الوان

/~alvAn/

مترادف الوان: رنگ ها، رنگارنگ، رنگین، ملون، نگارین، اقسام، انواع، گوناگون

برابر پارسی: رنگ وارنگ

معنی انگلیسی:
colours, [adj. infm] coloured, parti-colored, varicolored, variegated, various

فرهنگ اسم ها

اسم: الوان (دختر) (عربی) (تلفظ: alvān) (فارسی: الوان) (انگلیسی: alvan)
معنی: رنگ ها، نوع ها، رنگارنگ، رنگین، ( در قدیم ) گوناگون، گونه گون، ( در قدیم ) اقسام، انواع، ( اَعلام ) نام شهری در شهرستان شوش در استان خوزستان
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم دختر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

الوان. [ اَل ْ ] ( ع اِ ) ج ِ لَون. رنگها. ( آنندراج ). رجوع به لون شود :
ز بهر دیدن جانت همی چشم دگر باید
که بی لونست چشم سر نبیند جز همه الوان.
ناصرخسرو.
آنرا به انواع الوان و اصباغ چون عرصه باغ بیاراستند. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 421 ).
- به الوان ؛ رنگارنگ :
زاید دلم مدیح به الوان از آنکه تن
پوشیده ام بکسوت خوب ملونش.
سوزنی.
- مختلف الالوان ؛ رنگارنگ.
- مختلف الوان ؛ رنگارنگ. مختلف الالوان :
مهندسان طبیعت ز جامه خانه غیب
هزار سلّه برآرند مختلف الوان.
سعدی.
|| قسمی از خرما در جیرفت. ( یادداشت مؤلف ). || قسمی انگور. ( یادداشت مؤلف ). || ( ص ) گاهی بمعنی گوناگون ورنگارنگ و متنوع و رنگین و به الوان آرند :
روزی شدم برز بنظاره دو چشم من
خیره شد از عجایب الوان که بنگرید.
بشار مرغزی.
خدای داند و تو کانچه هم بدو داری
ز پیل و فرش و زر و سیم و جامه الوان.
فرخی.
وز خاک سیه برون که آورد
این نعمت بیکران الوان ؟
ناصرخسرو.
مصور بکار است مر چینیان را
چو بغدادیان را صناعات الوان.
ناصرخسرو.
گهی الوان احوال عقاقیر
که چه گرمست از آن چه خشک و چه تر.
ناصرخسرو.
پریان رفته اندکه از برای تو طعامهای الوان آورند تا تو آنرا میخوری. ( اسکندرنامه نسخه خطی متعلق به سعید نفیسی ). پس گریان گریان آمد و شتابان در صومعه بازرفت. زمستان بود میوه های الوان دید پیش مریم نهاده. ( قصص الانبیاء چ سنگی ص 204 ).
یکچند کشید و داشت بخت بد
در محنت و در بلای الوانم.
مسعودسعد.
چند نان ریزه ٔخوانهای خسان
گرنه آبم خس الوان چه کنم.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 252 ).
از درختهای عود و تیغهای بلارک و فیلان جنگی آراسته به الوان ملابس و مناطق مرصع... ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 276 ).
دریغا که بر خوان الوان عمر
دمی چند خوردیم و گفتند بس.
( گلستان ).
آن صانع لطیف که بر فرش کائنات
چندین هزار صورت الوان نگار کرد.
سعدی.
- الوان نعمت ؛ انواع نعمتها. نعمتهای مختلف. ( ناظم الاطباء ) :
توانا که آن نازنین پرورد
به الوان نعمت چنین پرورد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

رنگها، جمع لون
( اسم ) جمع لون . ۱ - رنگها . ۲ - نوعها قسمها . ۳ - رنگارنگ رنگین .
دهی است از دهستان دیزمار بخش ورزقان شهرستان اهر .

فرهنگ معین

( اَ ) جِ لون ، رنگ ها.

فرهنگ عمید

= لون

دانشنامه عمومی

آلوان (موسیقی دان). آلوان ( به انگلیسی: Alvan ) ( زاده ۱۷ مارس ۱۹۹۳ ) موسیقی دان فرانسوی است.
او نماینده فرانسه در یوروویژن ۲۰۲۲ بود.
عکس آلوان (موسیقی دان)

الوان (کرخه). الوان یا عبدالخان علوان شهری در استان خوزستان و مرکز شهرستان کرخه است. [ ۱]
شهر الوان جمعیتی بالغ بر ۶، ۸۶۰ نفر دارد. [ ۲] این شهر از جنوب به رودخانه کرخه، و از شرق به اهواز و از غرب به شوش محدود شده است. سابقه تأسیس شهرداری و انجام خدمات شهری به سال ۱۳۷۶ برمی گردد. گویش و زبان محلی ساکنان عربی می باشد که اکثراً درزمینه های حمل ونقل، کشاورزی و دامداری فعالیت می نمایند. [ ۳]
جمعیت شهر الوان بنابر سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵ برابر با ۶، ۸۶۰ نفر بوده است. [ ۴]
علوان الشویع خوانندهٔ اهل علوان که بعدها به اهواز سفر کرد[ ۵] و مبدع سبک آواز عربی علوانیه[ ۶] است که به نام او معروف شد. [ ۷] سبک علوانیه از مرزهای خوزستان و ایران فراتر رفت[ ۸] و در عراق، بحرین و کویت نیز رواج یافت.
عکس الوان (کرخه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

اَلوان
(نام سابق: عبدالخان) شهری در استان خوزستان، شهرستان شوش. با ارتفاعی حدود ۵۰ متر، در دشتی در ۴۳کیلومتری جنوب شرقی شوش، سر راه شوش به اهواز، قرار دارد. رودخانۀ کرخه از کنار این شهر می گذرد. اقلیم آن گرم و خشک است.

جدول کلمات

رنگی

پیشنهاد کاربران

رنگارنگ
اشلون. لونَ کرچه
جمع مکسر لون هست
الوان:رنگ ها
لون:رنگ
یعنی رنگ ها
کلمه ای عربی که به معنی رنگ ها و مفرد ان لون به معنی رنگ
الوان کلمه ای است با ریشه ی عربی که جمع اون و به معنی رنگ ها است

بپرس