امویان
لغت نامه دهخدا
توجه مسلمانان در دوره امویان بفلسفه و بخصوص فلسفه یونان جلب گردید وهم در این دوره بود که بحثهای علوم شرعی و الهیات بمیان آمد و ادب عربی رواج گرفت و قواعد صرف و نحو تدوین گردید و خلاصه آنکه تمدن اسلامی که در دوره عباسیان به اوج ترقی خود رسید پایه گذاری گردید. امپراتوری اسلام در زمان امویان بمُنتهای عظمت و وسعت خود رسید: زیادبن ابیه که در زمان علی ( ع ) حکومت فارس را داشت در دوره معاویه حکومت بصره و کوفه را نیز بدست آورد و حیطه اقتدار او تا اقصی نقاط شرقی حکومت اسلامی کشیده شد. مسلمانان در همین سالها از طرفی به سند رسیدند و از طرفی از جیحون عبور کردند و برخی از بلاد آنسوی جیحون را گشودند. در زمان ولیدبن عبدالملک ( 86-96 هَ.ق. ) قتیبةبن مسلم باهلی از سرداران معروف عرب در ولایات شرقی ایران دست بمحاربات بزرگی زد و بلخ و طخارستان و فرغانه و بخارا و بیکند و خیوه و سمرقند و بعضی از نواحی دیگر را گشود و تا کاشغر پیش رفت. این سردار پس از فوت ولید و جانشینی سلیمان سر بطغیان برداشت ولی کشته شد. در مغرب نیز افریقای شمالی و اندلس بدست حکومت اسلامی افتاد و مسلمانان با سرداری طارق بن زیاد از تنگه ای که میان آفریقا و اروپاست گذشتند و بتدریج تمام شبه جزیره اسپانیا را بتصرف درآوردند. در زمان هشام بن عبدالملک قسمتی از جنوب فرانسه را نیز تسخیر کردند ولی در محل پواتیه از شارل مارتل پادشاه فرانسه شکست خوردند. بدین ترتیب در زمان امویان حکومت اسلامی از مرزهای چین تا اقیانوس اطلس گسترده شد. امویان از همان آغاز کار با مخالفت شدید شیعیان و مردم مدینه روبرو شدند. خلفای اموی به سنت پیغمبر و خلفای راشدین پشت پا زده بودند و توجه به مسائل مادی و آماده ساختن وسایل شکوه و تجمل و گردآوری مال و منال دنیا را جانشین اندیشه دین و توجه به مبانی عالی اخلاقی کرده بودند. امویان از آل علی بیمناک بودند و از هر نوع اعمال زور و سخت گیری درباره این خاندان خودداری نمیکردند. حسین بن علی ( ع ) سومین امام شیعیان بفرمان یزید در دهم محرم سال 61 هَ.ق./ 16اکتبر 680 م. با یارانش کشته شد. این واقعه در برانگیختن نفرت عمومی شیعیان و مخالفان امویان به مخالفت با دستگاه خلافت تأثیر عظیمی بخشید. امویان نسبت به ملل غیرعرب و بخصوص ایرانیان با نظر خوبی نمی نگریستند و بخصوص عمال آنان در ایران بسیار بدرفتاری میکردند. یزیدبن مهلب که پس از قتیبةبن مسلم باهلی حکومت خراسان را یافته بود بعد از فراغت از امور آن دیار بگرگان که تا آن هنگام مستقل مانده بود تاخت و گرگان را فتح کرد و به مازندران حمله برد و پس از فتح ساری هنگام تعاقب دشمن در دره ای محصور شد و دسته بزرگی از سپاهیان او از میان رفتند و او سرانجام با سیصدهزار دینار جان خود را خرید و در بازگشت به گرگان دچارطغیان مرزبان آنجا گردید و پس از هفت ماه پیروز گشت و بسیاری از مردم گرگان را از دم شمشیر درگذرانید. این عمل و نظایر آن باعث شد که روزبروز بر ناخشنودی ایرانیان از امویان افزوده شود، تمایل ایرانیان به آل علی و تبلیغ اینان بضدیت با امویان بیشتر ایرانیان را بستیزه جویی با دستگاه خلافت اموی برمی انگیخت تا اینکه ابومسلم سردار رشید ایرانی برای ریشه کن ساختن دستگاه امویان با عبداﷲ سفاح از اولاد عباس بن عبدالمطلب برای خلافت اسلامی بیعت کرد و در زاب ( مغرب ایران ) سپاه مروان دوم اموی را در هم شکست و عبداﷲ سفاح بدستیاری وی بخلافت رسید و مروان منهزم و مقتول گردید ( 132هَ.ق. ). خلفای اموی بترتیب با تاریخ جلوس عبارتنداز:بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
