امتیاز. [ اِ ] ( ع مص ، اِمص ) جدا شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( مؤید الفضلاء )( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جدا شدن از یکدیگر. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( فرهنگ فارسی معین ). جدایی و انفصال و تفریق. ( ناظم الاطباء ) : در چشم پاک بین نبود رسم امتیاز در آفتاب سایه شاه و گدا یکی است.
صائب.
|| برتری داشتن. مزیت داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجحان. مزیت. فضیلت : امتیاز من بر او در این بود که... ( فرهنگ فارسی معین ).برتری و فضیلت. || تمیز و تشخیص. || تفاوت. || تدبیر و فراست و هوشیاری. || دوراندیشی و عاقبت بینی. ( ناظم الاطباء ). || اجازه ای که دولت برای ایجاد کارخانه ،استخراج معدن ، انتشار روزنامه و غیره به کسی دهد. ( فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح ورزش ، نمره هایی است که بفعالیت های مثبت و منفی قهرمانان داده می شود. در رشته های ورزش تعداد امتیاز محدود نیست ولی در ژیمناستیک و شیرجه تعداد آن از 10 تجاوز نمی کند.( از فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) جدا شدن از یکدیگر . ۲ - برتری داشتن مزیت داشتن . ۳ - ( اسم ) رجحان مزیت فضیلت : امتیاز من بر او در این بود که ... ۴ - اجازه ای که دولت برای ایجاد کارخانه استخراج معدن انتشار روزنامه و غیره به کسی دهد . ۵ - به فعالیتهای مثبت و منفی قهرمانان نمره هایی داده می شود که امتیاز بد و خوب محسوب می گردد. در رشته های ورزشی تعداد امتیاز محدود نیست ولی در ژیمناستیک و شیرجه تعداد آن از ۱٠ تجاوز نمی کند : جمشید سه امتیاز آورد .جمع : امتیازات . یا صاحب امتیاز .
فرهنگ معین
(اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) برتری داشتن . ۲ - (اِمص . ) برتری ، مزیت . ۳ - جواز، پروانه .
فرهنگ عمید
۱. برتری داشتن، مزیت داشتن. ۲. (اسم ) اجازه ای که دولت برای احداث کارخانه یا استخراج معدن یا انتشار روزنامه یا برخی کارهای دیگر به کسی بدهد، پروانه، جواز. ۳. (اسم ) نمرۀ مسابقات.
فرهنگستان زبان و ادب
{point} [ورزش] واحد تعیین برتری افراد یا تیم های ورزشی در یک مسابقه یا یک دوره از مسابقات که نتیجۀ بازی یا مسابقه را مشخص می کند
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] اِمتیار به معنای تهیه کردن یا فروختن آذوقه می باشد. این عنوان در باب جهاد به کار رفته است. ورود ذمّیان (اهل ذمه) به مسجد الحرام و نیز سایر مساجد، هرچند به قصد عبور یا امتیار، جایز نیست.در جواز عبور و امتیار آنان از حجاز (جزیرة العرب) اختلاف است.
امتیاز (بسکتبال). امتیازها در بسکتبال برای پیگیری گل ها در بازی هستند. امتیازهای یک تیم ممکن است توسط پرتاب های منطقه ای ( 2 امتیازی یا 3 امتیازی ) یا پرتاب آزاد جمع شده باشند. اگر بازیکنی از داخل خط سه امتیازی پرتاب موفقی انجام دهد، دو امتیاز برای تیم کسب میکند. اگر بازیکنی از پشت خط سه امتیازی پرتاب موفقی انجام دهد، سه امتیاز برای تیم کسب میکند. تیمی که بیشترین امتیاز را در پایان بازی کسب کرده باشد برنده اعلام می شود. • بیشترین امتیاز : کریم عبدالجبار ( 38, 387 امتیاز ) [ ۱] • بیشترین میانگین امتیاز : مایکل جردن ( 30. 