افلاک. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ فلک ، بمعنی چرخ. گردون. سپهر. ( آنندراج ). ج ِ فلک. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). آسمانها و فلکها. ( ناظم الاطباء ). چرخها. سپهرها. آسمانها. ( فرهنگ فارسی معین ). جمع فلک است که حکماء آنرا آباء گویند، همانطور که عناصر را امهات خوانند و در نزد ارباب علم هیئت عبارت است از کره ای که بذاته بصورت استداره متحرک باشد و گاه فلک را بر منطقه چنین کره ای بمجاز اطلاق کنند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
همی فزونی جوید اواره بر افلاک
که تو بطالع میمون بدو نهادی روی.
شهید یا فیروز مشرقی.
بر دل مکن مسلط گفتار هر لتنبرهرگز کجا پسندد افلاک جز ترا سر.
شاکر بخاری.
ای میر نوازنده و بخشنده و چالاک ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک.
عنصری.
بدو بر یکی قلعه چالاک بودگذشته سرش ز اوج افلاک بود.
اسدی.
تن از خاکند و جان از جوهر پاک شرف دارند بر خاصان افلاک.
ناصرخسرو.
تا در افلاک هفت سیاره است تا بگیتی چهار ارکان است.
مسعودسعد.
افلاک بجز غم نفزایند دگرننهند بجا تا نرباینددگر.
خیام.
انجم و افلاک بگشتن درندراحت و محنت بگذشتن درند.
نظامی.
همیشه تا بود افلاک مرکز انجم همیشه تا بود ارواح قوت اشباح.
؟
که میداند که این دوران افلاک چه مدت دارد و چون بودش احوال.
؟
و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و فلک در همین لغت نامه شود.- افلاک تسعه ؛ نه فلک و آن عبارت است از فلک قمر ( ماه ) که فلک اول است و فلک عطارد ( تیر ) که فلک دوم است و فلک زهره ( ناهید ) که فلک سیم است و فلک شمس ( مهر ) که فلک چهارم است. و فلک مریخ ( بهرام ) که فلک پنجم است و فلک مشتری ( برجیس ) که فلک ششم است و فلک زحل ( کیوان ) که فلک هفتم است و فلک ثوابت که فلک هشتم و فلک اطلس یا فلک الافلاک که فلک نهم است. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- فلک الافلاک ؛ فلک اعظم. فلک اطلس. فلک نهم که محیط بتمام عالم است. و رجوع به افلاک تسعه شود.
بیشتر بخوانید ...