امید داشتن


معنی انگلیسی:
hope, trust, to hope

لغت نامه دهخدا

امید داشتن. [ اُ/اُم ْ می ت َ ] ( مص مرکب ) امیدوار بودن. امل. ( فرهنگ فارسی معین ). ترجیه. ( تاج المصادر بیهقی ). امید داشتن بر چیزی و یا در چیزی ؛ چشم داشتن و بر آن چیز نگران بودن. ( ناظم الاطباء ). تأمیل. بیوسیدن. رجاء. ارتجاء. ترجی. ( یادداشت مؤلف ). خواستن. آرزومند بودن :
بنابودنیها مدارید امید
که گوید که بارآورد شاخ بید؟
فردوسی.
بدان دار امّید کو را بمهر
سر از خواسته برده ای بر سپهر.
فردوسی.
چه امّید داری و بر چیستی
درنگی شده از پی کیستی ؟
فردوسی.
مرا در غم خود گذاری همی
بیزدان چه امّید داری همی.
فردوسی.
میخواستم... هر یکی از ایشان را بمقدار و محل مرتبت بداشتن و بامیدی که داشته اند رسانیدن. ( تاریخ بیهقی ).
خفته آن باشد که او از هر خیال
دارد امّیدو کند با او مقال.
مولوی.
امید از بخت میدارم بقای عمر چندانی
کز ابر لطف بازآید بخاک تشنه بارانی.
سعدی.
در آب دو دیده از تو غرقم
وُامّید لب و کناردارم.
سعدی.
امید وصل مدار وخیال دوست مبند
گرت بخویشتن از ذکر خویش غوغاییست.
سعدی.
|| اعتماد و اتکاء داشتن. دل بستن. اعتقاد داشتن :
پس از کردگار جهان آفرین
بتو دارد امّید ایران زمین.
فردوسی.
بگیتی چه دارید چندین امید
نگر تا چه بد کرد با جمّشید.
فردوسی.
بود محال ، ترا داشتن امید، محال
بعالمی که نماند هگرز بر یک حال.
قطران.
گرچه شیطان رجیم از راه انصافم ببرد
همچنان امّید میدارم برحمن الرحیم.
سعدی.
امیدی که دارم بفضل خداست.
( بوستان ).
بعد از تو بهیچکس ندارم
امّید و ز کس نیایدم باک.
سعدی.
تشنه بادیه را هم بزلالی دریاب
بامیدی که درین ره بخدا میداری.
حافظ ( از آنندراج ).
|| بر چیزی یا در چیزی چشم داشتن.( ناظم الاطباء ). توقع و انتظار داشتن :
جزین داشتم امّید و جزین داشتم الچخت
ندانستم کز دور گواژه زندم بخت.
کسائی ( از فرهنگ اسدی ).
هر آنکس که دارد ز گیتی امید
چو جوینده خرماست از شاخ بید.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) امیدوار بودن امل .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] امید داشتن به معنی انتظار و توقع حصول امری مطلوب می باشد. از آن به مناسبت در باب‏هایی مانند اجتهاد و تقلید، طهارت، صلات، حج و تفلیس سخن رفته است.
امیدواری بر دو گونه است:
۱. داعی بر عمل
۲. شرط حکم

امیدواری، داعی بر عمل
← امید داشتن به ثواب و رفع عقاب
← امیدداشتن به زوال عذر تا پایان وقت
...

پیشنهاد کاربران

امید :آمد ویا اومید ( آمد ) آمدن. برخی لهجه ها آمد را اومید میگویند.
امید داشتن ؛ امیدوار بودن :
چنین دارم امید کافراسیاب
نبیند جهان نیز هرگز بخواب.
فردوسی.
در امید چیزی بودن
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
حافظ

بپرس