افغان

/~afqAn/

مترادف افغان: زاری، فغان، ناله، ندبه، افغانی، پشتو

معنی انگلیسی:
groan, wail, afghan, groan(ing), wail(ing)

لغت نامه دهخدا

افغان. [ اَ ] ( اِ ) فریاد. ( میرزاابراهیم ). فریاد و زاری. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( مجمعالفرس ) ( برهان ) ( شعوری ). فریاد.زاری. فغان. ( ناظم الاطباء ). فریاد. فغان. ( شرفنامه ٔمنیری ). ناله. ( غیاث اللغات ). فریاد و غوغا. ( مؤید ). فریادی از دردی یا مصیبتی. ( شاید مرکب است از ( اَ ) حرف ندا و فغان جمع فغ، یعنی ای خدایان. مانند: آمین عربی که خواندن آمن خدای مصریان است ). ( یادداشت مؤلف ). زاری. ناله. ( فرهنگ فارسی معین ) :
گر جهل ترا درد کردی از تو
بر گنبد گردان رسیدی افغان.
ناصرخسرو.
از خواندن چیزی که بخوانی و ندانی
هرگز نشود حاصل چیزیت جز افغان.
ناصرخسرو.
من هم از باد سربدرد سرم
ابرم از باد باشد افغانم.
خاقانی.
ز بس کاورد درد چشمش بافغان
گلوی خراشیده ز افغان نماید.
خاقانی.
در طواف کعبه جان ساکنان عرش را
چون حلی دلبران در رقص و افغان دیده اند.
خاقانی.
گرچه ز افغان مرا با تو زبان موی شد
در همه عالم منم موی شکاف از زبان.
خاقانی.
خاقانیا دلت را ز افغان چه حاصل آید
چون دل نیافت داور ز افغان چه خواست گویی.
خاقانی.
هزارت مشرف بی جامگی هست
بصد افغان کشیده سوی تو دست.
نظامی.
ز بس خنده که شهدش بر شکر زد
بخوزستان شد افغان طبرزد.
نظامی.
کزان پیش کافغان برآرد خروس
برآیدز لشکرگه آواز کوس.
نظامی.
نماند جانوراز وحش و طیر و ماهی و مور
که بر فلک نشد از بیمرادی افغانش.
( گلستان ).
بهر سو بلبل عاشق در افغان
تنعم از میان باد صبا کرد.
حافظ.
افغان ز تو شوخ نامسلمان افغان
افغان ز تو آفت دل و جان افغان
افغان بچه ای در دل تو رحمی نیست
از دست فغانی بچه افغان افغان.
؟ ( از آنندراج ).
- در افغان بودن ؛ در ناله و زاری بودن. نوحه سرایی کردن.
- افغان از دل برآمدن ؛ از دل نالیدن :
برآمد هر شب افغان از دل زار
چو روز موسی عمران فروشد.
خاقانی.
- به افغان آوردن ؛ به ناله درآوردن :
ز بس کاورد درد چشمش به افغان
گلوی خراشیده ز افغان نماید.
خاقانی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

طایفه ایست که در مشرق ایران از حدود خراسان تا لب رود آمویه ( جیحون ) سکنی دارند . مردمی دلیر و جنگاورند . مذهب آنان سنی حنفی می باشد . افغانان به دو طایفه بزرگ تقسیم می شوند : افاغنه درانی که امروز زمام حکومت را در دست دارند و دیگر غلجایی ( غلیزایی ) که از نژادی مختلط تشکیل یافته اند و امروز عده آنان بالغ بر صد هزار خانوار می باشد . در افغانستان علاوه بر زبان فارسی که لغت ادب و کتابت است زبان [ پشتو ] ( از شعب مهم زبانهای ایرانی ) رواج دارد .
فغان: فریاد، اری، آه وناله، بانگ
افغانی

فرهنگ معین

( اَ ) (اِ. ) = فغان : فریاد، زاری ، ناله .

فرهنگ عمید

= فغان
۱. طایفه ای ساکن افغانستان.
۲. از مردم افغانستان.

