اغنده
فرهنگ اسم ها
معنی: آکنده، انباشته
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
دل ز مهر جهانیان کنده
وآنگه از مهر دوست آغنده.
امیرخسرو.
- دل آغنده ؛ غمین. غمگن. حزین.- || مصمم. جازم :
فرنگیس با رنج دیده پسر
بخواب اندر آورده بودند سر
ز پیمودن راه و رنج شبان
مر آن هر دو را گیو بد پاسبان
زره در بر و بر سرش نیز ترگ
دل آغنده و تن نهاده بمرگ.
فردوسی.
آغنده. [ غ ُ دَ / دِ ] ( اِ ) پنبه پیچیده و گردکرده باشد ریشتن را. کلوچ. باغنده. پاغنده. غنده. غندش. || نوعی از عنکبوت زهردار. رتیلا. رُتیل. غنده.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۱. گلولۀ پنبه، پنبۀ زده شده و گلوله کرده برای ریسیدن.
۲. نوعی عنکبوت زهردار، رتیل.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید