افشین

/~afSin/

فرهنگ اسم ها

اسم: افشین (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: afšin) (فارسی: اَفشين) (انگلیسی: afshin)
معنی: لقب تمامی پادشاهان اسروشنه، ( اَعلام ) ) خِیذرابن کاووس [ هجری] آخرین امیر اشروسنه، که این مقام را به خاطر خیانت به پدر و آیین خود و راهنمایی خلیفه ی عباسی به فتح سرزمین مادری خویش به دست آورد، بعدها در مقام سردار خلیفه، بابک خرم دین را فریفت و دستگیر کرد، با این همه، سرانجام به توطئه بر ضد معتصم متهم و به فرمان او کشته شد، ) لقب پادشاهان اِسروشنه، ( در اعلام ) نام سردار ایرانی که بابک خرم دین را دستگیر کرد، ( در اعلام ) لقب عام پادشاهان اسروشنه، نام سردار معروف معتصم خلیفه عباسی، تون اپ
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن

لغت نامه دهخدا

افشین. [ اَ ] ( اِخ ) لقب پادشاهان اسروشنه. ( تاریخ الخلفاء سیوطی ص 364 ). لقب عام ملوک اسروشنه. ( از مفاتیح العلوم و آثارالباقیه از یادداشت مؤلف ).

افشین. [ اَ ] ( اِخ ) بیشتر فرهنگها ذیل این کلمه آورده اند: نام شخصی بود کریم و صاحب همت و مکرم و بزرگ و باسخا مانند حاتم و معن و از اصل و نسب و مقام و منصب او چیزی نیاورده اند بجز صاحب انجمن آرا که مؤلف آنندراج نیز از او پیروی کرده است ، چنین آورده : نام مردی بود اصلش از عجم و در نزد خلیفه بغداد ملازمت یافته و معتصم او را سردار کرده ، بجنگ بابک خرم دین فرستاد بابک را مغلوب و منکوب کرده ، آخرالامر در نزد خلیفه متهم بطغیان گردیده و کشته گشت. سرگذشت این سردار بزرگ در بیشتر تواریخ و تراجم مسطور است. مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: پس بابک را کار از اندازه بگذشت و معتصم افشین را بحرب بابک فرستاد. و افشین لقب پادشاهان اسروشنه است و نامش حیدربن کاوس بود و اصل او از ماوراءالنهر. و افشین سوی ارمینیه آمد، و بابک در کوههای آن حدود جایهای عظیم دشوار گزیده بود و قلعه ساخته بوده و بسیاری روزگار و حادثه ها رفت تاآخر کار بابک گرفتار شد بر دست او، و حیلت کردن سهل بن سنباط بر قلعه خویش و بابک را بعد از گریختن از قلعه ، آن جایگاه بداشتن ، و امید دادن ، و این سهل از دهقانان بود، افشین کس فرستاد و ابن سنباط بابک را بصید بیرون آورد تا سپاه او را بگرفتند و بعد مدتها این فتح برآمد، و او را پیش معتصم آوردند بسامره ، بفرمود تا دستش ببریدند و شکم بشکافتند، و پس سرش آوردندو تنش را بسامره بردار کردند و سرش در بلاد اسلام بگردانیدند که آفتی عظیم بود مسلمانی را.... و مازیار بجانب طبرستان خروج کرد تا عبداﷲ طاهر او را بگرفت وبمعتصم فرستاد و او فرموده تا مازیار را به تازیانه میزدند از آن سبب که گفتند افشین را با مازیار مکاتبت بود در عصیان فرمودن ، و عبداﷲ سه ، چهار نوشته یافته بود از افشین به مازیار و به معتصم فرستاده بود وافشین منکر گشت و گفت این حیلت عبداﷲبن طاهر ساخته است پس مازیار را همی زدند تا راست بگوید. وی اندر آن زخم بمرد و هیچ نگفت. پس معتصم از این پس افشین رابفرمود کشتن. بعد از آنکه بر وی درست کردند که اقلف بود ختنه ناکرده وصنم پرستیدی و گفتند بابک را غروری دادی. ( از مجمل التواریخ والقصص صص 257 - 258 ). و برای اطلاع بیشتر رجوع شود به مآخذ زیر: تاریخ بیهقی ص 172 ببعد و موشح ص 308 و تاریخ الحکماء قفطی و فهرست آن و تاریخ گزیده و فهرست آن و کامل ابن اثیر ج 6 ص 182، 183، 194، 207، 209، 212 و حبیب السیر و فهرست آن و تاریخ تمدن جرجی زیدان و فهرست آن و وفیات الاعیان وفهرست آن و قاموس الاعلام ترکی و تاریخ الاعلام ترکی و تاریخ اسلام و شرح احوال رودکی و سبک شناسی ج 1 ص 232.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دانشنامه عمومی

