انیق. [ اَ ] ( ع ص ) خوب و عجیب. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). نیکو. حسن. معجب. چیز نیک بشگفت آورنده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ): چون تاج مملکت و سریر سلطنت بر راء انیق و لقاء بهی ابوالحرث منصوربن نوح آراسته شد... ( ترجمه تاریخ یمینی ). بود سرو در باغ و دارد بت من همی بر سر سرو باغی انیقا.
منوچهری.
انیق. [ اَ ی ُ ] ( ع اِ ) ج ِ ناقه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شتران ماده.
فرهنگ فارسی
زیباوپسندیده، خوش آیند، خوب وعجیب، شگفت آور ( صفت ) ۱ - خوش آیند خوش . ۲ - شگفت آور شگفت انگیز . خوب و عجیب . نیکو . حسن