دانشنامه آزاد فارسی
اُمَویان
(یا: بنی امیه) سلسله ای مسلمان (حک: ۴۱ـ۱۳۲ق) که بعد از خلفای راشدین در سرزمین های اسلامی به حکومت رسیدند. نسب امویان، که خلافت را در شام از آنِ خود کردند، به امیة بن عبد شمس بن عبدِمناف می رسد و عبدِمناف جدّ سوم پیغمبر اکرم (ص ) است . عبدِ شمس، نیای امویان، با هاشم، جدّ دوم پیغمبر (ص )، برادر توأمان و هنگام تولد به هم چسبیده بود. چون آن دو را از هم جدا کردند خون زیادی از آنان رفت و این امر به فال بد گرفته شد و گفتند تا ابد میان فرزندان این دو خون ریزی خواهد شد. امیه با عموی خود، هاشم ، سر ناسازگاری گذاشت و به رقابت با او برخاست و این امر به حرب، فرزند هاشم، و به صخر، فرزند حرب، که همان ابوسفیان است رسید و فرزندان امیه با فرزندان هاشم به رقابت و دشمنی برخاستند. با ظهور اسلام و مخالفت قریش با دعوت پیغمبر اکرم (ص ) بنی امیه به دشمنی و جنگ با او برخاست، اما متحمل ضربات سختی از اسلام شد. پیغمبر (ص )، ابوسفیان و چند تن دیگر از سران بنی امیه را محکوم به مرگ کرده بود، اما به هنگام فتح مکه ، آنان با پذیرش اسلام ، خود را از مرگ نجات دادند و از آزادشدگان (طُلَقا) خوانده شدند. در دوران ابوبکر، خلیفۀ اول، برای جلب حمایت ابوسفیان فرزند بزرگش یزید به فرماندهی یکی از لشکرهای مسلمانان در شام رسید و خلیفۀ دوم پس از مرگ یزید بن ابو سفیان برادرش معاویه را جانشین وی و سپس او را فرمانروای شامات کرد. با خلافت عثمان ، چون او خود اموی بود، بنی امیه را بر مقدّرات مسلمانان حاکم کرد. عثمان حکم بن ابی العاص، عموی خود، و فرزند او، مروان بن حکم را، که پیغمبر (ص ) پس از گذشت از اعدامشان تبعید کرده بود، به مدینه آورد و مروان را مصدر تمام امور مهم کرد و معاویه را در فرمانروایی کاملاً آزاد گذاشت . سوء عملکرد بنی امیه در زمان خلافت عثمان و چپاول بیت المال به دست آنان موجب قیام برضد خلیفه سوم و قتل او و بیعت با حضرت علی (ع ) شد. حضرت علی (ع ) پس از رسیدن به خلافت ، همۀ حاکمان زمان عثمان را، که بیشتر اموی بودند، عزل کرد. معاویه که به سبب سال های طولانی حکومت در شام حاضر نبود از قدرت کناره گیرد، به بهانۀ خونخواهی خلیفۀ مقتول کناررفتن خود را از قدرت منوط به قصاص قاتلان عثمان کرد و مقصودش از این کار گروهی از اصحاب وفادار امیرالمومنین (ع ) بود. حضرت علی (ع )، پس از آن که مکاتباتش با معاویه نتیجه نداد و دید که وی با یاغی گری حاضر نیست با مسالمت از حکومت شام کنار رود، با قوای بزرگی به شام رفت و در جنگ مهیب صِفّین قوای معاویه را درهم شکست ، اما حیلۀ عمروعاص در به نیزه زدن قرآن ها موجب شد که در سپاه حضرت علی (ع )، تفرقه افتاد و وی ناچار به توقف جنگ و تحمیل آتش