بنابودنیها مدارید امید
که گوید که بارآورد شاخ بید؟
فردوسی.
بدان دار امّید کو را بمهرسر از خواسته برده ای بر سپهر.
فردوسی.
چه امّید داری و بر چیستی درنگی شده از پی کیستی ؟
فردوسی.
مرا در غم خود گذاری همی بیزدان چه امّید داری همی.
فردوسی.
میخواستم... هر یکی از ایشان را بمقدار و محل مرتبت بداشتن و بامیدی که داشته اند رسانیدن. ( تاریخ بیهقی ).خفته آن باشد که او از هر خیال
دارد امّیدو کند با او مقال.
مولوی.
امید از بخت میدارم بقای عمر چندانی کز ابر لطف بازآید بخاک تشنه بارانی.
سعدی.
در آب دو دیده از تو غرقم وُامّید لب و کناردارم.
سعدی.
امید وصل مدار وخیال دوست مبندگرت بخویشتن از ذکر خویش غوغاییست.
سعدی.
|| اعتماد و اتکاء داشتن. دل بستن. اعتقاد داشتن : پس از کردگار جهان آفرین
بتو دارد امّید ایران زمین.
فردوسی.
بگیتی چه دارید چندین امیدنگر تا چه بد کرد با جمّشید.
فردوسی.
بود محال ، ترا داشتن امید، محال بعالمی که نماند هگرز بر یک حال.
قطران.
گرچه شیطان رجیم از راه انصافم ببردهمچنان امّید میدارم برحمن الرحیم.
سعدی.
امیدی که دارم بفضل خداست.( بوستان ).
بعد از تو بهیچکس ندارم امّید و ز کس نیایدم باک.
سعدی.
تشنه بادیه را هم بزلالی دریاب بامیدی که درین ره بخدا میداری.
حافظ ( از آنندراج ).
|| بر چیزی یا در چیزی چشم داشتن.( ناظم الاطباء ). توقع و انتظار داشتن : جزین داشتم امّید و جزین داشتم الچخت
ندانستم کز دور گواژه زندم بخت.
کسائی ( از فرهنگ اسدی ).
هر آنکس که دارد ز گیتی امیدچو جوینده خرماست از شاخ بید.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...