الاهیات

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] الاهیات (تئولوژی). واژه الاهیات به علمی که درباره خدا و درباره شالوده ایمان دینی بحث می کندگفته شده است.
واژه الاهیات به علمی که درباره خدا و درباره شالوده ایمان دینی بحث می کند تعریف شده است. این کلمه از واژه یونانی theologia مأخوذ است که از دو بخش theo (خدا) و logia (گفتار و نظر) ترکیب شده است. بنابراین (theolog به معنای اندیشه و گفتار درباره خداست. واضع این واژه را، افلاطون دانسته اند، وی این لفظ را درباره شاعرانی به کار برده که خدایان یا تکوین عالم بر اساس وجود خدایان را وصف کرده اند.
عالمان الاهیـات در مقابل عـالمان علوم طبیعی
ارسطو، عالمان الاهیـات را که تبیین های اسطوره ای از جهان عرضه می کننـد، در مقـابل فیلسوفان، یا عـالمان علوم طبیعی که در جسـت و جـوی تبیین اشیـا در درون خـود اشیا هستند، قرار می دهد، در جایی او فلسفه نظری را به سه بخش: ریاضیات، طبیعت و الاهیات تقسیم می کند که بخش اخیر همان فلسفه اولی یا مابعدالطبیعه است.مقـارن پایـان قرن دوم قبل از میلاد پانائتیوس رُدایی سه نـوع الهیات: اسطوره ای، طبیعی یا فلسفی جهان شناختی و مدنی یا سیاسی را از هم جدا ساخت. الاهیات اخیر مربوط به راه و رسم قیصرهاست.
الاهیات مسیحی
در میان مسیحیان، اوّلین کاربردهای اصطلاح theology در مورد معرفت به خدایی که آنان به او باور داشتند، در نوشته های اریگن (متوفای ۲۵۴میلادی) یافت می شود. پس از وی، اوسبیوس اهل قیصریه (متوفای ۳۳۹میلادی) میان theology به معنای علم تدبیر الهی یا فعل الهی برای نجات بشر که شامل: مسیح، کلیسا، شعایر دینی، و فرجام شناسی است، تفکیک قایل شد. این تفکیک در دوره متقدم آبای کلیسا مورد قبول قرار گرفت. بنابراین الاهیات تنها به بحث درباره خدا می پرداخت، و از مسائل دیگر مانند تجسّد و فدیه ذیل عنوان «علم تدبیر الهی» بحث می شد.
← علم الاهیات نزد مسیحیان
...

دانشنامه آزاد فارسی

پیشنهاد کاربران

از دیدگاه فردی من،
انسان در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون و یا به بیانی دیگر از دوران مهد کودک تاریخ اندیشه یا فکر، خیال، تصور و توَهُم تا به امروز نتوانسته است بین دو نوع خدای زیر فرق و تمیز قائل شود:
...
[مشاهده متن کامل]