گویش مازنی

/afghaan/ افغان - افغانستانی

دانشنامه عمومی

افغان (نام قومی). اَفغان از نظر تاریخی برای اشاره به قوم پشتون بوده است و در فارسی به معنای فغان یا ناله و فریاد می باشد. [ ۱] [ ۲] در دوران پادشاهی ساسانیان به واژه /βɡɒ:n/ اشاره شده که نام قومی در خاور ایران بزرگ بوده است. [ ۳] بعدها در زبان فارسی نو واژه /βɡɒ:n/ به «اڤغان» و سپس به «افغان» تغییر کرد که در کتاب حدود العالم نیز بدان اشاره شده است. [ ۴] در قرن نوزدهم میلادی، اصطلاح «افغان» نیز توسط نویسندگان مختلف به عنوان مترادف «پشتون» مورد استفاده قرار گرفت. [ ۵]
شاپور یکم ساسانی پادشاه ایران نخستین کسی بود به نام ابگان ( افغان ) در حدود قرن سوم میلادی اشاره کرد. [ ۳] [ ۶] [ ۷] در اسناد یافت شده مربوط به قرن چهارم میلادی به اقوام شمالی منطقه باختران افغان گفته شده است[ ۸] [ ۹] واژهٔ افغان به طور تاریخی فقط به پشتون ها گفته می شد. این نام از گذشته دور بکار می رفته است. ستاره شناس هندی قرن ششم میلادی وارا هامی هیرا ( Varāha Mihira ) در کتاب خود به نام برهات سامهیتا ( Bṛhat - saṃhitā ) واژهٔ «اوگانا» ( Avagāṇa ) را برای اشاره به این قوم به کار برده است. [ ۱۰] این واژه به معنی جنگجو و جنگاور و در مواردی اسب سوار بوده و به مردمان مبارزی که در خاور ایران بزرگ یعنی جغرافیای کنونی افغانستان می زیستند و در پرورش اسب با تجربه بودند اشاره می شده است. [ ۱۱]
عکس افغان (نام قومی)عکس افغان (نام قومی)عکس افغان (نام قومی)عکس افغان (نام قومی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

