اعاده شخص معدوم

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اعاده معدوم از مسائلی است که حکیمان ومتکلمان اسلامی درباره آن سخن گفته اند. همه حکیمان و برخی از متکلمان اسلامی اعاده معدوم با تمام خصوصیات را محال دانسته اند، ولی اکثر متکلمان به دلیل حفظ اصل اعتقاد به «معاد جسمانی بشر» بر امکان آن تأکید کرده اند.
معتقدان معتزلی به اعاده معدوم معتقدند: هیچ گاه «عدم» سراسر شیء معدوم را فرا نمی گیرد، بلکه ذاتی از آن به نام «ماهیت» باقی مانده و فقط وجود آن معدوم می شود و اگر بار دیگر بازگشت، «معدوم مطلق» باز نمی گردد، بلکه وجود آن که بسان عرض نسبت به موضوع است، باز می گردد. این عقیده بدان سبب است که این گروه به مسئله «تقرّر ماهیات قبل از وجود» عقیده راسخ دارند، و در نتیجه معتقدند ذات شیء هیچ گاه از بین نمی رود، چه قبل از وجود نخست، چه پس از معدوم شدن.
ولی دیگران، با این که به تقرر ماهیات قبل از وجود، اعتقاد ندارند، اعاده معدوم را ممکن می دانند. مطابق این دیدگاه هیچ حلقه مشترکی میان مبدأ و معاد وجود ندارد.

بیان محل اختلاف حکیمان و متکلمان
تحریر محلّ نزاع و تبیین نفی و اثبات در روشن شدن مسئله، تأثیر به سزایی دارد. موضوع بحث از نظر حکیمان بازگرداندن معدوم با تمام خصوصیات و ویژگی هاست که یکی از آن ها زمانی است که شیئی در آن ظرف پدید آمده است، خواه زمان را از مشخصات پدیده بدانیم یا از نشانه های تشخص، و یا آن را به اضافه و انتساب شیء به زمان تفسیر کنیم، زیرا در هر حال شیء با این زمان به نوعی در ارتباط بوده و اگر بناست با تمام خصوصیات بازگردد، باید زمان هم بعینه بازگردد.
در حالی که متکلمان، در تجویز اعاده معدوم، به بازگرداندن خود آن شیء می اندیشند؛ به گونه ای که عرفاً بگویند شیء دیرینه که جامه عدم پوشیده بود دومرتبه بازگشت، اما هرگز عینیت عقلی و یا بازگشت زمانی که شیء در آن ظرف بوده، مورد نظر آن ها نیست، آنان با امکان بخشیدن به مسئله اعاده معدوم در صدد اثبات معاد جسمانی انسان ها هستند. و ناگفته پیداست که معاد انسان در روز قیامت، به معنای بازگشت زمان دنیا در روز رستاخیز نیست، هرگاه خود انسان بازگردد هر چند زمان برنگردد، معاد جسمانی تحقق می پذیرد.
از این بیان روشن می شود که وحدت موضوع میان دو گروه در این مسئله محفوظ نیست، آنچه را که منکران، نفی می کنند، مورد اثبات متکلمان نمی باشد، و آنچه که متکلمان به دنبال آن هستند، از نظر حکیمان محال نیست.

نظری یا بدیهی بودن اعاده معدوم
از این که هر دو گروه بر ادعای خود اقامه دلیل می کنند، نشانه آن است که امتناع یا امکان اعاده معدوم را مسئله نظری تلقی می کنند، در حالی که شیخ الرئیس، و به تبع او فخر رازی، امتناع اعاده را یک امر بدیهی و بی نیاز از دلیل می دانند، و در این مورد رازی از ابن سینا چنین نقل می کند: هر کس به فطرت خود مراجعه کند، و غبار تعصّب را از خرد بیفشاند، خرد او گواهی می دهد که بازگرداندن معدوم با تمام خصوصیات، امری ممتنع است. آن گاه در پاسخ این که: «اگر امتناع اعاده، امری بدیهی است، پس چرا گروهی آن را تجویز می کنند؟» یادآور می شود: همین طوری که گاهی غیر بدیهی به سبب یک رشته عوامل خارجی، بدیهی تلقی می شود، گاهی هم بدیهی، به خاطر یک رشته موانع، غیر بدیهی جلوه می کند.

دلائل محال بودن اعاده معدوم
...

