اهرمن

/~ahreman/

لغت نامه دهخدا

( آهرمن ) آهرمن. [ هَِ م َ ] ( اِخ ) اَهرمَن. اهریمن. دیو. مقابل یزدان. فاعل شر. ظلمت :
آنکه گردون را به دیوان برنهاد و کار بست
وآنکجا بودش خجسته مهر، آهرمن گرای.
دقیقی.
بروز معرکه بانگشت اگر پدید آید
بچشم برکند از دور کیک آهرمن.
منجیک.
روانم نباید که آرد منی
بد اندیشد و کیش آهرمنی.
فردوسی.
گرت دل نه با رای آهرمن است
سوی آز منگر که او دشمن است.
فردوسی.
به رشک اندر آهرمن بدسگال
همی رای زدتا بیاکند یال.
فردوسی.
جوانی برآراست [ ابلیس ] از خویشتن...
بدو[ بضحاک ] گفت اگر شاه را درخورم
یکی نامور پاک خوالیگرم...
فراوان نبود آن زمان پرورش
که کمتر بد از کشتنیها خورش
جز از رستنیها نخوردند چیز...
پس آهرمن بدکنش رای کرد
بدل کشتن جانورجای کرد.
فردوسی.
گر این دژ [... بهمن ] برو بوم آهرمن است
جهان آفرین را بدل دشمن است
به فرّ و بفرمان یزدان پاک
سرش را زابر اندر آرم بخاک.
فردوسی.
چه بندی دل اندر سرای سپنج
که هرگز نداند بهی را ز رنج
زمانی چو آهرمن آید بجنگ
زمانی عروسی پر از بوی و رنگ.
فردوسی.
خزروان چنین گفت کاین یک تن است
نه از آهنست ونه آهرمنست.
فردوسی.
همه بند آهرمنی برگشاد [ فریدون ]
بیاراست گیتی سراسر بداد.
فردوسی.
زمین پر ز جوش و هوا پرخروش
هزبر ژیان رابدرّید گوش
جهان سربسر گفتی آهرمن است
بدامن بر از آستین دشمن است.
فردوسی.
چو نزدیکی حصن بهمن رسید [ طوس ]
زمین همچو آتش همی بردمید...
زمین سربسر گفتی از آتش است
هوا دام آهرمن سرکشست.
فردوسی.
بس نپاید تا بروشن روی و موی تیره گون
مانوی را حجت آهرمن و یزدان کند.
عنصری.
ستیزآوری کار آهرمن است
ستیزه بپرخاش آبستن است.
اسدی.
مگر ناگه کمین آورد بر عفریت سیاره
مگر در شب شبیخون کرد بر مریخ آهرمن.
معزی.
گرد بادی گر نگردی گرد خاکی هم مگرد
مرد یزدان گر نباشی جفت آهرمن مباش.
سنائی.
|| ابلیس. شیطان اسلامی :
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آهرمن ) اهریمن
۱ - در آیین زردشتی منشا بدی زشتی پلیدی تاریکی جهل و ستم . در آیین اسلام وی معادل شیطان و ابلیس است . ۲ - هر یک از پیروان شیطان را نیز گویند
( اسم ) ۱ - ( اسم ) شیطان ۲ - هر یک از پیروان اهریمن هر فرد از شیاطین . جمع : اهریمنان.
آهرمن . اهریمن

فرهنگ معین

( آهرمن ) (هَ مَ ) ( اِ. ) نک اهریمن .
(اَ رَ مَ ) (اِ. ) نک اهریمن .

فرهنگ عمید

( آهرمن ) = اهریمن
= اهریمن

پیشنهاد کاربران

اَهریمَن: آهِرمَن - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیک )
اوستا: اَنگره مَینیو ( angrahe mainyu ) یا اَنرو مَینیو ( anrō mainyu ) : تاریک و تبهکار کننده بهشت
.
پهلوی: اَهریمَن ( آهِرمَن، ahreman ) -
...
[مشاهده متن کامل]

گَناگ مینوگ ( gannāg - mēnōg ) : تاریک و تبهکار کننده بهشت، گَند زدن به بهشت!
اَش ( aš ) : چشم ناپاک و اهریمنی
.
( ( دیو های اهریمن را در واژه تیشتر بخوانید!
دیوهای اهریمنی ( اَنگره مینو: تاریک کننده بهشت - روح و روان ویرانگر و تخریب کننده ) و دشمنان ایزدان اهورامزدا ( سِپَنتا مینو: روشنگر بهشت - روح و روان آبادگر و افزایش بخش ) ) )
.
اَهه: خدا، پروردگار، آفریدگار، دادار، ایزد، یزدان ( yazata ) ، جان آفرین، پدید و بوجود آورنده، هستی بخش، شروع کننده و آغازگر -
یکتا، یگانه، بی همتا، بیتا، منحصر به فرد!
به مانند: اَهه >>> اَهورامَزدا
.
ری: ریو ( ریب ) - چاچول گری، دو دوزه بازی، زیر و رو کشیدن، خَُِدعه، مکر و حیله، نیرنگ، فریب، تزویر، کَلَک، حقّه، موزمار!
.
مَن: خود، خویش - فرد، شخص، ذات، آدم، انسان -
کالبد، قالب هر چیز، تن، بدن، پیکر - شکل، هیئت ( هیأت ) ، صورت -
شبح، روح - نمونه، سرمشق، الگو
مانند: بهمن ( بهترین مرد، نیک ترین انسان و. . . )
ریمن ( فرد ناپاک و پلشت )
.
معنی: خدای پلیدی ها و پلشتی ها، ایزدِ خرابکار و تباه کننده، یزدانِ بدکارگی ( لَکاتِگی ) و بد کرداری، دادارِ انگره مینو ( تاریک کننده بهشت ) ، راهنماگر بدی ها و زشتی ها
.
اوستا:
نیایش فَروَرانه ( خَستو یا اقرار به دین مَزدَِیَسنا ) در سرآغاز همه یشت ها آمده است:
xshnaothra ahurahe mazda,
tarōidīti "angrahe mainyēush", haithyāvarshtam
hyat vasnā ferashōtemem
معنی: می پذیرم ( فرورانه ) که مزدا پرستم ( پیرو زرتشت ) ،
که از تاریک کنندگان بهشت ( انگره مینوها، اهریمنان، دیوها ) بیزارم و
از دستورات ( فَرامین ) پیروی می کنم
( ( واژه hate انگلیسی >>> اوستا: hait
واژه فَرامین عربی >>> اوستا: ferashōt ) )
.
پهلوی:
مینوی خرد، فَرگَرد ( فصل ) 42، بند14:
pad ēn ēwēnag ō wahišt ud wēnišn ī yazadān madan ud az�"ahreman"�ī druwand ud dušox ī dušwahāg bōxtan
معنی: و به این آیین ( مَزدَِیَسنا ) به بهشت و دیدار ایزدان می توان آمد و از "اهریمن" بدکار و دوزخ بی بها می توان رَست ( رها شد )
.
مینوی خرد، فرگرد ( فصل ) 56، بند26:
zarduxšt purr - xradīh rāy xēm ud warišn ī frārōn ( rāy ) nē niyōxšīd ud nē wiyābīhist pad ān wiyābānīh ī gizistag "gannāg - mēnōg" ī druwand frēftag ud wiyābān nē būd
معنی: زردشت به فَرنود ( سبب ) پُرخردی ( هوشیاری ) و خیم ( سرشت ) و رفتار نیکو [به آن سخن] گوش فرا نداد و فریبِ آن "گَنّاگ مینویِ ( اهریمن ) " پلید ( ملعون ) را نخورد و گمراه نشد
.
گُزیده های زادِسپَرَم، فَرگَرد ( فصل ) 12، بند7:
ud duresraw be ō zardušt guft kū:
čiyōn - it fradom ān kē - m bahr ud rōzīg be abgand hēm ān - it an har dō�aš�abar barēm u - t be murnǰēnēm
معنی: و دورسرو ( کَرپان و جادوگر ) به زردشت گفت که:
چون تو نخستین [کسی هستی] که بهر و روزی مرا افکنده ای ( مرا از نان و آب انداخته ای ) ، آن گاه هر دو چشم را بر تو ببرم ( تو را با "چشم اهریمنی" بنگرم و آسیب رسانم ) و بمیرانم

منابع• https://abadis.ir/fatofa/تیشتر/• http://www.avesta.org/ka/ka_tc.htm• https://www.parsigdatabase.com/• https://www.parsigdatabase.com/surf?lang=Fa• https://www.parsigdatabase.com/search?lang=Fa
خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
حافظ
زاده ی آتش و غروری که نادانی برخی از انسان را می نوازد و او را وادار به کژراهه ای می کند که دیر هنگامه ای انسان بسیار پشیمان، او را سرزنش می کند در حالی که خودش مقصر خودش بود و شرایطی که در آن جغرافیاو جامعه اورا وادار به زیستن کرده بود. خواستم بگم بعضی رسانه ها ادعای اینکه شیطان می دانست انسان ممکن الخطاست سجده نکرد این رفتار و اخلاق ضد و نقیض جای انتقاد، توهین بزرگی به منش خداخواه انسان ها و خودش میشود. اتفاقا شیطان یا اهرمن مغرور و جاه طلب عقده ی توجه داشت و می خواست بیشترمورد توجه خدا قرار بگیرد و بین فرشته ها مراتب بالاتری داشته باشه برای همین با به وجود اومدن انسان، به شخصیتش ناخواسته ضربه میزنه و تا الان این انتقام کهنه ی سیاه چرکین به دلش مونده به هر سنین انسانی رخنه میکنه و میخواد ما مثل الان اون بشیم که پز خودش به خدا بده تا ثابت کنه خلقت انسان در زمین بزرگترین اشتباه اوست.
...
[مشاهده متن کامل]

خواهشا این مطالب را نشر دهید گرامی های عزیز تا هیچ کس خواسته یا ناخواسته خود را به درون چاه نندازد را زنجیر نکند. باتشکر🙏🙌🙋🌹

به کاوس گویم که این از من است
چُنین کُشته ی ریمَن آهَرْمَن است
فردوسی
ان کسی را که در این ملک، سلیمان کردیم
ملت امروز یقین کرد که او اهرمن است ( عارف )

بپرس