افشین (شهر). افشین ( به ترکی استانبولی: Afşin ) شهری است در کشور ترکیه که در استان قهرمان مرعش واقع شده است. جمعیت این شهر بر اساس سرشماری سال ۲۰۰۸ میلادی ۳۸٬۴۰۹ نفر و بر اساس برآوردهای سال ۲۰۰۹ میلادی ۳۸٬۱۹۳ نفر می باشد. [ ۳] [ ۴]
عکس افشین (شهر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

افشین ( ـ۲۲۶ق)
عنوان عمومی حکّام موروثی اشروسنه تا نیمه اول قرن ۳ق و عنوان خیدر بن کاوس، آخرین حاکم اشروسنه و سردار معروف ایرانی در دورۀ خلافت مأمون و معتصم عباسی. وی پس از مخالفت با پدر و برادرش به بغداد نزد مأمون رفت و اسلام آورد و او را به تسخیر اشروسنه تشویق کرد و پس از آن جانشین پدر و حاکم اشروسنه شد و همواره در رکاب مأمون و معتصم بود تا در ۲۲۰ق معتصم وی را در سمت فرمانروایی آذربایجان برای دفع بابک خرم دین به آن جا فرستاد. سرکوب بابک به دست افشین خلیفه را بسیار خشنود ساخت و بر سر افشین تاج نهاد و جواهرات و اموال بسیار به او بخشید. در ۲۲۴ق منکجور (از فرمانروایان زیردست افشین) بر خلیفه شورید و افشین نیز ابوالساج، از فرماندهان خود را به مقابلۀ او فرستاد، اما خلیفه هر دو آنان را آلت دست افشین علیه خود می دانست و وی را از شغل فرماندهی عزل کرد. وی در مدتی که محبوس بود سعی می کرد نظر معتصم را جلب نماید ولی بی فایده بود. سرانجام به اتهام همکاری با بابک و مازیار و نیز حکم ارتداد به دستور خلیفه در زندان به قتل رسید و جنازه اش را به دار آویخته و آتش زدند و خاکسترش را در دجله ریختند.

پیشنهاد کاربران

واژه �افشین� عنوان موروثی شاهان اسروشنه در آن زمان بوده است. �افشین� املای عربی �پِشین� ( Pišīn ) در پارسی میانه، یا همتای آن در یکی از دیگر زبان های ایرانی میانه ( به ویژه سغدی ) ، و به باور برخی از زبان شناسان، به معنی شیر درنده است؛ این نام نهایتا از واژه اوستایی �پیسینه� ( - Pisinah ) ریشه گرفته است. به باور مینورسکی، �افشین� ریشه سغدی دارد. همچنین افشین ممکن است شکل دیگر واژه �اخشید� ( از سغدی: xšyδ، xšēδ �به معنای پادشاه� ) باشد. اخشید لقب فرمانروایان سغد ( اخشیدهای سغد ) بود و پژوهشگران آن را از ریشه ایرانی قدیم خشاتا، به معنی �درخشنده، درخشان� یا از خشایاثیه، به معنای �پادشاه� ( که منشأ لقب شاه نیز هست ) می دانند. زمانی که اعراب برای نخستین بار بر منطقه اشروسنه دست یافتند، ساکنان بومی این ناحیه را مردمان ایرانی شرقی تشکیل می دادند، و شاهزادگانی با عنوان �افشین� بر این ناحیه و مردمان آن فرمان می راندند. به طور کلی افشین یک ایرانی محسوب می شود. دو منبع کلاسیک ( و برخی از نویسندگان ) وی را ترک معرفی می کند. او از یک منطقه فرهنگی ایرانی آمده که عموماً ترک به حساب نمی آمدند. این دوگانگی از آنجا به وجود آمده است که نویسندگان عرب واژه ترک را به صورت بی قاعده برای نیروهای تازه خلیفه که در میان آن ها برخی از ایرانی تباران فرغانه و اسروشنه نیز بودند بکار می بردند. به نوشته ابوالفضل بیهقی نام افشین، �اشناس� بوده است، ضبط مشهور در این کلمه به ضم اول است، اما بعضی از افاضل آن را به فتح اول [یعنی اَشناس] نیز آورده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. C. E. Bosworth. "Afshin". Encyclop�dia Iranica. During the reign of the caliph Mahdi ( 158 - 69/775 - 85 ) the Afshin of Oshrusana is mentioned among several Iranian and Turkish rulers of Transoxania and the Central Asian steppes who submitted nominally to
https://www. iranicaonline. org/articles/afsin - princely - title/
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
V. Minorsky, Studies in Caucasian history, Cambridge University Press, 1957, ( footnote on page 111 ) .
. . . . . . . . . .
Bosworth 1971, p. 1060.
. . . . . . . . . . . . . . . . .
بستن
C. Edmund Bosworth ( 2005 ) , "OSRUŠANA " in Encyclop�dia Iranica. Accessed November 2010 [۱] "At the time of the Arab incursions into Transoxania, Osrušana had its own line of Iranian princes, the Afšins ( Ebn Ḵordāḏbeh, p. 40 ) , of whom the most famous was the general of the caliph Moʿtaṣem ( q. v. 833 - 42 ) , the Afšin Ḵayḏar or Ḥaydar b. Kāvus ( d. 841; see AFŠIN ) ", "The region was little urbanized, and it long preserved its
ancient Iranian feudal and patriarchal society. "
https://www. iranicaonline. org/articles/osrusana/
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
Kramers, J. H. "Usrūshana. " Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C. E. Bosworth , E. van Donzel and W. P. Heinrichs. Brill, 2007
. . . . . . . . . . . . . . .
Lewis, Bernard. "The Political Language of Islam", Published by University of Chicago Press, 1991. excerpt from pg 482: "Babak's Iranianizing Rebellion in Azerbaijan gave occasion for sentiments at the capital to harden against men who were sympathetic to the more explicitly Iranian tradition. Victor ( 837 ) over Babak was al - Afshin, who was the hereditary Persian ruler of a district beyond the Oxus, but also a masterful general for the caliph. "
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
Clifford Edmund Bosworth ( Translator with Commentary ) , The History of al - Tabari Vol. 33 "Storm and Stress along the Northern Frontiers of the 'Abbasid Caliphate: The Caliphate of al - Mu'tasim A. D. 833 - 842/A. H. 218 - 227", SUNY Press, 1991. Footenote 176 on pg 59: "Abu Dulaf's contigent of volunteers from lower Iraq would be mainly Arabs, and there seems in fact to have been hostility between him, as a representative of Arab influence at the caliphate court, and the Iranian Al - Afshin"
. . . . . . . . . . . . . . . . . .
]P. B. Golden, "Khazar Turkic Ghulams in Caliphal Service", Journial Asiatique, 2004, vol. 292. pg 292:Some of the soldiers were slaves, others, such as al - Afshin, the scion of a ruling Central Asian ( Ustrushana/Ushrusana ) Iranian family, clearly were not".
. . . . . . . . . . . . . . .
Mottahedeh, Roy, "The Abbassid Caliphate in Iran", Cambridge History of Iran, IV, ed. R. N. Frye, 57 - 89. 1975 pg 75:" Al Mu'atism chose for this task the Afshin, the Iranian king of Ushrusuna".
. . . . . . . . . . . . . . . . . .
D. Pipes. Turks in Early Muslim Service — JTS, 1978, 2, 85—96. excerpt:"Although two classical sources claim him a Turk, he came from Farghana, an Iranian cultural region and was not usually considered Turkish"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
Sourdel, D. "The Abbasid Caliphate. " Pages 104 - 39 in P. M. Holt, Ann K. S. Lambton, and Bernard Lewis ( eds. ) , The Cambridge History of Islam, I. Cambridge: Cambridge University Press, 1970. Quote from Pg 125: "and finally of Mazyar, a local chieftain of Tabaristan, against whom the caliph sent the Turkish general Afshin, the conqueror of Babak"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
حسن یوسفی اشکوری ( ١١ اردیبهشت ١٣٧٦ ) . �ابن اشناس�. دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. دریافت شده در ٢١ مهر ١٣٩٣.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

منابع• https://www.iranicaonline.org/articles/osrusana/
واژه �افشین� عنوان موروثی شاهان اسروشنه در آن زمان بوده است. �افشین� املای عربی �پِشین� ( Pišīn ) در پارسی میانه، یا همتای آن در یکی از دیگر زبان های ایرانی میانه ( به ویژه سغدی ) ، و به باور برخی از زبان شناسان، به معنی شیر درنده است؛ این نام نهایتا از واژه اوستایی �پیسینه� ( - Pisinah ) ریشه گرفته است. به باور مینورسکی، �افشین� ریشه سغدی دارد. همچنین افشین ممکن است شکل دیگر واژه �اخشید� ( از سغدی: xšyδ، xšēδ �به معنای پادشاه� ) باشد. اخشید لقب فرمانروایان سغد ( اخشیدهای سغد ) بود و پژوهشگران آن را از ریشه ایرانی قدیم خشاتا، به معنی �درخشنده، درخشان� یا از خشایاثیه، به معنای �پادشاه� ( که منشأ لقب شاه نیز هست ) می دانند. [۶] زمانی که اعراب برای نخستین بار بر منطقه اشروسنه دست یافتند، ساکنان بومی این ناحیه را مردمان ایرانی شرقی تشکیل می دادند[۳]، و شاهزادگانی با عنوان �افشین� بر این ناحیه و مردمان آن فرمان می راندند. [۷] به طور کلی افشین یک ایرانی محسوب می شود. [۳][۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲] دو منبع کلاسیک ( و برخی از نویسندگان ) وی را ترک معرفی می کند. [۱۲][۱۳] او از یک منطقه فرهنگی ایرانی آمده که عموماً ترک به حساب نمی آمدند. این دوگانگی از آنجا به وجود آمده است که نویسندگان عرب واژه ترک را به صورت بی قاعده برای نیروهای تازه خلیفه که در میان آن ها برخی از ایرانی تباران فرغانه و اسروشنه نیز بودند بکار می بردند. به نوشته ابوالفضل بیهقی نام افشین، �اشناس� بوده است، ضبط مشهور در این کلمه به ضم اول است، اما بعضی از افاضل آن را به فتح اول [یعنی اَشناس] نیز آورده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. C. E. Bosworth. "Afshin". Encyclop�dia Iranica. During the reign of the caliph Mahdi ( 158 - 69/775 - 85 ) the Afshin of Oshrusana is mentioned among several Iranian and Turkish rulers of Transoxania and the Central Asian steppes who submitted nominally to
https://www. iranicaonline. org/articles/afsin - princely - title/
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
V. Minorsky, Studies in Caucasian history, Cambridge University Press, 1957, ( footnote on page 111 ) .
. . . . . . . . . .
Bosworth 1971, p. 1060.
. . . . . . . . . . . . . . . . .
بستن
C. Edmund Bosworth ( 2005 ) , "OSRUŠANA " in Encyclop�dia Iranica. Accessed November 2010 [۱] "At the time of the Arab incursions into Transoxania, Osrušana had its own line of Iranian princes, the Afšins ( Ebn Ḵordāḏbeh, p. 40 ) , of whom the most famous was the general of the caliph Moʿtaṣem ( q. v. 833 - 42 ) , the Afšin Ḵayḏar or Ḥaydar b. Kāvus ( d. 841; see AFŠIN ) ", "The region was little urbanized, and it long preserved its
ancient Iranian feudal and patriarchal society. "
https://www. iranicaonline. org/articles/osrusana/
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
Kramers, J. H. "Usrūshana. " Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C. E. Bosworth , E. van Donzel and W. P. Heinrichs. Brill, 2007
. . . . . . . . . . . . . . .
Lewis, Bernard. "The Political Language of Islam", Published by University of Chicago Press, 1991. excerpt from pg 482: "Babak's Iranianizing Rebellion in Azerbaijan gave occasion for sentiments at the capital to harden against men who were sympathetic to the more explicitly Iranian tradition. Victor ( 837 ) over Babak was al - Afshin, who was the hereditary Persian ruler of a district beyond the Oxus, but also a masterful general for the caliph. "
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
Clifford Edmund Bosworth ( Translator with Commentary ) , The History of al - Tabari Vol. 33 "Storm and Stress along the Northern Frontiers of the 'Abbasid Caliphate: The Caliphate of al - Mu'tasim A. D. 833 - 842/A. H. 218 - 227", SUNY Press, 1991. Footenote 176 on pg 59: "Abu Dulaf's contigent of volunteers from lower Iraq would be mainly Arabs, and there seems in fact to have been hostility between him, as a representative of Arab influence at the caliphate court, and the Iranian Al - Afshin"
. . . . . . . . . . . . . . . . . .
]P. B. Golden, "Khazar Turkic Ghulams in Caliphal Service", Journial Asiatique, 2004, vol. 292. pg 292:Some of the soldiers were slaves, others, such as al - Afshin, the scion of a ruling Central Asian ( Ustrushana/Ushrusana ) Iranian family, clearly were not".
. . . . . . . . . . . . . . .
Mottahedeh, Roy, "The Abbassid Caliphate in Iran", Cambridge History of Iran, IV, ed. R. N. Frye, 57 - 89. 1975 pg 75:" Al Mu'atism chose for this task the Afshin, the Iranian king of Ushrusuna".
. . . . . . . . . . . . . . . . . .
D. Pipes. Turks in Early Muslim Service — JTS, 1978, 2, 85—96. excerpt:"Although two classical sources claim him a Turk, he came from Farghana, an Iranian cultural region and was not usually considered Turkish"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
Sourdel, D. "The Abbasid Caliphate. " Pages 104 - 39 in P. M. Holt, Ann K. S. Lambton, and Bernard Lewis ( eds. ) , The Cambridge History of Islam, I. Cambridge: Cambridge University Press, 1970. Quote from Pg 125: "and finally of Mazyar, a local chieftain of Tabaristan, against whom the caliph sent the Turkish general Afshin, the conqueror of Babak"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
حسن یوسفی اشکوری ( ١١ اردیبهشت ١٣٧٦ ) . �ابن اشناس�. دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. دریافت شده در ٢١ مهر ١٣٩٣.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

منابع• https://www.iranicaonline.org/articles/osrusana/
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

افشینافشینافشینافشین
تورکیستان لابد فردا ام خدا هم تورک است .
چه بگویم با مردمان متوهم چه میتوان کرد .
همه زبان جهان تورکی هستند .
اصلا تورک یعنی همه چیز
از این به بعد به همه چیز می گوییم تورکککک
عووووو
زوزه بکشید
اوگوز خان پدر همه ما هاست .
عجیب است .
�افشین� املای عربی �پِشین� ( Pišīn ) در پارسی میانه، یا همتای آن در یکی از دیگر زبان های ایرانی میانه ( به ویژه سغدی ) ، و به باور برخی از زبان شناسان، به معنی شیر درنده است؛ این نام نهایتا از واژه اوستایی �پیسینه� ( - Pisinah ) ریشه گرفته است.
افشین از افشیدن امده و افشان نیز از همان است / همچنین مَثَل افشان و پریشان را نیز از گذشته داریم که با مَدِ اینکه اف و پری هر دو از ریشه آپ ( بالا و زیاد می باشند ) پس میتوان فهمید که افشین و افشان همان پریشان است . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

پس تا اینجا اف / پَر / پری را فهمیدیم به چه چم می باشد میرویم سراغ شان
شان بجز واژه های مد سخنمان ؛ در واژه هایی چون شان ( منزلت و جایگاه ) / شانه ( نمیتوانم روی شانه خودم جای دهم کنایه از بار سنگین و مسئولیت جایگاهی داشتن دارد ) / شاندیز ( یا به گفته برخی شاهندیز = که ملاک جایگاه بزرگان بوده مانند پارادایز یا پردیس پس دیس میشود گونه یا نمونه از چیزی و پری یا پارا می شود بالا و برتر و پردیس می شود نمونه برتر )
بنابراین به راحتی فهمیدیم که شان می شود جایگاه و منزلت و افشین میشود والامقام.

