اموزگار

/~AmuzegAr/

مترادف اموزگار: ( آموزگار ) اتابک، استاد، لله، مدرس، مربی، معلم، هیربد

متضاد اموزگار: ( آموزگار ) تلمیذ، دانش آموز، محصل

معنی انگلیسی:
schoolmistress, educator, instructor, mentor, preceptor, schoolteacher, schoolmaster, schoolmarm

لغت نامه دهخدا

( آموزگار ) آموزگار. [ زْ / زِ ] ( ص مرکب ) آنکه آموزد. آنکه یاد دهد. معلم. آموزنده. استاد. مربی. || توسعاً، ناصح. اندرزگوی. هادی. راهنما. مجرب :
هرکه نامُخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار.
رودکی.
هم او آفریننده روزگار
بنیکی هم او باشد آموزگار.
فردوسی.
کسی کش خرد باشد آموزگار
نگه داردش گردش روزگار.
فردوسی.
که نوشه بدی تا بود روزگار
همیشه خرد بادت آموزگار.
فردوسی.
چنین است خود گردش روزگار
نگیرد همی پند آموزگار.
فردوسی.
کنون گر شدی آگه از روزگار
روان و خرد بودت آموزگار.
فردوسی.
چو اندازه گیری ز دارا و فور
خود آموزگارت نباید ز دور.
فردوسی.
بزودی بفرهنگ جائی رسید
کزآموزگاران سر اندرکشید.
فردوسی.
هر آنکس که گوید که دانا شدم
بهر دانشی بر توانا شدم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندش پیش آموزگار.
فردوسی.
چنان [ چون منوچهر ] نامور بی هنر چون بود
که آموزگارش فریدون بود؟
فردوسی.
کسی کو بود سوده روزگار
نباید بهر کارش آموزگار.
فردوسی.
بدو گفت فرزانه کای شهریار
نباید ترا پند آموزگار.
فردوسی.
خداوند گردنده بهرام و هور
خداوند پیل و خداوند مور
کند چون بخواهد ز ناچیز چیز
که آموزگارش نباید به نیز.
فردوسی.
روا باشد ار پند من بشنوی
که آموزگار بزرگان توئی.
فردوسی.
هنر باید و گوهر نامدار
خرد یار و فرهنگش آموزگار.
فردوسی.
جهاندار آموزگار تو باد
خرد روشن و بخت یار تو باد.
فردوسی.
همیشه بزی شاد و به روزگار
همیشه خرد بادت آموزگار.
فردوسی.
وزآن پس هم آموزگارش تو باش
دلارام و دستور و یارش تو باش.
فردوسی.
سخنها نه از یادگار تو بود
که گفتار آموزگار تو بود.
فردوسی.
اگر نَبْوَدی پند آموزگار
برآوردمی من ز جانت دمار.
فردوسی.
پروردگاردینی آموزگار فضلی
هم پیشه وفائی هم شیره سخائی.
فرخی.
خسرو عادل که هست آموزگارش جبرئیل بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آموزگار ) ( صفت ) ۱- آنکه آموزد آنکه یاد دهد معلم آموزنده . ۲ - معلم مدرس. ابتدائی . ۳ - ناصح اندرزگوی . ۴ - راهنما هادی . ۵ - شاگرد متعلم .
آموزنده، استاد، معلم، معلم مدرسه ابتدائی، کسی که بدیگری درس بدهد ، ناصح، اندرزگو، راهنما

فرهنگ معین

( آموزگار ) (زْ یا زِ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - معلم . ۲ - معلم مدرسة ابتدایی . ۳ - اندرزگوی . ۴ - پرورنده ، مربی .

فرهنگ عمید

( آموزگار ) ۱. آموزنده، کسی که به دیگری درس بدهد.
۲. استاد.
۳. معلم، معلم مدرسۀ ابتدایی.
۴. ناصح، اندرزگو.
۵. راهنما: هم او آفرینندۀ روزگار / به نیکی هم او باشد آموزگار (فردوسی: ۶/۳۲۰ ).

دانشنامه عمومی

آموزگار. آموزگار یا معلّم ( به انگلیسی: Teacher ) کسی است که پیشه اش آموزش به دیگران باشد و تدریس در «آموزش و پرورش» یا «تعلیم و تربیت» شغل وکار او به شمار آید.
در فرهنگ فارسی عمید، معلم را معادل با واژه هایی مانندِ: تعلیم دهنده، آموزاننده و آموزگار آورده است. در لغت نامهٔ دهخدا نیز معلم به معنی آموزاننده، مدرس و آموزگار معنی شده است. شعاری نژاد، در فرهنگ علوم رفتاری دو تعریف از واژهٔ معلم ارائه نموده است: کسی که به منظورِ آموزش معیین به یک عده دانش آموزان در یک مؤسسهٔ تربیتی استخدام شده است، کسی که دورهٔ تربیت معلم را تمام کرده است.
هر شخص می تواند به صورت غیررسمی نقش معلم را بر عهده بگیرد ( به عنوان مثال هنگام نشان دادن نحوهٔ انجام یک کار خاص به یک همکار ) . در بعضی از کشورها، آموزش جوانان در سن مدرسه ممکن است به جای یک محیط رسمی مانند مدرسه یا کالج، در محیطی غیررسمی مانند خانواده ( آموزش در خانه ) انجام شود. برخی از مشاغل ممکن است نیازمند مقدار قابل توجهی آموزش ( به عنوان مثال کشیش ) باشد.
در بیشتر کشورها، آموزش رسمی دانش آموزان معمولاً توسط معلمان حرفه ای در ازای حقوق، انجام می شود. این مقاله درمورد کسانی است که معلمی شغل اصلی آنهاست، و برای آموزش دیگران به صورت رسمی، در یک محیط آموزشی مثل مدرسه یا سایر مکان های آموزشی، حضور پیدا می کنند.
کارترز، در فرهنگ آموزش و پرورش چندین تعریف از آموزگار آورده است. در زیر به برخی از آنها اشاره می شود:
• آموزگار کسی است که بر پایهٔ توان ویژه ای گماشته می شود تا خواست های راهبری و راهنمایی آموخته های یادگیری دانشجویان را در یک نهاد آموزشی دولتی بر دوش گیرد.
• آموزگار کسی است که افزون بر شایستگی های آموزشی و توانایی های حرفه ایِ خود، هنر تدریس و سازندگی همه سویهٔ شاگردان را در دست دارد. او پیوسته در جوش وخروش برای ساختن خود و پیدایش دگرگونی و پویایی در شاگردان است. [ ۱]
در فرهنگ علوم رفتاری شعاری نژاد دو تعریف از واژهٔ آموزگار آورده شده است: کسی که دورهٔ پرورش آموزگاری را به پایان رسانده است و برای آموزش به گروهی از دانش آموزان یا دانشجویان در یک نهاد آموزشی پژوهشی، و پرورشی گماشته شده است.
نقش یک معلم ممکن است در میان فرهنگ ها متفاوت باشد. معلمان ممکن است در زمینهٔ سواد و اعداد، کاردستی یا آموزش شغلی، هنرها، مذهب، مدنی، نقش های جامعه یا مهارت های زندگی آموزش دهند. وظایف رسمی آموزش شامل آماده سازی دروس طبق برنامه های درسی توافق شده، دادن درس و ارزیابی پیشرفت دانش آموز است.
عکس آموزگارعکس آموزگار

آموزگار (روزنامه). روزنامه آموزگار از نشریه های دوره مشروطه بود که در سال ۱۳۳۹ قمری در رشت منتشر شد. مدیر مسؤول این روزنامه محمدتقی شیرازی بود و آن را در چاپخانه سعادت منتشر می کرد. این روزنامه وابسته به حزب دموکرات بود و مرامنامه حزب دموکرات ( دوران مشروطه ) را با زبانی ساده برای فهم همه تفسیر و تشریح می کرد. از ویژگی های دیگر این روزنامه چاپ و نشر داستان های کوتاه بود. انشار روزنامه پس از ۲۳ شماره متوقف گردید.
اولین شماره آن در تاریخ دوشنبه ۷ جمادی الثانی ۱۳۲۹ و آخرین آن در سه شنبه ۲۹ ذی قعده ۱۳۲۹ منتشر شد. شعار اصلی که در نشان واره چاپ می شد، نیم بیت غزل سعدی دولت جان پرور است صحبت آموزگار بود. محمدتقی شیرازی قبلاً روزنامه نوع بشر را در رشت منتشر میکرد که پس از ۶ شماره متوقف شد. [ ۱] [ ۲]
عکس آموزگار (روزنامه)

آموزگار (فیلم ۱۹۷۴). آموزگار ( انگلیسی: The Teacher ) فیلمی در ژانر تعلیق درباره سن بلوغ است که در سال ۱۹۷۴ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به جی نورث، آنتونی جیمز و مارلین اشمیت اشاره کرد.
عکس آموزگار (فیلم ۱۹۷۴)

آموزگار (فیلم ۱۹۷۷). «آموزگار» ( اسپانیایی: El brigadista ) یک فیلم است که در سال ۱۹۷۷ منتشر شد.
عکس آموزگار (فیلم ۱۹۷۷)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

آموزگار.
معلم دبستان، در آموزش و پرورش ایران. تحصیلات رسمی لازم برای آموزگاران، معمولاً دیپلم متوسطه است. در دهه های گذشته، معمولاً آموزگاران دبستان در دانشسرای مقدماتی، دانشسرای روستایی، یا در دوره های یک سالۀ تربیت معلم (تا دهۀ ۱۳۴۰) آموزش می دیدند و اکنون تربیت آموزگاران به عهدۀ مراکز تربیت معلم (در دوره های دوساله) و دانشسراهای روستایی است. آموزگارانی که در مدارس سپاه دانش (دبستان های روستایی که معلمان آن ها افراد سپاه دانش بودند) درس می دادند، آموزگار سپاهی خوانده می شدند. آموزگاران سپاهی در مراکز سپاه دانش و طی دوره های آموزشی چهارماهه برای آموزگاری تربیت می شدند. اصطلاح آموزگار، برای معلمان دبستان در ایران، ظاهراً نخستین بار در ۱۳۰۳ش به کار رفته است.

جدول کلمات

آموزگار
مدرس

مترادف ها

teacher (اسم)
دبیر، مربی، معلم، اموزگار، مدرس، اموختار

instructor (اسم)
یاد دهنده، معلم، اموزگار، اموزشیار

pedagog (اسم)
معلم، اموزگار، اموزگار علم فروش

pedagogue (اسم)
معلم، اموزگار، اموزگار علم فروش

فارسی به عربی

مدرب , معلم

پیشنهاد کاربران

لری بختیاری
دَپیرا پِروِنا، چاشنا. معلم، اموزگار
واژه آموزگار
معادل ابجد 275
تعداد حروف 7
تلفظ 'āmuz[e]gār
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: āmožakār]
مختصات ( زْ یا زِ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی 'AmuzegAr
الگوی تکیه WWWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 4
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
بهترین واژه به جای واژه عربی معلم است
منبع عکس. فرهنگ فارسی عمید

اموزگار
واژه آموزگار
معادل ابجد 275
تعداد حروف 7
تلفظ 'āmuz[e]gār
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: āmožakār]
مختصات ( زْ یا زِ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی 'AmuzegAr
الگوی تکیه WWWS
شمارگان هجا 4
منبع فرهنگ فارسی عمید
کسی آموزش میدهد
اتابک، استاد، لله، مدرس، مربی، معلم
آموزگار یعنی کسی که می آموزد

بپرس