الخی. [ اَ خا ]( ع ص ) مرد بیهوده گوی. ( مهذب الاسماء ). مرد بیهوده گوی ژاژخای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنکه سخنان بیهوده بسیار گوید. مؤنث : لَخْواء. ( از اقرب الموارد ). || اشتر که یک زانویش از دیگر بزرگتر بود. ( مهذب الاسماء ). شتر که یک زانوی آن از دیگر بزرگ باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). مؤنث :لَخواء. ( اقرب الموارد ). اَرکَب. ( اقرب الموارد ).