ابجد 7 تعداد حروف 2 تلفظ 'u نقش دستوری اختصار ترکیب ( ضمیر ) [پهلوی: avē] ‹اوی› مختصات ( ضم . ) آواشناسی 'o الگوی تکیه S شمارگان هجا 1 منبع فرهنگ فارسی معین فرهنگ بزرگ سخن
ائو در ترکی = خانه آو = شکار
آوء ( عوء ) با تلفظ A�� در پهلوی ساسانی یا پارسی میانه به معنی آب است، در استان پارس بسیار رایج ـه و همچنین در سایر گویش های پارسی یا نزدیک به پارسی مانند لری و کردی هم چنین معنایی دارد لغت : "او" هم نیز به معنای: ... [مشاهده متن کامل]
ضمیر منفصل، سوم شخص مفرد، اوی، وی. است که ریشه اصیل پهلوی ساسانی دارد
واژه او کاملا پارسی است و داری ریشه پهلوی است در عربی می شود هی در ترکی می شود ُ این واژه یعنی او صد درصد پارسی است. منابع ها. فرهنگ لغت معین فرهنگ بزرگ سخن
او = آن همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر نهان کِی مانَد آن رازی کزو سازند محفل ها حافظ
shi - >جنس مونث. he - >جنس مذکر. 🚴♂️🚴♀️🚴🚴♂️🚴♀️🚴♀️🚴🚴🚴♀️🚴♀️🚴♂️🏇🏇👨🦽
'او' با نحوه تلفظ ( آو ) در گویش های کردی و همچنین لری به معنی آب است.
�Ew �درست است
او به زبان کردی آو تلفض میشه و به معنی آبbutدر انگلیسی او برای دختر ها یا خانم ها she و برای پسر ها و آقایون heبه کار میره
درباره مذکر مونث در پارسی باستان هم بسیار پیچیده برای همه چیز مونث و مذکر و بیجنس بکار می بردند مفرد و مثنی و جمع هم داشته حتی شمسی و قمری هم داشته -
با سلام در ترکی "آو" میشود شکار و صید و "آوچی" هم معنای شکارچی یا صیاد را میدهد.
او به خانم=she او به اقا=he اوبه جاندار=it برای گذاشتن فعل ازis استفاده کنید لایک فراموش نشه
او ( مونث ) she او ( مذکر ) he اگر غیر از اینها بود از it استفاده می کنیم
خب همگی توضیحات فوق العاده ای دادید ولی همش انگلیسی بود:/ توی زبان آلمانی مثل زبان عربی و یا حتی انگلیسی مونث و مذکر وجود داره. البته میتونم بگم که توی آلمانی این قضیه خیلی شدید تره. توی عربی برای تشخیص مونث و مذکر فقط کافیه ک به نوع کلمه نگاه کرد یا برای تبدیلش علامت مونث ک ة هستش رو بهش اضافه کرد ... [مشاهده متن کامل]
توی انگلیسی بعضی واژگان مثل actor ( بازیگر ) ، waiter ( گارسون ) و خیلی کلمات دیگر هستند که با حالت خاصی مونث میشن. Actress Waitress ولی تو آلمانی همه کلمات با حالات عجیبی مونث و مذکر میشن که خیلی پیچیده و منم نمیدونم ولی او به آلمانی میشه مذکر er مونث sie : )
بنابر دهخدا، در پارسی برای همه سوم کسان اوی به کار برده می شود. چه جان دار، چه بی جان. He: او ( نر ) She: او ( ماده ) It: او ( جان دار ناانسان، جانور یا گیاه یا بی جان ) They: او ( بی جنس )
در زبان انگلیسی چند ( ( او ) ) وجود دارد یک ( ( او ) ) اویی است که برای اشیاء و همه موجودات غیر از انسان که به آن this میگویند ( ( او ) ) دوم اویی است که برای زن یا دختر بکار میرود که به آن she میگویند ... [مشاهده متن کامل]
( ( او ) ) سوم اویی است که برای پسر یا مرد بکار میرود که به آن he میگویند
مثال: او یی که برای دختر یا زن بکار میرود در جملات اینگونه است: ?Were is she او بود؟ او یی که برای مرد بکار میرود: ?Were is he او بود؟ اویی که برای اشیاء بکار میرود: . This is one stan این یک سنگ است.
she او he او یا خودش یا جانور نر که در فارسی هر دو برای زن و مرد یکسان است. سوم شخص مفرد.
he, she, it, they مفرد سوم شخص : او
کلمه ی او یک ضمیر است که برای اشخاص یا جانوران استفاده میشود
اَ وَ در زبان اوستایی خواستن
در ترکی به شکاری میل اهو یا قوچ کوهی او گویند
منزل، خانه
در زبان لری بختیاری به معنی آب او ( آو ) ::آب
آب:مایه حیات ، در زبان لری بهمئی معمولاً حرف" ب" به حرف "و" بدل می شود.