اَفغان
(یا: پاتان) قوم بزرگ آسیایی و از اقوام ایرانی باستان که امروزه ملت افغانستان و بخشی از ملت پاکستان را تشکیل می دهد. افغان ها بزرگ ترین گروه قومی مردم افغانستان به شمار می آیند. گروه های بزرگی از این قوم، در ۳ـ۴ قرن اخیر به ایران و هندوستان مهاجرت کرده، یا تبعید شده اند. افغان های ایران به استثنای چند گروه معین، نظیر بنگش ها و کُرِّمی های خراسان و گرگان و مازندران و افغان های قراتپۀ بهشهر، اغلب در میان مردم بومی مستحیل شده اند و در هندوستان نیز این روند جاری است، اما گروهی بزرگ از ملت پاکستان را به خصوص در پشتونستان و استان سرحد شمال غربی، آفریدی های پشتون تشکیل می دهند که خود را بخشی از مردم و کشور افغانستان می دانند. قوم افغان از هفت گروه اصلی به نام های سربنی، غرغشتی، بیتنی، متی، سررانی، گررانی و اوسترانی تشکیل شده است که هر یک مشتمل بر چندین قبیلۀ عمده و ده ها طایفۀ بزرگ و صدها تیرۀ کوچک است. اغلب افغان ها در قرون گذشته چادرنشین بودند، اما طبق تخمین های سال های اخیر، جمعیت چادرنشین و نیمه چادرنشین افغان به کمتر از ربع جمعیت افغانستان رسیده است. امروزه بزرگ ترین گروه چادرنشینان افغان را قبیلۀ بزرگ پُوِینده تشکیل می دهد که زمستان را در ایالات شمال غرب و سند و پنجاب پاکستان و تابستان را در کوه های جنوب افغانستان می گذرانند. افغان ها تا قرن ۱۲ق/۱۸، فاقد اتحاد سیاسی و اجتماعی بودند. در قرون اولیۀ اسلامی، بسیاری از آنان تابع امویان و عباسیان بودند و پس از تشکیل نخستین دولت های مسلمان غیرعرب، نظیر صفاریان و سامانیان و غزنویان، بخشی از افغان ها در خدمت آنان قرار گرفتند. نخستین دولت بزرگ افغانی در دورۀ اسلامی، دولت غوریان است (۵۴۳ـ۶۱۲ق) که قلمرو آن در آغاز قرن ۷ق نصیب خوارزمشاهیان و ممالیک دهلی شد. افغان ها در حملات مغولان آسیب های فراوان دیدند. آل کرت، از افغان های غوری، با حمایت مغولان حکومت بخشی از افغان ها را به دست آوردند (۶۴۳ـ۷۹۱ق). تیمور دولت آل کرت را برانداخت. افغان ها تا ۹۱۲ق اتباع تیموریان بودند. پس از تشکیل دولت صفوی (۹۰۷ق) بخشی از افغان ها به این دولت پیوستند و بقیه تا ۱۱۴۹ق و تصرف کابل به دست نادرشاه، در حوزۀ قدرت تیموریان و بابریان هند باقی ماندند. تشکیل حکومت غلجائیان در قندهار و سقوط دولت صفوی به دست محمود افغان (۱۱۳۵ق)، طلیعۀ پیدایش دولت قومی افغان بود. تسلط نادرشاه بر افغانستان و سقوط حکومت های غلجائی و ابدالی قندهار و هرات، تشکیل دولت افغان را به تأخیر انداخت، اما قتل نادرشاه و زوال سریع قدرت نادری و ناتوانی وسیع دولت بابری هند که به آستانۀ سقوط رسیده بود، موانع تشکیل دولت قومی افغان را حذف کرد و نخستین دولت فراگیر افغان به دست احمدخان درانی تأسیس شد. این دولت تا ۱۲۵۷ق دوام آورد و پس از آن جای خود را به سلاطین بارکزائی از نسل پاینده خان وزیر داد. اکثریت افغان ها مسلمان اهل سنت اند و از میان آنان نورستانی ها دیرتر از دیگران اسلام آورده اند. پس از آن که افغانستان در ۱۳۵۷ش به تصرف اتحاد جماهیر شوروی درآمد، پتن ها، تاجیک ها، ترکمن ها، هزاره ها، ازبک ها و سایر گروه های قومی این کشور جنبشی را، با عنوان جنبش مجاهدین افغانستان (رزمندگان جهاد)، به وجود آوردند. مجاهدین فاقد هماهنگی نظامی بودند و محور اتحاد آنان سیاسی و قومی بود. تا ۱۳۵۹ش نزدیک به یک میلیون تن از افغان ها به پاکستان گریختند. پناهندگان افغانی در طی سال های بعد، و بر اثر ادامۀ جنگ و ناآرامی در افغانستان، در کشورهای همسایه، به ویژه پاکستان و ایران، افزایش یافتند. نیز ← پشتون

افغان (نشریه). اَفغان (نشریه)
نخستین روزنامۀ دولتی افغانستان، منتشرشده در ۱۴ تیر ۱۲۹۹ق در کابل، با مدیریت محمدجعفر قندهاری و سردبیری پاینده محمدخان فرحت. افغان، نخست در دو صفحۀ سه ستونه منتشر می شد، اما قطع آن چندین بار تغییر کرد و شمارۀ ۱۸۱ از سال اول انتشار آن، در قطع جیبی و در ۱۰۴ صفحه به فارسی و پشتو حدود دو سال منتشر شد.