پیشنهاد کاربران

یکی از بزرگترین اکتشافات عصر جدید به قول استیون هاوکینگ دانشمند فقید انگلیسی عبارت است از کشف وقوع مهبانگ. از دیدگاه فردی من کشف اصلی، محوری و مرکزی تئوری علمی مهبانگ ( یا بیگ بنگ ) عبارت است از نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض و بر اثر آن گردش دایره وار وقوع مهبانگ های متوالی و از این راه و به این روش، ظهورات یا پیدایشات متوالی محتوای این کیهان یا جهان در مدارات، مراتب و درجات تکاملی بر از قبل یا پیش. این عالم یا دنیا به شکل این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست، در طول این سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان ( محتوای هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار بطور مطلق و یکسان ) بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( منظور از دیدگاه علمی و نه دینی ) همیشه پس از وقوع مهبانگ های هشتم ( ۸م، 8m ) در یک درجه تکاملی برتر از قبل از نو آفریده میشود. شخص من در زندگی بعدی همین شخص خواهد بود با همین اعضای خانواده و فامیل و قوم دنیوی با همین تمدن و فرهنگ و تاریخ و جغرافیا با همین زبان و اخلاق و عدالت و ملت و جامعه و سیاست و اقتصاد و حقوق با همین ولایت مطلقه فقیه با همین تحمیل های امر به معروف و نهی از منکر بر تار و پود های جامعه تا حد توان. اما خوشبختانه در یک مدار، مرتبه و یا یک درجه تکاملی بر تر از حالت فعلی یعنی یک درجه خوب تر، زیبا تر، سالم تر، هوشمند تر، دانا و توانا و ثروتمند تر، نیک اخلاق و نیک گفتار و نیک رفتار و نیک پندار تر، متمدن تر و با فرهنگ تر، حق شناس و عادل و آزاد تر، خوش و بش و شاد و خرّم و شاداب تر، علمی تر و هنرمند تر و زبان فارسیم هم یک درجه روشن تر و شفاف تر از زبان پارسی شاهنامه. و زبان پارسی حکیم ابوالقاسم فردوسی حماسه سرای بزرگ شهر توس یا طوس هم یک درجه روشن و شفاف تر خواهد گردید. به عنوان مثال دو بیت زیبای شعر وی به شکل : میازار موری که دانه کش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است/. ممکن است حقیقی تر بیان گردد. به این معنا که شاید خود حکیم در زندگی بعدی بخت و اقبال بیشتری یار و یاورش باشد و به این حقیقت دست یابد که موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی ( منجمله مور ) از جان های شیرین انفرادی، خاص و ویژه و منحصر بفرد برخوردار نمی باشند، طوریکه در لحظه بسته شدن نطفه و مرطوب شدن بذر از بیرون یک ذره جان به آن پیونند و در لحظه خشک شدن و مردن جسم، کالبد، تن و یا بدن از آن به بیرون به پرد. بهر حال بر اساس بینش و باور فردی من و به زبان تمثیل و تشبیه، ترازوی عدل الهی یا الاهی فقط از این راه و به این روش عمل میکند و از حقیقت برخوردار است که در طی حیات ها یا زندگی های متوالی و فراوان دنیوی در این دنیا ( به تعداد یک هفتم کلیه ی حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول ضروری و واقعی و یا به بیانی دیگر به تعداد یک هفتم کلیه ی مهبانگ ها و یا به عبارتی دیگر به تعداد یک هفتم کلیه ی کنگره های سلسله دایره وار دهّر ها ) کفه خوبی ها، زیبایی ها، خیر ها، . . . هر بار یک درجه سنگین تر خواهد گردید و درست یک درجه به همان اندازه کفه بدی ها، زشتی ها، شر ها، . . . سبک تر خواهد گردید و الا آخر تا در پایان سفر یعنی پس از وقوع آخرین مهبانگ و بازگشت به سامان یا نظام احسن و اشرف آفرینش سرمدی، مبدئی یا اولیه در معاد، محتوای کفه ی خوبی ها و زیبائی ها و . . . . در پائین در نهایت کمال ایده آل با کمیت و کیفیت بهشت برین بطور کامل به فعلیت خواهد رسید طوریکه یک قوه در آن باقی نخواهد ماند و کفه ی بدی ها و زشتی ها و . . . در بالا بطور کامل خالی باقی خواهد ماند تا آغاز سفر مقطعی بعدی با حذف و قلم خوردن یکی از درجات تکاملی پائین تر. لذا برای اینکه کلیه ی مدارات و مراتب و درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی؛ یکی نهایت نقصان و امکان اخس در پائین ترین حالت نشئگی طبیعی و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف دنیوی در بالاترین حالت نشئگی طبیعی، یکی پس از دیگری از طریق سفر های مقطعی و دایره وار دنیوی تجربه و سپری و حذف گردند، گذر بینهایت زمان ضروری و لازم خواهد بود ( البته عبارت " بینهایت زمان " از دید محدود ما انسان ها و نه از دید بیکران خدای حقیقی و واقعی که هیچ چیزی در مقابل آن نمی تواند بی نهایت باشد غیر از وجود و ماهیت و ذات مطلق و بیکران و بینهایت خود وی ) . در زندگی بعدی پیامبر بزرگوار دین اسلام هم در طی دریافت آیات وحیانی اندکی دقیق تر به حرف های جبرئیل ( همان گابریئل ماریائی یا مریمی ) توجه خواهد نمود و یا خود جبرئیل اندکی دقیق تر و روشن تر کلمه ی الله را در گوش سر و دل مبارک رسول الله ذکر خواهد نمود و پیروان دین ( به ویژه متکلمین و حکیمان و عارفان و مفسرین و مترجمین و الهی دانان ) را این چنین به دست ظلمت و جهل ابهام و اوهام و خرافات نخواهد سپرد بلکه یک درجه روشن تر معرفت وحیانی را به ارث خواهد گذاشت: آسمان ها و زمین های هفتگانه و هر آنچه که بین آنهاست و نه یک سماء و یک ارض و نه سماوات سبع و الارض بصورت هفت آسمان طبقه بر طبقه یا محیط و محاط بر هم و یک کره ی ارض در مرکز مشترک آنها مانند هفت آسمان ارسطو در جهت ترسیم شکل هندسی منظومه شمسی و سپس تدوین نجوم بطلمیوسی در پیروی از همان روند و روال.
...
[مشاهده متن کامل]