جاااالبه!! خوشحالم ، نام خانوادگیم" افشین "هست تا به حال دنبال معناش نبودم تا امشب که برام سوال شد و سرچ کردم، مرسی از سایت خوبتون
اَفشین - نام پسرانه
از واژه اوستایی آخشین، آخشید: xšyd
اِخشود ( xšūd ) : شنیدن، گوش کردن، نیوش!
معنی: شنیدنی، گوش نواز، آهنگین، موزون، ریتم دار ( موزیکال: فرانسوی )
افشین در اوستایی از دو بخش ساخته شده است: 1ـ آف به معنی رساندن مانند آفتاب که تاب به معنی گرماست و واژه های تابستان و تب از آن ساخته شده است و آفتاب یعنی گرما رسان؛ 2ـ شین که شینه shayana به معنی آرامش بوده است؛ و افشین به معنی آرامبخش یا آرامش بخش یا آرامش رسان بوده است.
واژه " افس"در اوستا به معنی بخش کردن و تقسیم است وافسیدن و دگر ریخت آن افشیدن است و افشین نیز دگر ریخت افشان است .
ریشه نام ایرانی
لقب پادشاهان اسروشنه
شیر درنده، در اوستا به معنی آرامبخش، در کردی آب آبی
منابع• http://Afshin.karamii
افشین یعنی فرو برنده خشم
اسم ایرانی
معنی شیر درنده
به اوستایی
افشین اسمی ایرانی بوده و همین طور که میگن یعنی شیر درنده
به ترکی آغشین و به ایرانی افشین
خب در ایران هم افشین یعنی شیر درنده
شیر درنده. ایرانی
یعنی شیر درنده.
در زبان فارسی میانه و اوستایی یعنی شیر درنده
اسمی ایرانی بوده
لقب پادشاهان اسروشنه هم بوده
فقط
فقط
شمشیر تیز و برنده
افشین اسطوره من بود. افشین امید ایل و طایفه ام بود. افشین یعنی صداقت و راستی، بخشنده و مهربان، افشین حامی فقرا و تهی دستان بود، از نزدیک دیدم و خودم فهمیدم، از اطرافیان شنیدم آن چند صباحی که حقوق بگیر
...
[مشاهده متن کامل]
شد از سفره خانه خود برداشت و گذاشت برای نیازمندان، با چشم خودم دیدم نپوشید ولی پوشانید لباس گرم بر تن نیازمند. افشین اسطوره من بود که در تاریخ ۲۹بهمن ۹۶بر اثر سقوط هواپیما در مسیر تهران به سمت یاسوج همراه با ۶۵همسفر خود آسمانی شدند. . . *اسطوره من افشین جان دیدار به قیامت*

بزرگ مرد، سالار دلها
افشین به زبون کوردها که از آو یعنی به زبون کورد اب هست وشین یهنی ابی هست در کل آب آبی هست
آرامش بخش
وجود آرام
: )
افشین نام یکی از شهرهای ترکیه است و بمعنی سردار و فرمانده است یاران بابک خرمدین خودشان حیدربن کاووس را افشین یا افشین حیدر صدا می کردند به معنی سردار بزرگ فرمانده وبزرگمرد خلاصه بگم که این نام اصلأ به زبان فارسی ربطی نداره و اسم اصیل ترکی است
آغشین ترکی و افشین احتمالا فارسی باشه چه بدونم اما اینو میدونم که اسمهایی هستن که بین بعضی زبانها مشترکن و بعضی اسمها هم هم آوا و نزدیک به هم هستن، مثل یزدان و یازدان، یزدان در فارسی به معنای خداوند و
...
[مشاهده متن کامل]
یازدان در تورکی به معنای کسی که از بهار آمده - بایدن اسم رئیس جمهور آمریکاست و بایدان در تورکی یعنی کسی که از بزرگ و بیگ ( به وجود ) آمده مثل آیدان که به معنای کسی که از ماه آمده ست - و اینو میدونم که اف در تورکی آذربایجانی اُ تلفظ میشه، مثل افشار که تورکای آذربایجان ایران میگن اوشار - پس اگه افشین تورکی باشه حداقل از قدیمای باید شنید که به افشین اوشین بگن

ضمن سپاس از بانیان این سایت
باید گفت
افشین ترکیب 2 کلمه اف و نشین ( ریشه نشستن ) است اف یا همان آف یا آپ در زمان سانسکریت به معنی بالا میباشید. معادل این کلمه در انگلیسیup ( آپ ) یعنی بالا می باشد. که هم ریشه همان کله اف یا آپ در سانسکریت میباشد.
...
[مشاهده متن کامل]

ترکیب این 2 کلمه معنی بالا نشین را می دهد.
همانند کلمه افسر به معنی تاج سر.