الف - خدای حقیقی و واقعی یعنی اول، وسط، آخر، درون و بیرون همه چیز و همه کس یا بطور عام تر یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی یعنی محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها، کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار که در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما، چهره، جلوه یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هر آنچه که بین آنهاست که هرکدام به یک سهم مساوی باهم و در طول هم و پشت سر همدیگر از حق به ظهور رسیدن و پیدایش و کثرت و تجربه و سپری نمودن زندگی های کلی و جزئیاتی دنیوی و برزخ های خاص و ویژه خویش برخوردار میباشند. غیر از این نوع خدا هیچ موجود و هیچ چیز دیگری چه شهودی و چه غیبی نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. موجود بودن یا وجود داشتن این نوع خدا از طرف انسان هرگز به هیچ نوع اثباتی هیچگونه نیازی نداشته و ندارد و نخواهد داشت بلکه خود انسان نیازمند شناخت این نوع خدا بوده و هست و خواهد بود.
ب - خدای لفظی، کلمه ای، واژه ای، مفهومی، ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف بشری که فقط در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و درست به همین علت و دلیل، کلیه سعی ها و کوشش های برهانی و استدلالی انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود.
طلبه ها یا دانشجویان رشته الاهیات یا خدا شناسی در حوزه های به اصطلاح علمیه یا دانشکده های الاهیات میتوانند ( مشروط بر اینکه بخواهند و علاقه مند به کشف و شناخت حقیقت باشند ) از امروز به بعد و بسوی آینده خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه علمی بنامند و خدای نوع دوم را اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایل یاتی، طایفه ای، قبیله ای، قومی، ملی، آئینی، دینی، مذهبی، فرقه ای، حزبی، ایدئولوژیکی، کلامی، تفسیری، نبوتی، امامتی، ولایتی، فقاهتی، الهیاتی یا الاهیاتی، فلسفی، عرفانی و آتئیستی.
واژه Theologie با تلفظ تئولوژی در اصل و ریشه از سه کلمه ساخته شده؛ یکی The که دو نوع تلفظ و معنا داشته؛ یکی تِ که مخفف تو ( ضمیر دوم شخص مفرد در زبان فارسی ) بوده و دیگری تهِ به معنای بنیادِ و دیگری o با تلفظ او ضمیر سوم شخص مفرد که اشاره به آفریننده بطور عام داشته و سومی logie به معنای شناخت.
لذا " تِ او لوژی " یعنی شناخت چگونگی یکی بودن تو و او ( تو در این واژه اشاره به هر فرد انسانی و هر موجود غیر زنده و زنده دیگری از قبیل نبات و حیوان داشته ) و به شکل " تهِ او لوژی" به معنای شناخت ریشه یا اصل و یا بنیاد او یعنی همه چیز و همه کس و یا شناخت اصل هستی یا وجود بیکران و بینهایت که هیچ چیزی دیگری نمی باشد غیر از عام ترین بُعد خدای حقیقی و واقعی ( یا واجب الوجود باضافه ممکن الوجود، علت و معلول کل، خالق و مخلوقات، آفریدگار کائنات و خود کائنات، هم غیب و امر و ملکوت و هم شهود و خلق و ملک ) .
موجوداتی از قبیل لوسی فِر، ابلیس، زَتان، اهریمن و یا شیطان در قدم اول فرشته مقرب درگاه خدای کلمه ای دینی و سپس لعنت شده ی وسوسه گر بسوی زشتی ها و بدی ها و گمراهی ها ؛ گابریئل یا جبرئیل فرشته پیام آور یا خبر رسان وحیانی از عالم غیب به عالم شهود؛ میکائیل یا میخائیل به شکل مَیخواه ایل به معنای ایل خواهان مَی یا شراب ملکوتی به اصطلاح فرشته لطف و محبت و مهربانی؛ عزرائیل یا ملک الموت و یا فرشته مرگ و مامور قبض روح و سرانجام جناب اسرافیل به شکل
" ایس را فیل " به معنای اینست فیلِ را ( ra با تلفظ را نام خدای فرزند خورشید در زبان و فرهنگ قوم مصر بوده ) فرشته صورچی یا شیپور زن در یوم القیامه یا روز قیامت و رستاخیز، جملگی خیالی - اوهامی بیش نبوده و نیستند و درست مانند خدای دینی فقط در زبان هاو خط های مختلف بشری از موجودیت برخوردارند و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد منجمله جن و اجنه.
یکی از بنیادی ترین اشتباهات افلاطون و ارسطو این بوده که طبیعت شناسی و خدا شناسی را از هم جدا نموده اند و آنهم به این علت و دلیل که نتوانسته اند بین دو نوع خدای اشاره شده در بالا فرق و تمیز قائل شوند.
متافیزیک هم هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر بخش بسیار وسیع امکانی و غیبی همین دنیای واقعی، عینی یا شهودی، تجربی، محسوس و ملموس و پدیدار شده که بطور کامل هنوز پدیدار نشده، اما مطمئنن و یقینن خواهد شد. این عالم یا دنیای واقعی یا فیزیکالی علاوه بر بخش امکانی و غیبی خاص و ویژه خویش در بر دارنده شش عالم یا دنیا به شکل شش آسمان و شش زمین دیگر و هرآنچه که بین آنهاست، هم می باشد بصورت شش طرح کلی دیگر یا شش امکان بالقوه و مجرد دیگر.
این هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هر آنچه که بین آنهاست، در طول این سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان ( محتوای هرکدام از گیتی ها یا کیهان های متناهی، مساوی، موازی و فراوان بطور مطلق یکسان و برابر ) بین دو بهشت برین متوالی فقط و فقط از یک راه و به یک روش مطلق، معقول و منطقی ( که به خود خدای حقیقی و واقعی تعلق دارد ) در طول هم و پشت سر همدیگر به ظهور و پیدایش و کثرت خواهند رسید و آنهم هرکدام نه تنها یک یا دو یا صد و یا هزار و یکبار بلکه هرکدام دقیقا به تعداد یک هفتم کلیه ی حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول ضروری و واقعی و یا به عبارتی دیگر هرکدام دقیقن به تعداد یک هفتم کلیه ی کنگره های سلسله دایره وار دهّر ها در مدارات، مراتب یا درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی؛ یکی نهایت نقصان و امکان اخس در پائین ترین حالت نشئگی طبیعی و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف دنیوی در بالاترین حالت نشئگی طبیعی.
این راه و روش مطلق، معقول و منطقی عبارت است از گردش دایره وار وقوع مهبانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس قوانین جاودانه و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن.
عوالم یا دنیا های هفتگانه در ظهورات یا پیدایشات متوالی خود در طول این سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی همیشه پنج تا روحی - روانی خواهند بود با بذر قابل رشد مادی و دو تا مادی - روانی با بذر قابل رشد روحی ( البته ماده، روح و روان با تعاریف نو و نه کلاسیک دینی و فلسفی و عرفانی ) و به زبان علمی از همین خمیر مایه جرم و انرژی و خلاء.
ما افراد انسانی ( منجمله بقیه ی موجودات شهودی و غیبی ) درون این دنیای مادی - روانی با بذر قابل رشد روحی، در طول این سفر همیشه در این دنیا در مدارات و مراتب و درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی اشاره شده از مادر متولد میشویم و عشق و زندگی های نسبی و کوتاه مدت دنیوی خود را تجربه و سپری می نمائیم و نه در شش دنیای دیگر.
این عالم یا دنیا به شکل این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست، در طول این راه کلی و سفر دایره وار همیشه پس از وقوع مهبانگ های هشتم ( ۸م، m8 ) در یک درجه تکاملی برتر از قبل از نو آفریده میشود ( از همین خمیرمایه ساختاری: مادی - روانی - روحی و یا جرمی - انرژیئی - خلائی ) .
مهم ترین و معروف ترین حکمت های آئینی و دینی یعنی هندوئی، موسائی، زرتشتی، بودائی، ایسائی و محمّدی جملگی در دوران مهد کودک تاریخ اندیشه یا فکر و خیال و تصور و توَهُم انسان در مورد خدای کلمه ای سروده شده اند و نه در مورد خدای حقیقی و واقعی یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت.
به قول یکی از حکیمان دینی امروز خودمان :
هی نگوئید که الله یا خدا در قرآن چنین و چنان فرموده بلکه خودتان هم اندکی هم که شده، طور دیگری و از نو بیندیشد، فکر و خیال و تصور کنید در این زمینه که چگونه و چطور این جهان و موجودات درون آن منجمله انسان و با کدام هدف از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی آفریده شده.
هی نگویید حضرت آدم و ابوالبشر بلکه اگر توانستید و وقت داشتید نگاهی کوتاه و گذرا به خط میخی سومریان بیندازید و ببیند که کلمه آدم ( Adam با تلفظ آدام به زبان های غربی ) در زبان و فرهنگ قوم فارسی زبان سومر به چه معنا بوده و آنهم هزاران سال قبل از تولد موسی ( از چپ به راست به شکل سی مو ؛ ۳۰ مو ) در کنار رود نیل در سرزمین اجیبت ( سرزمین عجایب ) .
من عرف نفسه فقد عرف ربه :
نفس مجرد یعنی من که از جنسیت مردانه و زنانه ( مذکر و موئنث ) برخوردار است، لذا تقسیم آن به چهار نوع اماره و لوامه و ملهمه و مطمئنه و اعلام جهاد اکبر یا مبارزه بزرگ با آن یکی از بنیادی ترین گمراهه روی های حکمت دینی محسوب میشود.
خدای حقیقی و واقعی در آفرینش اولیه، نفوس مجرد یا من های افراد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) را از نفس یا من مطلق، واحد و بیکران خویش یکبار برای جاودانگی در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی آفریده و نه از نفس بابا آدم ( منهای ننه حوای ) حضرات موسا ( موسی ) و ایسا ( عیسی ) و محمّد.