بس و حکمیت تن داد. درپی خیانت حَکَمین ، معاویه خود را خلیفه خواند و تلاش امیرالمومنین (ع ) برای سرکوبی نهایی وی ، با خیانت منافقان عراق، که بعدها در تاریخ اسلام به خوارج نامدار شدند، به سرکردگی اشعث بن قیس ناکام ماند. پس از شهادت حضرت علی (ع ) در مسجد کوفه به دست یکی از همین خوارج به نام ابن ملجم مرادی و با خلافت امام حسن مجتبی (ع )، معاویه که نیل به آرزوهای خود را با خطر جدیدی مواجه دید، به عراق لشکر کشید و امام به مقابلۀ با او شتافت . اما حیله های معاویه و خیانت اشراف قبایل کوفه، ازهم پاشیدگی سپاه ، ترور آن حضرت و نهایتاً پذیرش پیشنهاد صلح معاویه از سوی آن حضرت موجب شد (ربیع الاول یا جمادی الاولی سال ۴۱ق). از این تاریخ معاویه حاکم سراسر عالم اسلام بود و خود را خلیفۀ پیامبر خدا نامید. در دوران خلافت او، فتوحات در شرق و غرب عالم اسلام تداوم یافت و بارها با رومیان جنگ شد. معاویه برخلاف تعهد خود در پیمان صلح با امام حسن (ع) دستور داد تا در منابر حضرت علی (ع ) را سبّ کنند. وی همچنین امام مجتبی (ع ) را به شهادت رساند و برای فرزند و ولیعهد خویش یزید بیعت خلافت گرفت و بدین ترتیب خلافت اسلامی تبدیل به حکومتی موروثی شد. پس از معاویه (رجب ۶۰ق)، به دست یزید فجایع مصیبت بار و تکان دهنده ای چون شهادت امام حسین (ع ) و اسارت خاندان پیغمبر (ص ) و واقعه حرّه مدینه و محاصرۀ مکه و تخریب و آتش زدن کعبه روی داد. با مرگ یزید در ۶۴ق، فرزند و جانشین او، معاویه دوم ، از پدر و جد خود بیزاری جست و از خلافت کناره گرفت و با خلأ پیش آمده در حکومت مروان بن حکم توانست به جای او در شام بر مسند قدرت تکیه زند. از این زمان به بعد، حکومت از شاخۀ سفیانی بنی امیه به شاخۀ مروانی انتقال یافت و تا ۱۳۲ق، که بنی عباس توانستند امویان را براندازند و عباسیان را جانشین آنان کنند، یازده خلیفه از مروانیان خلافت کردند که آخرینِ آنها مروان بن محمد، معروف به «مروان حمار» بود. به دوران حاکمیت مروانیان هرچند فتوحات چشمگیری صورت گرفت و تمام شمال افریقا و اندلس (اسپانیا و پرتغال ) و بخشی از فرانسه فتح گردید، عموم این خلفا، جز عمر بن عبدالعزیز، عموماً عیاش ، فاسد، بی اعتقاد به دین و احکام خدا بودند و یک حکومت اشرافی عربی را به نام خلافت اسلامی همراه ظلم و تبعیض در حق غیر قریشیان و علویان و موالی در دست داشتند. بدین سبب قیام ها و شورش های بسیار علویان ، بربرها و موالی ، خوارج و... ضد آنان پدید آمد که تضعیف و انحطاط حکومت آنان را درپی داشت . سرانجام داعیان بنی عباس با استفاده از این موقعیت ، مردم را برضد امویان تحریک کردند و ابتدا با تسلط بر خراسان و سپس عراق، مروان حمار، آخرین خلیفۀ بنی امیه، را فراری کردند و در مصر کشتند و به دوران حکومت ۹۱ساله آنان پایان دادند. با وجود این، اعقاب امویان پس از این وقایع در اسپانیا سلسلۀ امویان اسپانیا را بنیان نهادند (← امویان اندلس). خلفای اموی عموماً از علم و فرهنگ بی بهره بودند و به رغم زمینه های مساعد، تلاشی برای گسترش دانش و فرهنگ نمی کردند و وجود عبدالحمید، کاتب توانا و ادیب مشهور در دربار آخرین خلیفۀ اموی یک استثنا بود.
(یا: بنی امیه) سلسله ای مسلمان (حک: ۴۱ـ۱۳۲ق) که بعد از خلفای راشدین در سرزمین های اسلامی به حکومت رسیدند. نسب امویان، که خلافت را در شام از آنِ خود کردند، به امیة بن عبد شمس بن عبدِمناف می رسد و عبدِمناف جدّ سوم پیغمبر اکرم (ص ) است . عبدِ شمس، نیای امویان، با هاشم، جدّ دوم پیغمبر (ص )، برادر توأمان و هنگام تولد به هم چسبیده بود. چون آن دو را از هم جدا کردند خون زیادی از آنان رفت و این امر به فال بد گرفته شد و گفتند تا ابد میان فرزندان این دو خون ریزی خواهد شد. امیه با عموی خود، هاشم ، سر ناسازگاری گذاشت و به رقابت با او برخاست و این امر به حرب، فرزند هاشم، و به صخر، فرزند حرب، که همان ابوسفیان است رسید و فرزندان امیه با فرزندان هاشم به رقابت و دشمنی برخاستند. با ظهور اسلام و مخالفت قریش با دعوت پیغمبر اکرم (ص ) بنی امیه به دشمنی و جنگ با او برخاست، اما متحمل ضربات سختی از اسلام شد. پیغمبر (ص )، ابوسفیان و چند تن دیگر از سران بنی امیه را محکوم به مرگ کرده بود، اما به هنگام فتح مکه ، آنان با پذیرش اسلام ، خود را از مرگ نجات دادند و از آزادشدگان (طُلَقا) خوانده شدند. در دوران ابوبکر، خلیفۀ اول، برای جلب حمایت ابوسفیان فرزند بزرگش یزید به فرماندهی یکی از لشکرهای مسلمانان در شام رسید و خلیفۀ دوم پس از مرگ یزید بن ابو سفیان برادرش معاویه را جانشین وی و سپس او را فرمانروای شامات کرد. با خلافت عثمان ، چون او خود اموی بود، بنی امیه را بر مقدّرات مسلمانان حاکم کرد. عثمان حکم بن ابی العاص، عموی خود، و فرزند او، مروان بن حکم را، که پیغمبر (ص ) پس از گذشت از اعدامشان تبعید کرده بود، به مدینه آورد و مروان را مصدر تمام امور مهم کرد و معاویه را در فرمانروایی کاملاً آزاد گذاشت . سوء عملکرد بنی امیه در زمان خلافت عثمان و چپاول بیت المال به دست آنان موجب قیام برضد خلیفه سوم و قتل او و بیعت با حضرت علی (ع ) شد. حضرت علی (ع ) پس از رسیدن به خلافت ، همۀ حاکمان زمان عثمان را، که بیشتر اموی بودند، عزل کرد. معاویه که به سبب سال های طولانی حکومت در شام حاضر نبود از قدرت کناره گیرد، به بهانۀ خونخواهی خلیفۀ مقتول کناررفتن خود را از قدرت منوط به قصاص قاتلان عثمان کرد و مقصودش از این کار گروهی از اصحاب وفادار امیرالمومنین (ع ) بود. حضرت علی (ع )، پس از آن که مکاتباتش با معاویه نتیجه نداد و دید که وی با یاغی گری حاضر نیست با مسالمت از حکومت شام کنار رود، با قوای بزرگی به شام رفت و در جنگ مهیب صِفّین قوای معاویه را درهم شکست ، اما حیلۀ عمروعاص در به نیزه زدن قرآن ها موجب شد که در سپاه حضرت علی (ع )، تفرقه افتاد و وی ناچار به توقف جنگ و تحمیل آتش بس و حکمیت تن داد. درپی خیانت حَکَمین ، معاویه خود را خلیفه خواند و تلاش امیرالمومنین (ع ) برای سرکوبی نهایی وی ، با خیانت منافقان عراق، که بعدها در تاریخ اسلام به خوارج نامدار شدند، به سرکردگی اشعث بن قیس ناکام ماند. پس از شهادت حضرت علی (ع ) در مسجد کوفه به دست یکی از همین خوارج به نام ابن ملجم مرادی و با خلافت امام حسن مجتبی (ع )، معاویه که نیل به آرزوهای خود را با خطر جدیدی مواجه دید، به عراق لشکر کشید و امام به مقابلۀ با او شتافت . اما حیله های معاویه و خیانت اشراف قبایل کوفه، ازهم پاشیدگی سپاه ، ترور آن حضرت و نهایتاً پذیرش پیشنهاد صلح معاویه از سوی آن حضرت موجب شد (ربیع الاول یا جمادی الاولی سال ۴۱ق). از این تاریخ معاویه حاکم سراسر عالم اسلام بود و خود را خلیفۀ پیامبر خدا نامید. در دوران خلافت او، فتوحات در شرق و غرب عالم اسلام تداوم یافت و بارها با رومیان جنگ شد. معاویه برخلاف تعهد خود در پیمان صلح با امام حسن (ع) دستور داد تا در منابر حضرت علی (ع ) را سبّ کنند. وی همچنین امام مجتبی (ع ) را به شهادت رساند و برای فرزند و ولیعهد خویش یزید بیعت خلافت گرفت و بدین ترتیب خلافت اسلامی تبدیل به حکومتی موروثی شد. پس از معاویه (رجب ۶۰ق)، به دست یزید فجایع مصیبت بار و تکان دهنده ای چون شهادت امام حسین (ع ) و اسارت خاندان پیغمبر (ص ) و واقعه حرّه مدینه و محاصرۀ مکه و تخریب و آتش زدن کعبه روی داد. با مرگ یزید در ۶۴ق، فرزند و جانشین او، معاویه دوم ، از پدر و جد خود بیزاری جست و از خلافت کناره گرفت و با خلأ پیش آمده در حکومت مروان بن حکم توانست به جای او در شام بر مسند قدرت تکیه زند. از این زمان به بعد، حکومت از شاخۀ سفیانی بنی امیه به شاخۀ مروانی انتقال یافت و تا ۱۳۲ق، که بنی عباس توانستند امویان را براندازند و عباسیان را جانشین آنان کنند، یازده خلیفه از مروانیان خلافت کردند که آخرینِ آنها مروان بن محمد، معروف به «مروان حمار» بود. به دوران حاکمیت مروانیان هرچند فتوحات چشمگیری صورت گرفت و تمام شمال افریقا و اندلس (اسپانیا و پرتغال ) و بخشی از فرانسه فتح گردید، عموم این خلفا، جز عمر بن عبدالعزیز، عموماً عیاش ، فاسد، بی اعتقاد به دین و احکام خدا بودند و یک حکومت اشرافی عربی را به نام خلافت اسلامی همراه ظلم و تبعیض در حق غیر قریشیان و علویان و موالی در دست داشتند. بدین سبب قیام ها و شورش های بسیار علویان ، بربرها و موالی ، خوارج و... ضد آنان پدید آمد که تضعیف و انحطاط حکومت آنان را درپی داشت . سرانجام داعیان بنی عباس با استفاده از این موقعیت ، مردم را برضد امویان تحریک کردند و ابتدا با تسلط بر خراسان و سپس عراق، مروان حمار، آخرین خلیفۀ بنی امیه، را فراری کردند و در مصر کشتند و به دوران حکومت ۹۱ساله آنان پایان دادند. با وجود این، اعقاب امویان پس از این وقایع در اسپانیا سلسلۀ امویان اسپانیا را بنیان نهادند (← امویان اندلس). خلفای اموی عموماً از علم و فرهنگ بی بهره بودند و به رغم زمینه های مساعد، تلاشی برای گسترش دانش و فرهنگ نمی کردند و وجود عبدالحمید، کاتب توانا و ادیب مشهور در دربار آخرین خلیفۀ اموی یک استثنا بود.
wikijoo: امویان
پیشنهاد کاربران
ام اوو ییان به معنای فرزندان مادر اب
Abd Manaf ibn Qusaiy عبد مناف ابن کوزایی ( کوه زاده یا زاده کوهستان ) دو پسر داشته است ؛ یکی هاشم ( Haschim ) و دیگری عبد شمس ( بنده و مطیع خدای خورشید ) , Abd schams.
عبد شمس یک فرزند داشته به نام اُمایّا ( Umayya ) ، با تلفظ اصلی و ریشه ای ؛ او مایه یعنی او خمیرمایه ساختاری و اساس و بنیاد ما از دیدگاه والدین . ابو صوفیان ابن حرب به معنای پدر صوفیان فرزند جنگ ( Abu sufian ibn harb ) یا ابو سفیان، فرزند اومایه.