12 امتیاز ) [ ۲] • بیشترین امتیاز طی یک فصل : 4029 امتیاز توسط ویلت چمبرلین ( 1961 - 1962 ) [ ۳] • بیشترین میانگین امتیاز طی یک فصل : 50. 4 امتیاز توسط ویلت چمبرلین ( 1961 - 1962 ) [ ۳] • بیشترین امتیاز در یک بازی : 100 امتیاز توسط ویلت چمبرلین ( 3/2/1962 مقابل نیویورک نیکس ) [ ۳] • بیشترین امتیاز در یک نیمه : 59 امتیاز توسط ویلت چمبرلین[ ۳] • بیشترین امتیاز در یک کوارتر : 37 امتیاز توسط کلی تامپسون[ ۳] • بیشترین امتیاز در یک زمان اضافه ( 5 دقیقه ) : 17 امتیاز توسط استیون کری • بیشترین امتیاز : لبرون جیمز ( 5, 995 امتیاز ) [ ۴] • بیشترین میانگین امتیاز : مایکل جردن ( 33. 4 امتیاز ) [ ۵] • بیشترین امتیاز در یک بازی : 63 امتیاز توسط مایکل جردن در 2 زمان اضافه ( 10 دقیقه ) ( 4/20/1986 مقابل بوستون سلتیکس ) [ ۶] • بیشترین امتیاز در یک نیمه : 39 امتیاز توسط اسلیپی فلوید ( گلدن استیت واریرز مقابل لس آنجلس لیکرز ) [ ۷] • بیشترین امتیاز در یک کوارتر : 29 امتیاز توسط اسلیپی فلوید ( گلدن استیت واریرز مقابل لس آنجلس لیکرز ) [ ۷] • بیشترین امتیاز در یک زمان اضافه ( 5 دقیقه ) : 17 امتیاز توسط استیون کری[ ۸] • بیشترین امتیاز در یک بازی فینال : 61 امتیاز توسط الگین بیلور ( 4/14/1962 مقابل بوستون سلتیکس ) [ ۹] • بیشترین امتیاز در یک نیمه فینال : 35 امتیاز توسط مایکل جردن ( 6/3/1992 مقابل پورتلند تریل بلیزرز ) [ ۱۰] • بیشترین امتیاز در یک بازی : 138 امتیاز توسط جک تیلور ( 20 نوامبر 2012 )
امتیاز (فیلم ۲۰۰۱). امتیاز ( به انگلیسی: The Score ) فیلمی جنایی در ژانر دلهره آور و محصول سال ۲۰۰۱ است که کارگردانی آن را فرانک اوز برعهده داشته و بازیگرانی چون رابرت دنیرو، ادوارد نورتون، آنجلا باست و مارلون براندو ( براندو در آخرین حضور سینماییِ خود ) در آن به ایفای نقش پرداخته اند. تنها بازی مشترک و مقابل هم رابرت دنیرو و مارلون براندو در فیلم امتیاز رقم خورده است، هرچند هر دوی آنها برای بازی در نقش «ویتو کورلِئونه» در فیلم های پدرخوانده و پدرخوانده: قسمت دوم موفق به کسب اسکار شده بودند. فیلمنامهٔ امتیاز براساس داستانی از دانیل ای. تیلور و برندهٔ جایزهٔ اِمیکاریو سالم نوشته شده است. • رابرت دنیرو در نقش نیک ولز؛ دزدی کهنه کار که سرقت امتیاز ( ماجرای فیلم ) ، به عنوان آخرین کارش قبل از بازنشستگی، وی را وسوسه کرده است. • ادوارد نورتون در نقش جک تِلِر؛ مردی تودار که به دنبال این است که چهرهٔ یک جنایتکار محترم را برای خود ایجاد کند. • مارلون براندو در نقش جک؛ مالخری که هماهنگی کار را برعهده دارد. • آنجلا باست در نقش دایان؛ مهماندار هواپیما و دوست دختر نیک • گری فارمر؛ دستیار وفادار و محافظ نیک • جیمی هارولد در نقش استیون؛ یک هکر کامپیوتری که کدهای امنیتی را برای سرقت به دست می آورَد. • ریچارد واو در نقش ساپرستین؛ مدیر سیستم امنیتیِ آیرون کلد • ژان رنه در نقش آندره؛ رئیس امنیت
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
دانشنامه آزاد فارسی
امتیاز (privilege) حق یا مصونیت خاص در دادرسی قضایی. دولت می تواند به منظور محرمانه نگه داشتن اسناد و مدارک حکومتی، خواستار برخورداری از مزایای مبتنی بر منافع عمومی شود. امتیاز ویژۀ خصوصی صرفاً براساس رتبه، یا منصب شخص، به او اعطا می شود، مانند امتیاز اعضای پارلمان در مقام دفاع از اتهام افترا در جریان رسیدگی قضایی.