ما انسان ها در طول زندگی دنیوی خود نمی توانیم انداره یا مقدار یکی از درجات تکاملی را محاسبه و تعیین نمائیم، اما میتوانیم به روش علمی تعداد کل مدارات، مراتب یا درجات فراوان تکاملی بین دو بهشت برین متوالی را محاسبه و تعیین نمائیم.
یک خبر خوش برای همگان و آن اینکه در طی زندگی های متوالی و فراوان دنیوی هر بار تعداد پیشویان و مراجع تقلید آئینی و دینی کمتر و کمتر و از ماهیت و جوهر اقتدار و قدرت و انحصار و اسارت طلبی آئین ها و ادیان و مذاهب کاسته و کاسته تر خواهد گردید و آنهم در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس قوانین جاودانه و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن و به امر و خواست از پیش اعمال شده خدای حقیقی و واقعی یعنی اول، وسط، آخر، درون و بیرون همه چیز و همه کس یا بطور عام تر یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی یعنی محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار که هیچ موجود دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. آئین های پرستش بت های فراوان و گوناگون گلی و چوبی و سنگی و فلزی یا بطور کوتاه آئین های بت پرستی و آئین های گوناگون پرستش یک بت واحد و یگانه و یکتای غیبی یا بطور مختصر آئین یکتا پرستی هیچکدام از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی در حالت کلی و بیکرانی بر انسان تحمیل نگردیده اند بلکه از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی و آرزوی پنهانی زنده نگه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و به ویژه در حافظه تاریخ. منجمله وعده ها و وعید های بهشتی و جهنمی.
متکلمین و حکیمان و عارفان و ادیبان و شاعران پیرو دین اسلام به ویژه پارسی زبان نتوانسته اند بدانند که در حین بر داشتن علامت، نشانه، کلاه یا تاج تشدید از روی سر واژه ی فراباستانی فارسی " دهّر " باید توجه داشت که بهمراه آن یکی از دو حرف ه از قلم حذف نشود تا تلفظ ریشه ای و معنای اصلی و حقیقی آن از بین نرود و رد پای آن در طول زمان بسوی گذشته و سرچشمه پایمال و مخدوش نگردد. تا در بین هندوان معنای نظم کیهانی و اجتماعی و سپس در قرآن معنای روزگار بخود نگیرد. معنای اصلی واژه ی فارسی فراباستانی ماده هم مورد توجه متکمین و حکیمان و عارفان و ادیبان و شاعران پارسی زبان بطور حقیقی قرار نگرفته و صد ها مثال دیگر.

این طبیعت یا بطور کلی این دنیای فیزیکی - متافیزیکی بهمراه تار و پودهای کثیر یا فراوان و گوناگون زنده و غیر زنده ( هم شهودی یا عینی یعنی محتوای میدان کوچک فعلیت ها در ظاهر یا بیرون و غیبی یعنی محتوای میدان بسیار بزرگ امکانات بالقوه در باطن یا درون ) و یا بطور کلی محتوای این گیتی یا کیهان و یا این جهان به شکل این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست که در برگیرنده شش آسمان و شش زمین دیگر و هرآنچه که بین آنهاست بصورت شش امکان کلی بالقوه و غیبی می باشد، در طول زمان و بیزمانی روی یک خط هر گز نمی تواند به گذشته باز گردد بلکه بر روی یک مسیر دایره ای شکل نه تنها بازگشت آن به گذشته امکان پذیر میباشد بلکه بطور مطلق ضروری و اجباریست و آنهم فقط با یک هدف و آن اینکه کلیه ی مدارات، مراتب و درجات تکاملی بر تر و باقی مانده تا پایان این سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی، هرکدام به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش تجربه و سپری گردند و آنهم تنها از یک راه و به یک روش مطلق، معقول و منطقی یعنی از طریق گردش دایره وار وقوع مهبانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس قوانین جاودانه و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن و نه از راه ها و نه به روش های دیگری از قبیل تناسخ و حلول یا گردش روان ؛ قبض یا جدائی روح و یا پریدن جان شیرین حضرات آقایان و خانم ها از بینی ها یا دماغ های مبارکشان در لحظه ی مرگ کالبدها، تن ها و یا بدن های تثلیثی مادی - روحی - روانی شان در بستر امن و ساکن و پیوسته و فراگیر زندگی بخش جان جانان شان. مسیر حرکت لحظه ی جاودانه حال یا به زبان فنی نوسانگر دو قطبی متشکل از زمان مطلق و بیزمانی مطلق به عنوان بزرگترین نیروی محرکه موجود در محتوای کیهان یا جهان، هم دایره وار میباشد و همیشه پس از یک دور کامل، حرکتش از نو آغاز میگردد.
...
[مشاهده متن کامل]

متکلمین و حکیمان دینی که بخش زیادی از انرژی های حسی و فکری و خیالی و تصوری خود و شنوندگان و خوانندگان کلام ها و نوشته های خود را روی مبحث اعاده معدوم صرف و یا تلف نموده اند، به سماوات سبع و الارض یا السماوات و الارضین سبع و ما بینهما و تصویر آسمانی - وحیانی - قرآنی در قالب سه کلمه به شکل 《دنیا - برزخ - آخرت》 همچنین به وعده ها و وعید های بهشتی و جهنمی داده شده از طرف خود آنان و نه از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی و اهداف و مقاصد و انگیزه ها و آرزوهای باطنی و پنهانی انبیاء و اولیاء دینی در پس پرده این وعده و وعید ها، توجه و دقت کافی بخرج نداده اند و کلام های به ارث رسیده حکیمان اقوام یهود و عرب تحت عنوان معارف وحیانی ( منجمله حدیثی و روائی ) برایشان کلام کامل و بی عیب و نقص خدای حقیقی و واقعی در حالت کلی و بیکرانی بوده اند و نه کلام محدود و جزئی و ناقص و مملو از ابهام و اوهام وی به کمک حواس و غرایز و احساسات و عواطف و افکار و خیالات و تصورات محصول قوای تفهمی و ادارکی فهم ها و عقل ها و غرایز آن افراد انسانی در اعصار و شرائط مختلف تاریخی.
نفس مجرد یعنی من ( نه روح و روان و جان، نه غریزه و میل و آرزو و هوا و هوس، نه خاطره و فکر و خیال و تصور، نه فهم و عقل، نه شعور و هوش و آگاهی و خودآگاهی، نه جسم و نه ماده، نه جرم و انرژی و خلاء و نه چیز دیگری ) . فقط نفوس مجرد یا من های افراد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) از اصل نامیرائی برخوردارند، کالبدها یا تن ها و یا بدن های تثلیثی مادی روانی روحی در بستر امن و ساکن و پیوسته و فراگیر زندگی بخش جان، از حرکت های چرخشی یا دایره وار چرخ 《تولد - زندگی - مرگ - زندگی - تولد》برخوردارند و هر بار در مداری برتر و کمال یافته تر از قبل تا رسیدن یا بازگشتن به همان حالت آفرینش سرمدی، مبدئی یا اولیه در معاد در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت یا به عبارتی دیگر همان نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی.
متکلمین و حکیمان و حتا عارفان دینی هیچگونه توجهی به حکم علمی صادر شده از طرف حکیم عمر خیام نداشته اند:
در دایره ای که آمدن و رفتن ماست/
او را نه بدایت و نه نهایت پیداست/
به این معنا که از دیدگاه حکیم عمر خیام دو داستان مبدئی و بنیادی ادیان ابراهیمی ( یهودیت و مسیحیت و اسلام ) یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری خلق بابا آدم و ننه حوای حضرات موسا و ایسا و محمّد، دو افسانه خیالی اوهامی بیش نبوده و نمی باشند، به این معنا که محتوای آن دو داستان از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی و از آسمان نازل نشده و در قالب وحی به گوش سر و دل سرایندگان ( اول موسا و سپس محمّد ) ابلاغ نگردیده، طنین نیفکنده، نجوا نشده. همچنین به شهود علمی زمان و مکان مطلق و نسبی محمد زکریای رازی هیچگونه توجهی نداشته اند.

بپرس