[ویکی نور] النظرة الدقیقة فی قاعدة بسیط الحقیقة ، نوشته محمود شهابی، کتابی است به زبان عربی با موضوع فلسفه و عرفان اسلامی. نویسنده در این اثر، درباره وحدت وجود و قاعده بسیط الحقیقه بحث کرده و معنی دقیق این کلمه را مشخص کرده است. هدف او بیان اشتباهات و سوء فهمهای شیخ احمد احسائی از این قاعده است.
کتاب، دارای مقدمه، مطالب و خاتمه است. مقدمه، مشتمل بر چهار امر و مطالب دارای دو مبحث است که مبحث دوم خود حاوی پنج فصل میباشد.
شهابی، درباره هدف از نگارش این کتاب مینویسد: یکی از فضلای شیخیه کرمانی در 28 تیر 1337ش، در روستای میگون از ییلاقات تهران، کتابی از میرزا ابوالقاسم خان ابراهیمی را به من داد و خواست تا نظرم را درباره آن بگویم. در میان مطالب آن به کلامی از شیخ احمد احسائی (متوفی1243 هجری) درباره قاعده «بسیط الحقیقة کل الأشیاء»، برخوردم که کنه معنای آن بر وی پوشیده مانده بود؛ ازاینرو، بر خودم لازم دانستم به بیان معنی دقیق این کلمه بپردازم و به برخی از سؤالات در این زمینه نیز پاسخ بدهم. برای تحقق این مقصود کتاب حاضر را نوشتم که در آن از کلمات معقول و منقول آنان استفاده کردم و برخی مطالب هم به آن افزودم و «النظرة الدقیقة فی بیان قاعدة بسیط الحقیقة» نامیدمش.
هر علمی را اصطلاحات خاصی است که معنی دقیق آن را اهل آن تشخیص میدهند. این مطلب درباره حکمت و عرفان نیز صادق است. اما شیخ احسائی با تمام نبوغی که داشته، به این دلیل که در فلسفه استاد ندیده و خودش به کتابهای فیلسوفان و عرفا مراجعه کرده و از ابتدا نیز نوعی جبهه در مقابل آرای آنان میگرفته، معنی دقیق برخی کلمات و قواعد را متوجه نشده؛ هرچند به ظن خودش آن را فهمیده باشد؛ ازاینرو آنها را طعن کرده و صریحا نسبت کفر و الحاد به ایشان داده است.
از جمله مواردی که نسبت کفر به صدرالمتألهین شیرازی (که علاوه بر اقرار به اسلام، مناسک آن را انجام میداد و هفت بار پیاده به حج رفت و در هفتمین بار در همان مسیر از دنیا رفت) داده است، در اوایل شرحش بر رساله «حکمت عرشیه» اوست. احسائی، پس از نقل این قول صدرا: «إن الموجود إما حقیقة الوجود أو غیرها و نعنی بحقیقة الوجود، ما لا یشوبه شیء غیر الوجود من عموم أو خصوص أو حدّ أو نهایة أو ماهیة أو نقص أو عدم و هو المسمى بواجب الوجود. فنقول: لو لم تکن حقیقة الوجود موجودة لم یکن شیء من الأشیاء موجودا لکنّ اللّازم باطل، بدیهة، فکذا الملزوم»، به ابطال آن پرداخته و این نوع تقسیمبندی او را باطل دانسته و تقسیم دیگری ارائه داده و اینگونه نوشته: «محلّ التقسیم مع لحاظ تسمیة من یصدق علیه اسم الوجود من حیث إنّه «هست» کما فی الّلغة الفارسیة ثلاثة أنواع: أحدها: مثال الفاعل و اسمه کالقائم بالنّسبة إلى زید... و ثانیها: الفعل أعنی المشیة و الإرادة و الإبداع... و ثالثها: المفعول الأوّل و هو عندنا هو النّور المحمّدی». شیخ احمد، گویا متوجه این امر شده که منظور ملاصدرا در تقسیم، یک چیز بوده و خودش چیز دیگری را نقد کرده است؛ ازاینرو مینویسد: اگر فکر میکنید صدرا چنین چیزی را اراده نکرده، میتوانید به کلمات دامادش ملا محسن فیض کاشانی در «الکلمات المکنونة» مراجعه کنید. وی پس از ذکر عباراتی از ملا محسن فیض، میگوید: اگر این کلمات به وحدت وجود - که علما بر تکفیر معتقد به آن اجماع دارند - اشاره ندارد، پس وحدت وجود، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ بلکه کلمات او امری بالاتر، یعنی وحدت وجود و موجود را میرساند. محمود شهابی، پس از بیان این کلمات، نقد ظریفی را از دیگر شارح حکمت عرشیه، یعنی مولی محمداسماعیل بن مولی سمیع اصفهانی ذکر میکند که پس از نقل مطلب بالا از شیخ احمد احسائی در فوق، در پاسخ به او مینویسد: مورد تقسیم در اینجا، موجودی است که موضوع علم الهی است، نه حقیقت وجود... من در تعجبم که چگونه احسائی احتمال عدم فهم منظور از کلام ملا محسن را نداده؛ درحالیکه ملا محسن از شخصیتهای عالم به اخبار اهلبیت(ع) است. منظور ملا محسن از وجود مضاف إلی الله تعالی، وجود منبسط، یعنی امر الهی و فعل اوست که ربط محض و اضافه اشراقیه صِرف است و فی ذاته، هیچ حکمی بر آن نمیشود....
محمود شهابی در نهایت از انتساب کفر و الحاد به کسانی که نهتنها اقرار به اسلام دارند و احکام الهی را هم مراعات میکنند، بلکه عالم در این زمینه هم هستند، تنها به دلیل وجود برخی عبارات در کلماتشان، آنهم با عدم فهم معنی دقیق آن کلمات، اظهار تأسف میکند. وی پس از بیان معانی چهارگانه برای وحدت و بیان فسادِ فقط اعتقاد به یک نوع از این چهار نوع وحدت در وجود، قول به اصالت ماهیت را هم در نهایت بازگشتکننده به قول به وحدت وجود میداند و میگوید: حتی کسانی مانند شیخ احسائی هم که قائل به اصالت وجود و ماهیت باهم هستند، در حقیقت قائل به وحدت وجود میباشند.
کتاب، دارای مقدمه، مطالب و خاتمه است. مقدمه، مشتمل بر چهار امر و مطالب دارای دو مبحث است که مبحث دوم خود حاوی پنج فصل میباشد.
شهابی، درباره هدف از نگارش این کتاب مینویسد: یکی از فضلای شیخیه کرمانی در 28 تیر 1337ش، در روستای میگون از ییلاقات تهران، کتابی از میرزا ابوالقاسم خان ابراهیمی را به من داد و خواست تا نظرم را درباره آن بگویم. در میان مطالب آن به کلامی از شیخ احمد احسائی (متوفی1243 هجری) درباره قاعده «بسیط الحقیقة کل الأشیاء»، برخوردم که کنه معنای آن بر وی پوشیده مانده بود؛ ازاینرو، بر خودم لازم دانستم به بیان معنی دقیق این کلمه بپردازم و به برخی از سؤالات در این زمینه نیز پاسخ بدهم. برای تحقق این مقصود کتاب حاضر را نوشتم که در آن از کلمات معقول و منقول آنان استفاده کردم و برخی مطالب هم به آن افزودم و «النظرة الدقیقة فی بیان قاعدة بسیط الحقیقة» نامیدمش.
هر علمی را اصطلاحات خاصی است که معنی دقیق آن را اهل آن تشخیص میدهند. این مطلب درباره حکمت و عرفان نیز صادق است. اما شیخ احسائی با تمام نبوغی که داشته، به این دلیل که در فلسفه استاد ندیده و خودش به کتابهای فیلسوفان و عرفا مراجعه کرده و از ابتدا نیز نوعی جبهه در مقابل آرای آنان میگرفته، معنی دقیق برخی کلمات و قواعد را متوجه نشده؛ هرچند به ظن خودش آن را فهمیده باشد؛ ازاینرو آنها را طعن کرده و صریحا نسبت کفر و الحاد به ایشان داده است.
از جمله مواردی که نسبت کفر به صدرالمتألهین شیرازی (که علاوه بر اقرار به اسلام، مناسک آن را انجام میداد و هفت بار پیاده به حج رفت و در هفتمین بار در همان مسیر از دنیا رفت) داده است، در اوایل شرحش بر رساله «حکمت عرشیه» اوست. احسائی، پس از نقل این قول صدرا: «إن الموجود إما حقیقة الوجود أو غیرها و نعنی بحقیقة الوجود، ما لا یشوبه شیء غیر الوجود من عموم أو خصوص أو حدّ أو نهایة أو ماهیة أو نقص أو عدم و هو المسمى بواجب الوجود. فنقول: لو لم تکن حقیقة الوجود موجودة لم یکن شیء من الأشیاء موجودا لکنّ اللّازم باطل، بدیهة، فکذا الملزوم»، به ابطال آن پرداخته و این نوع تقسیمبندی او را باطل دانسته و تقسیم دیگری ارائه داده و اینگونه نوشته: «محلّ التقسیم مع لحاظ تسمیة من یصدق علیه اسم الوجود من حیث إنّه «هست» کما فی الّلغة الفارسیة ثلاثة أنواع: أحدها: مثال الفاعل و اسمه کالقائم بالنّسبة إلى زید... و ثانیها: الفعل أعنی المشیة و الإرادة و الإبداع... و ثالثها: المفعول الأوّل و هو عندنا هو النّور المحمّدی». شیخ احمد، گویا متوجه این امر شده که منظور ملاصدرا در تقسیم، یک چیز بوده و خودش چیز دیگری را نقد کرده است؛ ازاینرو مینویسد: اگر فکر میکنید صدرا چنین چیزی را اراده نکرده، میتوانید به کلمات دامادش ملا محسن فیض کاشانی در «الکلمات المکنونة» مراجعه کنید. وی پس از ذکر عباراتی از ملا محسن فیض، میگوید: اگر این کلمات به وحدت وجود - که علما بر تکفیر معتقد به آن اجماع دارند - اشاره ندارد، پس وحدت وجود، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ بلکه کلمات او امری بالاتر، یعنی وحدت وجود و موجود را میرساند. محمود شهابی، پس از بیان این کلمات، نقد ظریفی را از دیگر شارح حکمت عرشیه، یعنی مولی محمداسماعیل بن مولی سمیع اصفهانی ذکر میکند که پس از نقل مطلب بالا از شیخ احمد احسائی در فوق، در پاسخ به او مینویسد: مورد تقسیم در اینجا، موجودی است که موضوع علم الهی است، نه حقیقت وجود... من در تعجبم که چگونه احسائی احتمال عدم فهم منظور از کلام ملا محسن را نداده؛ درحالیکه ملا محسن از شخصیتهای عالم به اخبار اهلبیت(ع) است. منظور ملا محسن از وجود مضاف إلی الله تعالی، وجود منبسط، یعنی امر الهی و فعل اوست که ربط محض و اضافه اشراقیه صِرف است و فی ذاته، هیچ حکمی بر آن نمیشود....
محمود شهابی در نهایت از انتساب کفر و الحاد به کسانی که نهتنها اقرار به اسلام دارند و احکام الهی را هم مراعات میکنند، بلکه عالم در این زمینه هم هستند، تنها به دلیل وجود برخی عبارات در کلماتشان، آنهم با عدم فهم معنی دقیق آن کلمات، اظهار تأسف میکند. وی پس از بیان معانی چهارگانه برای وحدت و بیان فسادِ فقط اعتقاد به یک نوع از این چهار نوع وحدت در وجود، قول به اصالت ماهیت را هم در نهایت بازگشتکننده به قول به وحدت وجود میداند و میگوید: حتی کسانی مانند شیخ احسائی هم که قائل به اصالت وجود و ماهیت باهم هستند، در حقیقت قائل به وحدت وجود میباشند.
wikinoor: النظرة_الدقیقة_فی_قاعدة_بسیط_الحقیقة