امتیاز ؛ دارای مزیت و مزایا ، حاوی محتوای برتر اصطلاح مَزّه در دهان به معنی تمایز دادن و مُمَیِّزی طعم ها در تشخیص شوری و شیرینی و ترشی و شوری و تلخی از همدیگر می باشد. ترکیب دو حرف ( م ز ) که حرف ( ز ) در قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر قابل تبدیل به حرف ( س ) می باشد در ساختمان کلمات اشاره به وجود و هستی و حیات و زندگی و انرژی و بودن چیزی در درون چیزی دارد. ... [مشاهده متن کامل]
( مزینان مزایا مزیت مزد مزید مزدا مزون مزنه مظنه مزمن مزار موز موزیک موزه میزوری میزان مزه مصرف ممیز تمایز تموز تمیز مازوت مازیار مازن مازندران مسیج مصدر مستر مستی ماساژ ماست ماضی مزارع ) در قانون بازچینی و بازخوانی حروف به صورت معکوس جهت پی بردن به کاربری و ایجاد بار مخالف در معنا ، کلمه ی زم به معنی عدم وجود چیزی و غایب بودن و نبودن و نیستی و کم شدن یا کم کردن قابل مشاهده است. ( زمستان زمین زمزم زمزمه ضمیر ضمیمه زمن یا ثمن زمره زمام زمهریر سماجت صمغ ضماد ضمانت و. . . ) زمان ؛ کلیدواژه ی زمان از اون دست کلماتی است که مفهومش مرتبط و مُنطبق با حال حاضر و واقعیت موجود نیست بلکه مفهومی است مرتبط با نیستی ، نبودن ، پوکی و پوچی و عدم وجود انرژی و ماده و پنهان بودن که این تعریف فقط برای گذشته و آینده صادق می شود. کلیدواژه ی زمان که ریشه ی اصلی این کلمه از کلمه ی زم منشعب شده و در کلماتی مثل زمستان زمین زمزمه زم زم زمهریر ضمیر ضمیمه زمام ضمانت زمره و غیره، قابل مشاهده است اشاره به کمبود و یا عدم وجود ماده ، انرژی و حرارت در چیزی یا جایی را دارد. اگر هم متضاد موازی و غیرانطباقی کلمه ی زم و زمان را بخواهیم نام ببریم کلمه ی فرصت می باشد. کلمه ی فرصت نیز در قانون و قواعد ایجاد کلمات منشعب از کلمه ی فارس و پارس به معنی انرژی دارای معنا و مفهوم می باشد. در زبان انگلیسی امروزی برای کلمه ی زمان از کلمه ی epoch که به معنی دوران به زبان فارسی ترجمه و برگردان شده است در واقع مرتبط با کلمه ی پوچی در زبان فارسی می باشد. زمستان ؛ ( زمست بعلاوه آن ) به مفهوم سرما و عدم وجود انرژی و گرما. افزونه ی حرف آن جهت ایجاد اسم افزوده شده است مثل نیکان کامران زنگان رحمان و. . . زمین ؛ به مفهوم خاک سرد و خشک زم زم یا زمزم ؛ آب خنک خنک ، برند نوشابه ی زمزم نیز بر مبنای خنک نوشی آن نام گذاری گردیده است. زمزمه ؛ سخن زیر لب و آهسته و کم صدا یا بی صدا یا صدای ضعیف و پَست گفته که رمزیش نباشد ز بن لحن بود زمزمه بی سخن. امیرخسرو زمهریر ؛ سرمای شدید و سوزناک و زخم زننده یا سرمای حرارت گیرنده. سماجت ؛ اصرار و پافشاری بر انجام کاری که در آن سود و منفعتی نیست زمغ یا صمغ ؛ شیره خشک و سرد درختان زم یا سم ؛ به مفهوم مرگ آور و کشنده و سوزاننده زمام ؛ گرفتن و مهار کردن و کم نمودن انرژی زیاد تحت عنوان افسار لجام فرمان و غیره ضَمّه ؛ ضمیر ؛ منشعب از کلمه ی ضم یا زم. ضمایر اشاره به شخصی یا چیزی که دور یا نزدیک است، دارند. و در مکانی که ما هستیم نیست و غایب است. درحال بگوش هوش من گفت وصف تو که با ضمیر شد ضم. خاقانی ضمیمه ؛ اصطلاح رایج ضمیمه کردن به مفهوم پنهان بودن و نهفته بودن چیزی در درون یا پشت چیزی. در مکاتبات اداری به برگه ای که رو نباشد و در پشت برگه پنهان باشد. ضمناً ؛ به صورت ضمنی چیزی را که موجود نیست مطرح کردن. جمله ی مثالی؛ ضمناً اگر فلانی فلان کار را می کرد. زمن یا ثمن ؛ بی ارزش کم بها با اصطلاح رایج ثمن بخس که کلمه ی بخس منشعب از کلمه ی خز به مفهوم سردی و خنکی و بی ارزشی دارای مفهوم می باشد. زمره ؛ فوج و گروه یا گروه متفرق از مردم که در حال حاضر و در نزد ما