پیشنهاد کاربران

افغان و یا مطابق شاهنامه اوغان، نامی ست فارسی که ایرانیان به مردمان کوهستان شرقی می دادند، همان ها که خود را پشتون می نامیدند هیچکدامشان چشم بادامی نیست و اکثر جمعیت افغانستان اند، آنها با مرگ نادر تحت
...
[مشاهده متن کامل]
لوای احمد ابدالی ژنرال مقتدر دوره افشاریه که افغان تبار بود ( یعنی پشتو ) حکومت مستقل بنیان گذاشتند و سرزمینهای مجاور را هم فتح کردند و بعدها به کل آن افغانستان گفتند، چندی بعد سرزمین هزاره ها نیز فتح شد و آنها مجبور به پذیرش تابعیت سلطه افغانستان شدند و با اینکه متفاوت اند و چهره هایشان شرقی است ما ایرانی معمولا منظورمان از افغان فقط هزاره است. چون چهره دیگر مردم افغانستان نظیر پشتون ها و تاجیک ها از اهالی بومی ایران قابل تشخیص نیست

افغان afqān یا افغانستان.
این نام در سنسکریت: اوه گَناه avaganāh، و اوه گَنَهavagana ( دور افتاده، دور از دریا، در میان خشکی ) بوده است.
افغان afqān ( ناله، فغان ) .
این واژه در سغدی: اُخَن oxan، اِفغان efqān، و فِغان feqān بوده است.
تعجب می کنم از بعضی نظرت ! شما از شاعران بهتر نمی دانید ! معنای افغان همان است که در اشعار شعرای نامدار آمده !!
در گویش افغانی معنی متن به مثل نه شبنم دارد امشب به زبان فارسی چه میشود
ریشه نام فغان ( داد و فغان یا آه و ناله ) به کسی یا چیزی وابسته به افغانستان، یا به ویژه شهروند این کشور، گفته می شود. نام افغان پیش از ایجاد کشور افغانستان فقط به پشتون ها اطلاق می شد.
در دوران پادشاهی ساسانیان به واژه �ابگان� اشاره شده که نام قومی در خاور ایران آن زمان بوده است. بعدها در زبان فارسی میانه واژه ابگان به افغان تغییر کرد که در کتاب حدود العالم نیز بدان اشاره شده است. در قرن نوزدهم میلادی، اصطلاح �افغان� نیز توسط نویسندگان مختلف به عنوان مترادف �پشتون� مورد استفاده قرار گرفت.
...
[مشاهده متن کامل]