... [مشاهده متن کامل]
Umayyad بصورت مفرد با تلفظ اومایاد و Umayyaden به شکل جمع اومایادن با حروف لاتین و با تلفظ به زبان آلمانی ) از سه کلمه فارسی به شکل زیر ساخته شده است : او ضمیر سوم شخص مفرد و اشاره به آفریدگار یا خالق داشته است و ما ضمیر اول شخص مفرد یعنی مخلوقات و یاد به معنای خاطره. لذا این لقب با این تلفظ به معنای زیر بوده است : او یعنی خالق به یاد ما یعنی مخلوقات می باشد. این لقب که در اصل و ریشه به زبان فارسی بوده، دارای یک تلفظ و معنای دیگری هم به شکل زیر بوده است : او مائی یاد. پسوند یاد در اینجا به معنای پیرو و به یاد دارنده یک بینش و باور . آن بینش و باور یعنی " او مائی " به معنای یکی بودن خالق و مخلوق بوده است به شکل" او ماست و ما او هستیم " . ما در اینجا اشاره به کلیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی داشته است. به زبان امروز یعنی باور به این حقیقت که آفریدگار کائنات یا خداوند از یک طرف و کائنات از طرف دیگر دو چیز مختلف و جدا از هم نیستند بلکه یکی اند، احد و واحد و یگانه. به بیانی دیگر به این معنا که خداوند همین واقعیت و طبیعت و کیهان می باشد، هم ظاهر و هم باطن آن : هو الظاهر هو الباطن. اما عبارت دیگر قرآتی به شکل : هوالاول و الآخر، ناقص و ناکامل می باشد زیرا در آن، واژه الوسط از قلم افتاده است و لذا فرم یا صورت کامل و حقیقی آن به شکل زیر می باشد : هوالاول و الوسط و الآخر. یعنی خداوند متعال نه فقط اول و آخر همه چیز و همه کس بلکه وسط و پیوند اول و آخر همه چیز هم می باشد.
باور و بینش " اومائی " در سرزمین حجاز و در بین دو طایفه بزرگ قبیله قریش ( بانو هاشم و بنی امیه ) به شکلی دیگر شبیه باور و بینش مسیحیان بوده است که بر اساس آن انسان کپی خداوند است. اما از دیدگاه امروز این بینش و باور مسیحیت ناقص می باشد، زیرا برای خداوند فقط جنبه مردانگی و پدری و پسری قائل است و نافی یا نفی کننده جنبه زنانگی و مادری و دختری و جنبه کودکانه خداوند می باشد. دین مسیحیت به زبان سمبلیک یا نمادی فقط به تثلیث مذکر به شکل : پدر - پسر - روح مقدس قائل است و دو تثلیث دیگر ؛ یکی موئنث به شکل : مادر - دختر - روح مقدسه و دیگری خنثا بصورت : دخترک - پسرک - روحک مقدس ( قبل از بلوغ جنسی ) را از حقیقت کلی حذف می نماید و آنهم بر اساس داستان بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمد که گویا در باغ بهشت اول مرد ( آدم ) آفریده شده و سپس زن ( حوا ) بابت عیش و نوش و همدمی و همسری و آمیزش جنسی و تولید مثل از دنده های چپ یا راست آدم بیرون کشیده و یا آفریده شده است به عنوان یک موجود دست دوم یا درجه دوم از لحاظ تقدم و تاخر در آفرینش . علاوه بر این امتیاز مثبت برای آدم و امتیاز منفی برای حوا، بر اساس آن داستان افسانه ای - تخیلی - توهمی که مطمئنن و یقینن و بدون شک و تردید محتوای آن از طرف خداوند متعال و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان آن ابلاغ نگردیده است ) در زیر سایه درخت شناخت، اول حوا ( زن ) گول و فریب وسوسه های شیطان میخورد و به میوه آن درخت اولین گاز را می زند و بعد آدم ( مرد ) هم تحت تاثیر گول و فریب خوردگی حوا قرار میگیرد و گاز دوم را به سیب ( Appel مایکروسافت ) درخت شناخت نمی زند ؟
مسلمانان هم بر اساس آن افسانه و تبعیت از کاتولیزم مسیحیت در آن زمینه ، زن را موجودی ضعیف و یا ضعیفه می پندارند و برای جلوگیری از گزندهای مجدد شیطانی صورت و سر و بدن او را به کمک مقنعه و چارقد و چادر و یا حجاب کامل می پوشانند و از این طریق شرافت زن را در مقابل وسوسه های ابلیس و شیطان و یا اهریمن مصون و محفوظ نگاه می دارند و غافل از این حقیقت اند که :
حجاب و جدایی زن و مرد زهمدیگر از دوران کودکی تا پیروی و کهولت و فرسودگی و مرگ و مردن/ ندارند ریشه در حکمت و امر و کلام و کار و هنر خداوند/ الا یعنی مگر یا بلکه در وسوسه های ابلیس و شیطان و یا اهریمن/.