معنای افشین میتواند از جمع افش یا افشه ین ( پسوند مانند کردن ) افش از افشاندن و بخشیدن می آید با ین معنایش میشود بسیار بخشنده. مثل سیمین و سنگین و پولادین و غمگین
مردی شجاع و دایر بود به دلیل اینکه دیگر نمیخواست با اعراب همکاری کند در زندان انداختنش و چون در فکر ان بود که خلایف اعراب را از میان ببرد اعراب احساس خطر و ترس کردندایشان را در همان زندان به قتل رساندن به نظر من میبایست یک روز را در بزرگداشت این سردار شجاع جشن بگیرند
شیر بیرون
افشین در مقابل افشان است که به درستی معنی می شود .
افشان یعنی ساطع کننده نور ، و در مقابل افشین یعنی گیرنده نور.
افشین کلمه ای ترکی به معنای سفید وش یا سفید بخت
افشین یعنی آرمش. . .
افشین یک اسم ایرانی است یعنی حاکم همون بزرگ مرد ایرانی
افشین یعنی دلیر و شجاع
افشین اسم پسرانه ایرانی است.
معنی کلمه افشین یعنی آسمان و زمین.
افشین نام سردار ایرانی که بابک خرم دین را دستگیر کرد هم بود. ( در اعلام ) لقب عام پادشاهان اسروشنه - نام سردار معروف معتصم خلیفه عباسی
افشین یعنی استوار محکم دلیر شجاع با دل و جوراعت یعنی یک نام بسیار عالی و زیبا
افشین عالی است کلی از همکلاسی های من آرزو داشتن که اسمشان افشین باشد افشین اسم بزگ مرد ایرانی، دلاور مرد ایرانی، شیر بزرگ ایرانی، دلاور مرد ، شجاع، اسم خدا، بزرگ و بالا مقام بودن، خلاصه افشین بهترین اسم است من خوشحالم که اسمم افشین است
اسم ریشه دار ساسانی
افشین به معنی فروبرنده خشم
از ایرانی بودن اسمم و این که تاریخی درخشان از بزرگمرد ایرانی در سینه خود دارد لذت میبرم
افشین یعنی سردار ایرانی. همینکه این اسم ایرانی هستش لذت میبرم
شیردرنده
یکی از بزرگترین و با ارزشترین شخص و اسم خوشحالم که اسمم افشین هستش
بزرگ مرد شیر بزرگ ایرانی

لقب پادشاهان اسرونشه
دوستی در بالا به این کلمه کاملا پارسی یک کلمه ترکی ربط دادن که واقعا با عقل سلیم قابل درک نیست افشین از واژه افشاننده یعنی پخش کننده نور آمده است و افشین یعنی کسی که نور پخش می کند در کنایه از اینکه شخصی کهنیکی را گسترش می دهد امیدوارم که دوستان ترک سندی در این خصوص بیارن بصورت تاریخی که این کلمه در کجا در ترکی استفاده شده است یا همان آغشین خودشان
...
[مشاهده متن کامل]


افشین به معنی ابر مرد ایرانی

افشین به معنی افشناننده کریم و سخی و جوانمردبوده و از اسماء خداوند می باشد . یعنی خداوند جهان را از خوشه وجود خود می افشاند یا از خود میزاید یا زا خود می بارد.
افشین به معنی شفافیت نور و باهمت
آرامش دهنده دوستدلر
به معنی مردی بزرگ وبا احترام واقتدار
افشین یعنی روشنایی دل ها
افشبن ب معناى سالار وسردار اىرانى

بیشتر ب معنی فرو برنده خشم است
در برخی کتب قدیمی افشین از کلمه خشتریه به اعشین امروزه تبدیل شده
بزرگ مرد
افشین یکی ازپادشاه های ایرانی بود
افشین به معنی بزرگ مردایرانی
افشین این اسم به دو بخش تقسیم میشود. اف بمعنی فرو برنده و شین بمعنی خشم معنی اسمی که روی شخص گذاشته میشود بمعنی فروبرنده خشم است.
این واژه از دو بخش اوستایی ساخته شده و آفشین بوده است: آف: رساننده. مانند آفتاب که تاب یعنی گرما و آفتاب یعنی گرما رسان. شین در اوستایی شَیَنَ و به معنی آرامش بوده است. و آفشین یعنی آرامبخش. ( 09163657861 )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٩)

بپرس