شاپور یکم ساسانی پادشاه ایران نخستین کسی بود به نام ابگان ( افغان ) در حدود قرن سوم میلادی اشاره کرد. در اسناد یافت شده مربوط به قرن چهارم میلادی به اقوام شمالی منطقه باختران افغان گفته شده است واژهٔ افغان به طور تاریخی فقط به پشتون ها اطلاق می شده است. این نام از گذشته دور بکار می رفته است. ستاره شناس هندی قرن ششم میلادی وارا هامی هیرا ( Varāha Mihira ) در کتاب خود به نام برهات سامهیتا ( Bṛhat - saṃhitā ) واژهٔ �اوگانا� ( Avagāṇa ) را برای اشاره به این قوم به کار برده است. این واژه به معنی جنگجو و جنگاور و در مواردی اسب سوار بوده و به مردمان مبارزی که جغرافیای کنونی افغانستان می زیستند و در پرورش اسب با تجربه بودند اشاره می شده است.
در گذشته واژهٔ افغان از سوی فارسیوانان و فارسی زبانان به پشتون ها اطلاق می شد اما پس از تشکیل کشور مستقلی به نام افغانستان توسط دودمان درانی و استیلای قوای افغان بر مناطق تحت کنترل حکومت صفوی در شرق و امپراتوری گورکانی در جنوب و جنوب شرق این واژه عمومیت پیدا کرد و بر باشندگان سرزمین افغانستان اطلاق می شد.
همچنین پشتون ها هویت قومی خود را پشتون یا پختون معرفی می کنند و در میان قبایل پشتون طایفه ای بنام افغان زی وجود ندارد.
واژهٔ افغان پس از روی کار آمدن دولت امان الله شاه در تذکره ها ( شناسنامه ها ) ی تابعیت به عنوان اهلیت به کار برده شد و پس از آن در لویه جرگهٔ ۱۳۱۵ خورشیدی مورد تأیید نمایندگان مردم قرار گرفت.
منابع ها.
بستن
"Afghan ( noun ) definition and synonyms | Oxford Dictionary". www. oxfordlearnersdictionaries. com
Garner, Bryan ( 2009 ) . Garner's Modern American Usage ( third ed. ) . New York: Oxford University Press. p.
Siegal, Allan M. ; Connolly, William ( 2015 ) . The New York Times Manual of Style and Usage ( fifth ed. ) . New York: Crown Publishing Group. p
History of Afghanistan". Encyclop�dia Britannica Online. Retrieved 2010 - 11 - 22
The Khalaj West of the Oxus Wayback Machine; excerpts from "The Turkish Dialect of the Khalaj", Bulletin of the School of Oriental Studies, University of London, Vol 10, No 2, pp 417 - 437 ( retrieved 10 January 2007 ) .
Maley, William ( 2009 ) . The Afghanistan Wars ( second ed. ) . Basingstoke, England: Palgrave Macmillan. p.
"Afghan and Afghanistan". Abdul Hai Habibi. alamahabibi. com. 1969. Retrieved
Noelle - Karimi, Christine; Conrad J. Schetter; Reinhard Schlagintweit ( 2002 ) . Afghanistan - a country without a state?. University of Michigan, United States: IKO. p. 18. ISBN 3 - 88939 - 628 - 3. Retrieved 2010 - 09 - 24. The earliest mention of the name 'Afghan' ( Abgan ) is to be found in a Sasanid inscription from the 3rd century, and it appears in India in the form of 'Avagana'. . .
Balogh, D�niel ( 12 March 2020 ) . Hunnic Peoples in Central and South Asia: Sources for their Origin and History . Barkhuis. p. 144. ISBN 978 - 94 - 93194 - 01 - 4. [To Ormuzd Bunukan , . . . greetings and homage from . . . ) , Pithe ( sot] ang ( ? ) of Parpaz ( under ) [ the glorious ) yabghu of [Heph] thal , the chief … of the Afghans
Sims - Williams, Nicholas ( 2000 ) . Bactrian documents from northern Afghanistan. Oxford: The Nour Foundation in association with Azimuth Editions and Oxford University Press. -
Ch. M. Kieffer, 'AFGHAN', Encyclop�dia Iranica, 1983
�ریشه یابی کلمهٔ افغان�. www. haqiqat. se. .

افغان : اَفخوان، هفت خوان ، هفتخوان ، سرزمین هفتخوان رستم ، سرزمینی که رستم هفت خوان خویش را در آن طی کرده است . نام تاریخی شرق ایران یعنی افغانستان = اَف خوان ستان= هفتخوانستان ، برخی به غلط افغان را
...
[مشاهده متن کامل]
به پشتو ترجمه کرده اند و از واقعیت های تاریخی دور مانده اند ، در صورتیکه افغانستان قدمت چندانی ندارد ولی هفت خوان رستم قدمت چنیدن هزار ساله دارد .

افغان از فغان گرفته نشده است بلکه افغان همان اپه گان یا اپگان هست به معنای اسب سوار ماهر که احتمالا به مردمی که اسب سواران ماهری بودن گزاشته میشد بعد اعراب هم که حروف پ و گ به ف و غ میدهند و مردم افغانستان
...
[مشاهده متن کامل]
هم افغان هستند و نه افغانی این کلمه برای لباس ها و غذاها و . . بصورت کلی هر آنچیز که برای افغان هاست قوم پرستی را کشور های اطراف به سر مردم ما میندازند حالا اینجا هم که افغان را با فغان یکی کردید جای شرم است