Mo aviyye ( معاویه ) با تلفظ اصلی و ریشه ای مو آویه به معنای زیر بوده است : من آبی هستم، یعنی اصالت و ریشه من به عنصر آب می رسد، یکی از عناصر اربعه یا چهار گانه فلاسفه یونان باستان.
Ma awya بصورت جمع با تلفظ اصلی و ریشه ای ما آویه به معنای زیر بوده است : ما آبی هستیم ، یعنی اصالت و ریشه ما به آب می رسد که با تئوری تکاملی داروین در علم زیست شناسی در باره اصل و ریشه انواع موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی تا تک یاخته ها و یا تک سلولی های آبی اولیه همخوانی دارد. لذا این نام که به زبان فارسی - کردی بوده است ، به سگ و عوعو سگ هیچگونه ارتباطی نداشته بلکه از دیدگاه والدین معنای فلسفی داشته است که در بالا اشاره شد. کلمات آو و آوی به زبان کردی معادل آب و آبی در زبان فارسی می باشند و مِ ( مه ) معادل من. مِ آوی ه یا معاویه؟
عبد شمس یک فرزند داشته به نام اُمایّا ( Umayya ) ، با تلفظ اصلی و ریشه ای ؛ او مایه یعنی او خمیرمایه ساختاری و اساس و بنیاد ما از دیدگاه والدین . ابو صوفیان ابن حرب به معنای پدر صوفیان فرزند جنگ ( Abu sufian ibn harb ) یا ابو سفیان، فرزند اومایه.
... [مشاهده متن کامل]
Umayyad بصورت مفرد با تلفظ اومایاد و Umayyaden به شکل جمع اومایادن با حروف لاتین و با تلفظ به زبان آلمانی ) از سه کلمه فارسی به شکل زیر ساخته شده است : او ضمیر سوم شخص مفرد و اشاره به آفریدگار یا خالق داشته است و ما ضمیر اول شخص مفرد یعنی مخلوقات و یاد به معنای خاطره. لذا این لقب با این تلفظ به معنای زیر بوده است : او یعنی خالق به یاد ما یعنی مخلوقات می باشد. این لقب که در اصل و ریشه به زبان فارسی بوده، دارای یک تلفظ و معنای دیگری هم به شکل زیر بوده است : او مائی یاد. پسوند یاد در اینجا به معنای پیرو و به یاد دارنده یک بینش و باور . آن بینش و باور یعنی " او مائی " به معنای یکی بودن خالق و مخلوق بوده است به شکل" او ماست و ما او هستیم " . ما در اینجا اشاره به کلیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی داشته است. به زبان امروز یعنی باور به این حقیقت که آفریدگار کائنات یا خداوند از یک طرف و کائنات از طرف دیگر دو چیز مختلف و جدا از هم نیستند بلکه یکی اند، احد و واحد و یگانه. به بیانی دیگر به این معنا که خداوند همین واقعیت و طبیعت و کیهان می باشد، هم ظاهر و هم باطن آن : هو الظاهر هو الباطن. اما عبارت دیگر قرآتی به شکل : هوالاول و الآخر، ناقص و ناکامل می باشد زیرا در آن، واژه الوسط از قلم افتاده است و لذا فرم یا صورت کامل و حقیقی آن به شکل زیر می باشد : هوالاول و الوسط و الآخر. یعنی خداوند متعال نه فقط اول و آخر همه چیز و همه کس بلکه وسط و پیوند اول و آخر همه چیز هم می باشد.
باور و بینش " اومائی " در سرزمین حجاز و در بین دو طایفه بزرگ قبیله قریش ( بانو هاشم و بنی امیه ) به شکلی دیگر شبیه باور و بینش مسیحیان بوده است که بر اساس آن انسان کپی خداوند است. اما از دیدگاه امروز این بینش و باور مسیحیت ناقص می باشد، زیرا برای خداوند فقط جنبه مردانگی و پدری و پسری قائل است و نافی یا نفی کننده جنبه زنانگی و مادری و دختری و جنبه کودکانه خداوند می باشد. دین مسیحیت به زبان سمبلیک یا نمادی فقط به تثلیث مذکر به شکل : پدر - پسر - روح مقدس قائل است و دو تثلیث دیگر ؛ یکی موئنث به شکل : مادر - دختر - روح مقدسه و دیگری خنثا بصورت : دخترک - پسرک - روحک مقدس ( قبل از بلوغ جنسی ) را از حقیقت کلی حذف می نماید و آنهم بر اساس داستان بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمد که گویا در باغ بهشت اول مرد ( آدم ) آفریده شده و سپس زن ( حوا ) بابت عیش و نوش و همدمی و همسری و آمیزش جنسی و تولید مثل از دنده های چپ یا راست آدم بیرون کشیده و یا آفریده شده است به عنوان یک موجود دست دوم یا درجه دوم از لحاظ تقدم و تاخر در آفرینش . علاوه بر این امتیاز مثبت برای آدم و امتیاز منفی برای حوا، بر اساس آن داستان افسانه ای - تخیلی - توهمی که مطمئنن و یقینن و بدون شک و تردید محتوای آن از طرف خداوند متعال و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان آن ابلاغ نگردیده است ) در زیر سایه درخت شناخت، اول حوا ( زن ) گول و فریب وسوسه های شیطان میخورد و به میوه آن درخت اولین گاز را می زند و بعد آدم ( مرد ) هم تحت تاثیر گول و فریب خوردگی حوا قرار میگیرد و گاز دوم را به سیب ( Appel مایکروسافت ) درخت شناخت نمی زند ؟
مسلمانان هم بر اساس آن افسانه و تبعیت از کاتولیزم مسیحیت در آن زمینه ، زن را موجودی ضعیف و یا ضعیفه می پندارند و برای جلوگیری از گزندهای مجدد شیطانی صورت و سر و بدن او را به کمک مقنعه و چارقد و چادر و یا حجاب کامل می پوشانند و از این طریق شرافت زن را در مقابل وسوسه های ابلیس و شیطان و یا اهریمن مصون و محفوظ نگاه می دارند و غافل از این حقیقت اند که :
حجاب و جدایی زن و مرد زهمدیگر از دوران کودکی تا پیروی و کهولت و فرسودگی و مرگ و مردن/ ندارند ریشه در حکمت و امر و کلام و کار و هنر خداوند/ الا یعنی مگر یا بلکه در وسوسه های ابلیس و شیطان و یا اهریمن/.
Mo aviyye ( معاویه ) با تلفظ اصلی و ریشه ای مو آویه به معنای زیر بوده است : من آبی هستم، یعنی اصالت و ریشه من به عنصر آب می رسد، یکی از عناصر اربعه یا چهار گانه فلاسفه یونان باستان.
Ma awya بصورت جمع با تلفظ اصلی و ریشه ای ما آویه به معنای زیر بوده است : ما آبی هستیم ، یعنی اصالت و ریشه ما به آب می رسد که با تئوری تکاملی داروین در علم زیست شناسی در باره اصل و ریشه انواع موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی تا تک یاخته ها و یا تک سلولی های آبی اولیه همخوانی دارد. لذا این نام که به زبان فارسی - کردی بوده است ، به سگ و عوعو سگ هیچگونه ارتباطی نداشته بلکه از دیدگاه والدین معنای فلسفی داشته است که در بالا اشاره شد. کلمات آو و آوی به زبان کردی معادل آب و آبی در زبان فارسی می باشند و مِ ( مه ) معادل من. مِ آوی ه یا معاویه؟
کلمه ( ( اموی ) ) از کلمه ( ( اُم ) ) به معنی مادر گرفته شده که معنی مجازی آن = ریشه دار، باقدمت می باشد واگر از ( ( اُمّ ) ) گرفته شده باشد به معنی بی سواد و نا آگاه است ولی مستندات سلسله امویان آغشته بهتحریفات واغراض سیاسی فراوانیست