نیستند. مؤنث زَمِر. کم موی و کم پشم. سوره زمر ؛ سی و نهمین سوره از قرآن کریم است و شامل ۷۵ آیه می باشد. این سوره مکی است و به موضوعات مختلفی از جمله توحید، قیامت، و پاداش و مجازات در آخرت می پردازد. برخی از محورهای اصلی سوره زمر عبارتند از: - تأکید بر توحید و یکتاپرستی - دعوت به اخلاص در عبادت خداوند - تأکید بر عدالت الهی و حساب و کتاب اعمال در روز قیامت - سرنوشت نیکوکاران و بدکاران در آخرت - تشویق به توبه و بازگشت به سوی خداوند این سوره به ویژه تأکید می کند که انسان ها در روز قیامت به دسته های مختلف تقسیم می شوند و بر اساس اعمال خود مورد حسابرسی قرار می گیرند. با این تعاریفی که برای اثبات مفهوم کلیدواژه ی زمان شد این اصطلاح رایج مرتبط با این مطلب که گفته می شود دنیا فقط یک روز است دنیا نه گذشته است و نه آینده بلکه دنیا همین امروز است در واقع بر طبق این تعریف از کلمه ی زمان این جمله ایجاد می شود ؛ دنیا فقط لحظه ی حال است لحظه ای که بین دو نیستی، هست شده است. فلذا با این تفسیر اصطلاح آخر الزمان و اول المزان به معنی آخر و پایان پوچی و نیستی و تاریکی و شروع شکوفایی علم و معارف و شناخت حق و حقیقت دارای مفهوم می باشد. به یک تعبیر دیگر پایان جهنم دنیایی و شروع بهشت زمینی. در ساختمان تمام کلمات مرتبط بالا حرف مشترک ( ز ) استفاده شده است و ذات حرف ز در قوانین ایجاد کلمات در کلماتی که معمولاً کمیت زیادی ندارند ولی کیفیت زیاد را دارا هستند. اصطلاح فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه. مقدار و کمیت و حجم کم ولی دارای قدرت و نفوذپذیری بالا و بُرد زیاد و رسا با سرعت زیاد را می رساند مثل زمان تیز ستیغ سترگ ثقیل صمغ سماق بزرگ سوزن نیزه زبر و زرنگ زِبِل زبری خزان خزنده خیزش ظرف ظریف زیاد ذات زود زمان گذر زر زهر ضماد روز روزنه زمین زمان حَض زوج ریز زیاد زید مزه نزد نزدیک زدن زنده زندگی فیزیک فیض فضا ضیافت اضافه حذف.
برخی واژگان عربی در گذارده انداختنش بس است زیرا خود گذاردهء فارسی کامل است. مانند ؛ به امتیاز تبدیل شد که؛ به امتیاز شد است ونیازی به واژه ءتبدیل در گذارده نیست.
از لغت ( ( میز ) ) در زبان عربی گرفته شده به معنی ( متفاوت بودن نسبت به دیگران ) که بر وزن افتعال می شود: امتیاز
اِمتیاز فَرداد ، فَردَهه ، بَرتَره ، فَرادِه ، پَوان ، تاژ ، تاژه ، تاژیک ، بَهرَک ، تامیک اِمتیاز در ریختار اِفتِعال از ریشه ی " مَیَزَ" شاید از مَش ، مَز ، ، مَس ، مَه در مَسین ( = بزرگ در سمنانی ) ، مَهین ، برگرفته شده باشد ، پیشنهاد : مَسه ، مَهه ، مَشه ، مَسانه ، مَسینه ، مَهانه ، مَهینه ، مَشانه ، مَشینه ... [مشاهده متن کامل]
پرسش :امتیاز طلا در آبادیس را چگونه کسب کنیم. پاسخ:
Plus
شناسه امتیاز: ما یمتاز به الشیء عن غیره برابر پارسی: شناسه
امتیاز به طور کلی عبارت است از برخوردار شدن شخصی خاص یا گروهی از اشخاص از مزیت و حقی که عموم افراد از آن بی بهره اند یا به آن دسترسی ندارند. این اصطلاح در علوم اجتماعی بر حق، مزیت، معافیت یا مصونیت خاصی ( قضایی، اقتصادی یا اجتماعی ) دلالت دارد که از طریق قانون یا عرف به گروه و مقام یا طبقه ای خاص تفویض شده است. متن صفحه. ... [مشاهده متن کامل]
جوهر امتیاز عبارت است از نبودن وظیفه بر عهدهٔ دارندهٔ امتیاز، عبارت است از آزادی از حق یا دعوی در مورد حقی دیگر. امتیاز برخلاف اصطلاح حق، وجود ادعایی صریح در مورد وظیفه ای متقابل یا قرار داشتن چنین وظیفه ای بر عهدهٔ شخص دیگر را بیان نمی کند. بنابارنی چنین استدلال می شود که بسیاری از چیزهایی که مسامحتاً «حق» توصیف شده باید به صورتی درست تر «امتیاز» خوانده شوند.
انسان بالفطره دنبال امتیازات میگرده تا از دیگران متمایز بشه . . . إمتیازات واهی به امتیازات جهنمی تبدیل خواهدشد. "وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ59"ا . . . مُمتاز - تمییز - تَمَیَّزَ - مُمَیَّز - مُمَیِّز - تمایُز - تمایَزَ . . .
امتیاز: چیزی است که دارای مزیت است
امتیاز: هر چیزی که خوبی، لذت یا سودی به دنبال داشته باشد و از روی لطف یا پاداش کوشش فرد به وی داده می شود تا او را از دیگرانی که همتراز وی هستند و از موقعیت پیشین خودش بالاتر ببرد به گونه ای که ویژگی های او را نمایان سازد. ... [مشاهده متن کامل]
واژه امتیاز معادل ابجد 459 تعداد حروف 6 تلفظ 'emtiyāz نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی] مختصات ( اِ ) [ ع . ] آواشناسی 'emtiyAz الگوی تکیه WWS شمارگان هجا 3 منبع فرهنگ فارسی عمید
برترداشتی بجای واژه ی از ریشه عربی �امتیاز�، آمیخته واژه ی پارسی �برترداشتی� را پیشنهاد می کنم. ( در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. سوم آذر ماه ۱۳۹۴ ) برگرفته از پی نوشت نوشتاری در پیوند زیر: https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/12/blog - post. html
بانه= امتیاز= بهرگ، هغ ویژه، پروانه، برجستگی، شمار، فرداد، برتری، تمییز برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) . اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) . ... [مشاهده متن کامل]
نویسنده: #مسعودلشکر نجم آبادی امیرمسعودمسعودی #آسانیک گری #چیلو #chilloo #asaniqism #امیرمسعودمسعودی # آسانیکا #asaniq #مهدی - اباسلط راهنمای بهره برداری و اسفایده. ساختار نوشته شدن برابری واژه ها : اسل= ساختگی= اسل های دیگر
شاید این واژه با تمییز ( پاک ) همخانواده باشد ، اگر اینطور باشد ، این واژه ای آریایی است نه سامی ، چون:
واژه آریایی تمیز دارای سه معنا است: الف - بسیار پاک ب - استادانه - ج - تشخیص.
الف - تمیز ( ت=بسیار میز= پاک ) لغت میز که در سنسکریت به شکل medhya मेध्य آمده به معنای پاک clean و لغت tu* که شکل اصلی پیشوند تَ به معنای بزرگ شایسته بهینه سترگ زیاد خوب great - good است و در واژگان تلب - طلب ( لب=تمنا ) و تمیز ( میز=پاک ) و تنز - طنز ( نز=شوخی ) و تَلاش ( لاش=کوشش سخت ) نیز به کار رفته است.
ب - تمیز ( تم ایز=استادانه ) - پیشوند تَم به معنای کامل بسیار ( ضد کم ) و ایز به معنای استادی است. تمیز کار کردن=استادانه کار کردن.
ج - تمیز ( تم ایز=تشخیص ) - پیشوند تَم به معنای کامل بسیار و ایز به معنای حکم دادن و سواکردن چیزها از یکدیگر است.
*پیرس: Khotanese Texts, Volume 7 By Harold Walter Bailey
در پهلوی " بهرگ " برابر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.
امتیاز بگونه ای اجاره دار، دارنده حق ویژه ی بهره داری ازکان یا کالائی نام برده در پیمان نیز هست
برتری در زمینه ی هرگونه هم آوردی ورزشی آنچه در زبان انگلیسی competition خوانده میشود
آوانس
داشت آن
از ماده نیز در باب افتعال و به معنای جدا کردن و برتری است.
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: پَوان ( کردی ) یاسْدا ( کردی: له یاسادا ) جیاوَک ( کردی ) تاژیار ( کردی: تازیاری )