افغان نامی بود که بر پشتون ها گذاشتند.
بخاطر اینکه شورش کردند و فریاد برآوردند علیه حکومت صفوی بهشون گفتند افغان.
افغان و فغان به معنای داد و بیداد کردن است.
بعدها انگلیس برای تجزیه ایرانِ بزرگ، نامی را برای خراسان انتخاب کرد که تا حدودی برای مردم آشنا باشد.
افغانها درابتدا چادرنشین نبوده اند بلکه از جمله پیشرفته ترین ممالک بوده اند ک حتی ایران ان را برای خود مثال ستودنی میزد و اوایل اسبکان بوده زیرا افغانها سوارکاران زیادی داشته ک ب مرور زمان اپگان شده و بعد حمله عربها ک پ را ف تلفظ میکردند افغان نامیده شده
من هزاره هستم اهل خراسان
افغان یعنی افغانستان یعنی اوغانستان
اسم افغانستان ( خراسان , )
اَفغان
گمانه ای دیگر در باره ی واژه ی اَفغان :
شاید دیس و شکلی دیگر از واژه ی " اَفکَن " باشد .
مینه ی اسلی اَفکن: اَف - کَن = به سوی بالا - نهادن
این واژه بر می گردد به داستان سام و زال ، در شاهنامه آمده که برای موهای سپید زال در هنگام زایش و باور بَدشگون و بَداختر بودن این نشانه ، سام او را به کوهستان بُرده ( جای بلند = اَف ) و آنجا می کَنَد یا می کَنانَد ( می گزارد ، می نَهَد ) تا آشاک / آساک یا خوراک دَدان ( وُحوش ) شود.
...
[مشاهده متن کامل]

مینه بنیادین کَندَن = نهادن ، گزاشتن
مینه دویوم یا فهمیده یکم ( مفهوم اول ) = کُلیدَن که از آن نام ابزار کُلَنگ : کُل - اَنگ برساخته شده .
در روزگاران دورین و دیرین نخست زمین یا اَرد را می کُلیدند سپس خانه ای می کَندند ( بَنا می نهادند ) .
این مَگان همان سیستان کهن است که اَفکَنِستان یا اَفغانستان کنونی ست.

من افغان هستم از قوم هزاره فرق بین قوم افغانها همین است هر قوم به خود مینازه هزاره میگه ما خوب قوم هستیم تاجک میگه ما پشتون میگه ما ازبک میگه ما اگه فرق بین خود نیندازیم باز هیچ کشوری موفق به تباهی افغانها
...
[مشاهده متن کامل]
نمیشود حالا پاکستانی که خلیم خود را جمع کرده نمیتانست امده سر افغانستان حکومت میکند چندتا کثافت که تا دیروز با دخترای مردم خوش گزرانی میکد حالا ملا مسجد شده شرم به ما که میگیم افغان استیم پدری که نمیانه اولاد خود را به مکتب روان کنه ما داریم ولی برایش کمک نمیکنیم چون میگیم او هزاره است مه تاجک استم دیوانه استم به او کمک کنم بلیاز خدا نکونین ای کاره بس است دیگه تا کی مردم خوده خود ما رنج میتیم

افغان ( اف غان ) یک کلمه ی تورکی است. کلماتی که اولشان اف دارنند. مثل افشنگ. افشار. افشین. کلماتی که آخرشان غان ( گان. قان. غان. وان در تورکی یعنی باغ . و قانالیق یعنی باغ انگور ) . افغان. موغان ( مغان ) . ابرغان. سپورغان. نوغان. اوغان. . . . .
اَفغان: اهل کشور افغانستان
اَفغانی: منسوب به افغان ها
اهل کشور افغانستان را باید افغان بنامیم و نه افغانی، چنانکه اهل کشور ترکیه و استان کردستان را ترک و کرد می نامیم و نه ترکی و کردی. البته افغانی نیز واژه صحیحی است، ولی نه به معنای "اهل افغانستان" بلکه به معنای" منسوب به افغانها" یا "ساخته ی افغانها" مثلاً "رسوم افغانی" یا "فرآورده های افغانی". واحد پول افغانستان نیز افغانی نامیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۳۱. )

افغان از دو بخش اف و غان تشکیل شده است ، اف اول کلمه آفتاب است و خودِ اف همان up در انگلیسی است و به معنی بالا است بخش دوم غان همان گان است که پسوند مکان است.
پس افغان یا افغانستان به معنی سرزمینهای بلند یا سرزمین خورشید است و میتوان گفت که افغان یا افغانستان مترادف خراسان است.
افغانستان زنده باد. دور از فغان.
آریایی های وارسته و پاک سرشت و بدور از ویسگرایی و نژادستیزی باید بپذیرند که نام سرزمین های باختری ایران بزرگ همواره بنام " خراسان " و " آریانا " بوده و امروزه اندیشه های باختریان باعث این آسیب بزرگ شده
...
[مشاهده متن کامل]
تا مردمان ایران خاوری به جان هم بیافتند و هرگز به همگرایی و شکوفایی نرسند ، آنچه که در هزاره ها از فرهنگ ، هنر ، ادب و دانش پدید آمده رهاورد همگرایی و یکپارچگی بوده است که بزرگانی چون : اشو زرتشت ، کوروش بزرگ ، مولوی ، سنایی ، فردوسی بزرگ ، رودکی ، خوارزمی ، سعدی ، حافظ ، بزرگمهر ، خواجه نصیر توسی ، اسدی توسی و . . . . در این گستره آرمانی شکوفا و بباور آورده است ، ارزش این شکوه یگانگی را بدانیم .

افغان/اوغان/اوگان/اوخان=آب زنده گانی/آب حیاط/بینش آب
او گان
او=آب
گان= دانا
غان/غانا. قان. گان. کان. دان. تان. سان. شان. خان=دانا . دانشمند. فر دانش
ی آخر پسوند مالکیت که در اتمام کلمه فامیل می آید
افغانی= ایمان داشتن به علم آب مقدس

افغان برگرفته شده از اوغان نام یکی از اقوام خراسان ( افغانستان ) است
و هیچ ربطی به فغان ( درد، اه و ناله ) ندارد
از زمان به قدرت رسیدن قوم اوغان اسم کشور از خراسان به افغانستان تغییر کرد این نشان دهنده بی مغزی و بیسوادی و تعصب به بیگانه پرستی قوم افغان است ( همون طور ک میدانید نصف این قوم را پاکستانی ها تشکیل میدهند )
...
[مشاهده متن کامل]

حال ما و سایر اقوام اسم خراسان را گرامی داشته و خواستار تغییر اسم نژاد پرستی افغانستان بع خراسان هستیم

فتاح کمال اریانا تلویزیون امریکا
افغان یعنی افغنستان و بس !
افغان یک واژه ی پشتون است که از اوغان گرفته شده است نه از فغان
افغان . آوغو . اوغان. اوگه . همه یک معنی دارند در لهجه پارسی غور افغان آوغو به کسی گویند که گه یش رفته باشد تبق اظهارات سید جمالدین افغان که وقتی یهودیان به دست بختنصر گرفتار شده بودند مردم پارسی به یهودیان
...
[مشاهده متن کامل]
افغان گفتند در سابق زبان پارسی ف نداشد . و. پ. استفاده می شد چنان یک تاریخ نویس هندی کلمه اوگو ا. به جای افغان بکار برده اوگو ا. بعنی ریخ است که ریخ در لهجه مردم کابل ریخک است در لهجه پارسی غور افغان یک کلمه فحش است من تمام کلمات فحش که در لهج پارسی غور باشد می نویسم ک تا بدانید اما تدادی کلمات به تور گرامری گفته نشود تبدیل به کلمه فحش می شود مثلا در جواب شخص بگویی کا ر میکنم یک کلمه خوب است اگر بگویی میکنم کلمه فحش میشود . کلمات فحش. . . افغان ، اوغان، اوگان، اپگان، آغو، اوگو، اوگه، اَن٘دُداره، اوریخ، بُنَکِی، بی ناموس ، بن بورآمده، آدم پشت ، پژی ، پلشتقه، پلشت، تونی، تونک گرفته ، جنده. چالُّو ، خلموک، خبیس ، دالّو. دَلِّه، داسُلَه، لوده. لُو٘د، صُل٘، صُلُت٘، کسمندوزن ، کستیزن، کستی مارد ،

لطفا نام ا فغان یا افغانستان عوض کنن خراسان یعنی طلوع افتاب برگردانند به نام قدیمی اش خراسان
قوم خاص که در مناطق قبیلوی خراسان زندگی میکردند
افغان - اوغان - پتان - پختون - پشتون
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس