اصل عدم قطعیت
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
اصل عدم قطعیت ( به انگلیسی: Uncertainty principle ) در مکانیک کوانتومی را ورنر هایزنبرگ، فیزیکدان آلمانی، در سال ۱۹۲۶ فرمول بندی کرد.
در فیزیک کوانتومی، اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، اظهار می دارد که جفت های مشخصی از خواص فیزیکی، مانند مکان و تکانه، نمی تواند با دقتی دلخواه معلوم گردد. به عبارت دیگر، افزایش دقت در کمیت یکی از آن خواص مترادف با کاهش دقت در کمیت خاصیت دیگر است. [ ۱] این عبارت به دو روش گوناگون تفسیر شده است. بنا بر دیدگاه هایزنبرگ، غیرممکن است که هم زمان سرعت و مکان الکترون یا هر ذرهٔ دیگری با دقت یا قطعیت دلخواه معین شود. بنا بر دیدگاه گروه دوم، که افرادی چون بالنتین در آن قرار دارند، این عبارت راجع به محدودیت دانشمندان در اندازه گیری کمیت های خاصی از سیستم نیست، بلکه امری است راجع به طبیعت و ذات خود سیستم چنان که معادلات مکانیک کوانتومی شرح می دهد. در مکانیک کوانتوم، یک ذره به وسیلهٔ بستهٔ موج شرح داده می شود. اگر اندازه گیری مکان ذره مد نظر باشد، طبق معادلات، ذره می تواند در هر مکانی که دامنهٔ موج صفر نیست، وجود داشته باشد و این به معنی عدم قطعیت مکان ذره است. برای به دست آوردن مکان دقیق ذره، این بستهٔ موج باید تا حد ممکن «فشرده» شود، که یعنی، ذره باید از تعداد زیادی موج سینوسی که به یکدیگر اضافه شده اند ( بر روی هم جمع شده اند ) ساخته شود. از طرف دیگر، تکانهٔ ذره متناسب با طول موج یکی از این امواج سینوسی است، اما می تواند هر کدام از آن ها باشد؛ بنابراین هر چقدر که مکان ذره –به واسطهٔ جمع شدن تعداد بیشتری موج - با دقت بیشتری اندازه گیری شود، تکانه با دقت کمتری معین می شود ( و بر عکس ) . تنها ذره ای که مکان دقیق دارد، ذرهٔ متمرکز در یک نقطه است، که چنین موجی طول موج نامعین دارد ( و بنابراین تکانهٔ نامعین دارد ) . از طرف دیگر تنها موجی که طول موج معین دارد، نوسان منظم تناوبی بی پایان در فضا است که هیچ مکان معینی ندارد. در نتیجه در مکانیک کوانتومی، حالتی نمی تواند وجود داشته باشد که ذره را با مکان و تکانهٔ معین شرح دهد. اصل عدم قطعیت را می توان بر حسب عمل اندازه گیری، که شامل فروپاشی تابع موج نیز می شود، بازگویی کرد. هنگامی که مکان اندازه گیری می شود، تابع موج به یک برآمدگی با پهنای بسیار کم فروپاشیده می شود، و تکانهٔ تابع موج کاملاً پخش می شود. تکانهٔ ذره به مقداری متناسب با دقتِ اندازه گیری مکان، در عدم قطعیت باقی می ماند. مقداری باقی ماندهٔ عدم قطعیت نمی تواند از حدی که اصل عدم قطعیت مشخص کرده است، کمتر شود، و مهم نیست که فرایند و تکنیک اندازه گیری چیست. این بدین معنی است که اصل عدم قطعیت مربوط به اثر مشاهده گر است. اصل عدم قطعیت کمترین مقدار ممکن در آشفتگی تکانه در حین اندازه گیری مکان و بر عکس را معین می کند. بیان ریاضی اصل عدم قطعیت این است که هر حالت کوانتومی این خاصیت را دارد که ریشه میانگین مربعی ( RMS ) انحرافات از مقدار متوسط مکان ( موقعیت ) ( انحراف استاندارد توزیع X ) ضرب در RMS انحرافات تکانه از مقدار متوسطش ( انحراف استاندارد P ) هیچگاه نمی تواند از کسر ثابتی از ثابت پلانک کوچک تر باشد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدر فیزیک کوانتومی، اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، اظهار می دارد که جفت های مشخصی از خواص فیزیکی، مانند مکان و تکانه، نمی تواند با دقتی دلخواه معلوم گردد. به عبارت دیگر، افزایش دقت در کمیت یکی از آن خواص مترادف با کاهش دقت در کمیت خاصیت دیگر است. [ ۱] این عبارت به دو روش گوناگون تفسیر شده است. بنا بر دیدگاه هایزنبرگ، غیرممکن است که هم زمان سرعت و مکان الکترون یا هر ذرهٔ دیگری با دقت یا قطعیت دلخواه معین شود. بنا بر دیدگاه گروه دوم، که افرادی چون بالنتین در آن قرار دارند، این عبارت راجع به محدودیت دانشمندان در اندازه گیری کمیت های خاصی از سیستم نیست، بلکه امری است راجع به طبیعت و ذات خود سیستم چنان که معادلات مکانیک کوانتومی شرح می دهد. در مکانیک کوانتوم، یک ذره به وسیلهٔ بستهٔ موج شرح داده می شود. اگر اندازه گیری مکان ذره مد نظر باشد، طبق معادلات، ذره می تواند در هر مکانی که دامنهٔ موج صفر نیست، وجود داشته باشد و این به معنی عدم قطعیت مکان ذره است. برای به دست آوردن مکان دقیق ذره، این بستهٔ موج باید تا حد ممکن «فشرده» شود، که یعنی، ذره باید از تعداد زیادی موج سینوسی که به یکدیگر اضافه شده اند ( بر روی هم جمع شده اند ) ساخته شود. از طرف دیگر، تکانهٔ ذره متناسب با طول موج یکی از این امواج سینوسی است، اما می تواند هر کدام از آن ها باشد؛ بنابراین هر چقدر که مکان ذره –به واسطهٔ جمع شدن تعداد بیشتری موج - با دقت بیشتری اندازه گیری شود، تکانه با دقت کمتری معین می شود ( و بر عکس ) . تنها ذره ای که مکان دقیق دارد، ذرهٔ متمرکز در یک نقطه است، که چنین موجی طول موج نامعین دارد ( و بنابراین تکانهٔ نامعین دارد ) . از طرف دیگر تنها موجی که طول موج معین دارد، نوسان منظم تناوبی بی پایان در فضا است که هیچ مکان معینی ندارد. در نتیجه در مکانیک کوانتومی، حالتی نمی تواند وجود داشته باشد که ذره را با مکان و تکانهٔ معین شرح دهد. اصل عدم قطعیت را می توان بر حسب عمل اندازه گیری، که شامل فروپاشی تابع موج نیز می شود، بازگویی کرد. هنگامی که مکان اندازه گیری می شود، تابع موج به یک برآمدگی با پهنای بسیار کم فروپاشیده می شود، و تکانهٔ تابع موج کاملاً پخش می شود. تکانهٔ ذره به مقداری متناسب با دقتِ اندازه گیری مکان، در عدم قطعیت باقی می ماند. مقداری باقی ماندهٔ عدم قطعیت نمی تواند از حدی که اصل عدم قطعیت مشخص کرده است، کمتر شود، و مهم نیست که فرایند و تکنیک اندازه گیری چیست. این بدین معنی است که اصل عدم قطعیت مربوط به اثر مشاهده گر است. اصل عدم قطعیت کمترین مقدار ممکن در آشفتگی تکانه در حین اندازه گیری مکان و بر عکس را معین می کند. بیان ریاضی اصل عدم قطعیت این است که هر حالت کوانتومی این خاصیت را دارد که ریشه میانگین مربعی ( RMS ) انحرافات از مقدار متوسط مکان ( موقعیت ) ( انحراف استاندارد توزیع X ) ضرب در RMS انحرافات تکانه از مقدار متوسطش ( انحراف استاندارد P ) هیچگاه نمی تواند از کسر ثابتی از ثابت پلانک کوچک تر باشد.
wiki: اصل عدم قطعیت
پیشنهاد کاربران
اصل عدم قطعیت یا اصل نامعینی، تعیین حد و مرز توانایی مشاهدات و اندازه گیری و پیش بینی رفتار ذرات اتمی و زیر اتمی و ذرات و امواج نور بطور کلی موجودات کوانتایی می باشد. اما به این معنا نیست که خود طبیعت در بنیاد دارای رفتار نامعین و احتمالی است. زمانیکه می گوییم دو کمیت یا دو صفت و یا دو ویژگی مکمل و بهم پیوسته را در سطح کوانتایی بطور همزمان نمیتوان با دقت کامل اندازه گیری کرد، منظور از بیان واژه " نمی توان" چیست ؟ آیا این گونه ناتوانی مربوط به دانش و تکنیک انسانی است یا خود طبیعت ناتوان می باشد؟ پاسخ خود هایزنبرگ به این سوال این است که هرچه دانش و تکنیک بیشتر و پیشرفته شود، بازهم نمیتوان از این حد و مرز عبور کرد. و این خود به این معناست که ما انسان ها هرگز قادر نخواهیم بود که این حجاب و پرده را کنار بزنیم و با جلوه و جلال یک الکترون آشنا شویم. بنابراین برد شعاع گرایش باطنی و یا میل فطری ما به قرب کوانتاها بیشتر از این حد و مرز که در یک فرمول ریاضی ترسیم و یا بیان گردیده است، نمی تواند قد بکشد. از طرفی دیگر بخوبی می دانیم که اگر حرکت الکترون ها در سیم ها وجود نداشته باشد، نه میتوانیم برق داشته باشیم و نه رادیو و تلویزیون و یخچال و فِر و جارو برقی کار خواهند کرد و نه اینترنت و نه موبایل و خیلی چیز های دیگر. الکترون های عزیز گاهی اوقات خطرناک هم هستند. مثلا اگر انگشت خودرا به سیم برق بزنیم، آنگاه ممکن است که دیر متوجه خطر شده باشیم. بی دلیل نیست که انسان در اعصار دور دست در گذشته خورشید را می پرستیده است. زیرا خورشید به وی نور و گرما می بخشیده است. منظورم این نیست که به فکر احداث یک عبادتگاه نو بیافتیم و در آن مشغول پرستش خدای الکترونی به شویم که اگر به آن عادت کنیم، دیگر راه نجات نداشته باشیم. پس از این مقدمه، این سوال را طرح میکنم : آیا اصل عدم قطعیت پیش بینی آینده جهان و یا تعیین مسیر حرکت هستی را غیر ممکن می سازد و یا اینکه میتوان بدون در نظر گرفتن این اصل و یا مستقل از آن یک تصویر روشن از حرکت هستی از مبداء تا معاد را ارائه داد؟ چنین هنر نمایی در نگاه اول بسیار مشگل به نظر میرسد، زیرا تا آنجا ایکه مطلع هستیم، بزرگان اندیشه در کلیه میدان های اندیشیدن در طول تاریخ بشریت تاکنون نتوانسته اند یک تصویر روشن و حقیقی و مطابق با واقعیت عینی ارائه دهند. حتا معارف وحیانی دینی هم چنین تصویر روشنی را به انسان عرضه نداشته اند. برای تعیین حرکت دقیق و قطعی و کلی طبیعت و کیهان بطور حقیقی و نه خیالی - اوهامی بهتر است که به چند حقیقت ژرف و بنیادی و ماورایی توجه نمائیم که بدون آنها هرگونه پیشگویی در مورد آینده کل جهان به بیراهه یا گمراهه منجر خواهد شد.
... [مشاهده متن کامل]
الف - اعتقاد به خداوند و دانش و قدرت و آگاهی و هوش و فکر و احساس و فهم و عقل و رحمت و محبت و عشق و صبر مطلق و بیکران وی و طرح مطلق خلقت و آفرینش. البته مشروط بر اینکه این اعتقاد علمی باشد و نه دینی. منظور از الفاظ " نه دینی " این است که خداوند متعال هیچگونه نیازی به پرستش ؛ ستایش ؛ مناجات ؛ نیایش ؛ عبادات ؛ طاعت و بندگی ندارد و چنین تکالیفی را هم برای انسان از پیش تعیین نکرده است و انجام دادن و ندادن چنین اعمال دست و پاگیر و تلف کننده عمر و وقت و انرژی و حتا باور داشتن و یا باور نداشتن به خداوند، هیچگونه تاثیرات مثبت و منفی در سعادت و خوشبختی نهائی و یا غائی کلیه افراد انسانی نخواهند داشت.
ب - کثرت پایان ناپذیر ماورایی. این فرمول بندی کلامی که میتواند به زبان ریاضی و روش هندسی هم بیان و ترسیم گردد، اشاره به این حقیقت دارد که خداوند متعال هستی نامتناهی ؛ بیکران و یا بینهایت خویش را به هستی های محدود و متناهی و برابر و همسان تقسیم نموده است و به علت بیکرانی هستی این عمل تقسیم ضرورتا و همزمان آزادانه پایان ناپذیر خواهد بود. دلایل کافی و لازم هم در اثبات این ادعا وجود دارند که شاید در فرصتی دیگر بتوانم آنها را بیان کنم.
پ - بر خلاف تصور قالب بر اندیشه خاص و عام در طول تاریخ تاکنون، کلیه افراد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی و عشقی به شکل " یا مرد و یا زن " نیستند بلکه پنج نوع. تحت عنوان : سرنوشت های پنجگانه جنسی و عشقی.
ت - همچنین بر خلاف تصور قالب، کلیه افراد انسانی تنها دارای یک من یا یک خویشتن و یا یک نفس واحد و یگانه و مجرد و منحصر به فرد نیستند بلکه 10 تا ؛ 5 تا مردانه و 5 تا زنانه. که میتوان آنها را نفوس عشره یا من ها و یا خویشتن های دهگانه افراد انسانی نامید.
ث - مفاهیم بیزمانی و بیمکانی برخلاف تصور خاص و عام، مترادف ؛ معادل و یا هم معنی با عدم وجود زمانمکان نیستند بلکه همزادهای دوقلوی زمانمکان و با همدیگر تشکیل دهنده " نوسانگر های بنیادی هشت قطبی " در سطح ابعاد ذرات زمان و مکان پلانک می باشند. لذا ذرات اتمی و زیر اتمی و ذرات و امواج نوری عناصر بنیادی نیستند بلکه قالب های اند که در اولین لحظات وقوع مه بانگ و انبساط کیهان ، در آنها پودر ظریف نواسانگر ها ریخته شده و محبوس گردیده اند. بقیه آنها ( قسمت اعظم آنها ) قالب ریزی نشده اند و ماهیت عنصری سیاه چاله ها و ماده و انرژی تاریک میباشند.
ج - علت و ریشه اصلی نوسانات انقباض و انبساط کیهانی، باز و بسته شدن و انحنای زمانمکان نسبی انیشتین نمی باشد بلکه ریزش و یا سقوط آزاد و چرخشی انرژی و جرم از قله به دامنه و عمق.
چ - مفاهیم ازل و ابد به معنای بی آغازی زمان به سمت گذشته و بی پایانی آن به سمت آینده نیستند بلکه دو لحظه اند که مقدار هرکدام از آنها برابر با طول لحظه حال می باشد که آنهم برابر است با 10 بتوان منهای 43 ثانیه که در علم فیزیک به زمان پلانک معروف است. علارغم برابری به این دلیل این دو مفهوم جداگانه اند که اشاره به دو جهت بودن حرکت کلی هستی دارند. یعنی سیر نزولی و سیر صعودی.
ح - خمیر مایه مسالحی و ساختاری جهان یک واحد یگانه تثلیثی یا سه جنبه ای ماده - روح - روان میباشد، و این سه جنبه یا سه جلوه از همدیگر تفکیک ناپذیرند و همیشه باهم بوده و خواهند بود. هرسه هم امر و هم خلق خداوند و هم مسالح ساختاری هستی و نه تنها روح. عامل بخشیدن و پس گرفتن حیات بستر امن و آرام و پیوسته جان می باشد.
از طریق حقایق بنیادی و ژرف سرنوشت های پنجگانه جنسی - عشقی و نفوس عشره میتوان منازل ؛ وادی ها ، شهر های عشق و یا ایستگاه های حرکت های منقطع ( نه پیوسته ) هستی را در روند نزولی و صعودی تعیین کرد که 7 تا می باشند، اما بیشمار. هرکدام از منازل هفتگانه نزولی در قدم اول حرکت بطور معجزه آسا ( البته در چهار چوب طرح مطلق خلقت و آفرینش و بر اساس مفاد ثابت و تغییر ناپذیر آن ) از سطح یا حالت کمال ایده آل بهشتی ( یا حالت امکان اشرف ) به حالت نقصان کامل یا امکان اخس نزول می یابند و پس از آن حرکت به سوی کمال و بازگشت به حالت اولیه را آغاز میکنند. در سیر صعودی همان منازل هفتگانه بطور کامل تکرار می شوند. این طور نیست که حرکت نزولی به سوی نقصان و حرکت صعودی به سوی کمال باشد، بلکه مسیر هردو حرکت به سوی کمال و رجعت می باشند. اختلاف اصلی در نامگذاری در تقدم ظهور نفس های دهگانه می باشد. بطور مثال اولین منزل نزولی و یا اولین شهر عشق تعلق به ظهور زوج های بنیادی خودی غیر هم جنس دارد که در سیر صعودی همیشه هفتمین منزل خواهد بود.
امید که سر خوانده گرامی را بدرد نیاورده باشم.
در پایان دو بیت شعر از عارف بزرگ مولانا جهت رفع سردرد:
تا نگردی او ندانی اش تمام / خواه آن انوار باشد خواه ظُلام
... [مشاهده متن کامل]
الف - اعتقاد به خداوند و دانش و قدرت و آگاهی و هوش و فکر و احساس و فهم و عقل و رحمت و محبت و عشق و صبر مطلق و بیکران وی و طرح مطلق خلقت و آفرینش. البته مشروط بر اینکه این اعتقاد علمی باشد و نه دینی. منظور از الفاظ " نه دینی " این است که خداوند متعال هیچگونه نیازی به پرستش ؛ ستایش ؛ مناجات ؛ نیایش ؛ عبادات ؛ طاعت و بندگی ندارد و چنین تکالیفی را هم برای انسان از پیش تعیین نکرده است و انجام دادن و ندادن چنین اعمال دست و پاگیر و تلف کننده عمر و وقت و انرژی و حتا باور داشتن و یا باور نداشتن به خداوند، هیچگونه تاثیرات مثبت و منفی در سعادت و خوشبختی نهائی و یا غائی کلیه افراد انسانی نخواهند داشت.
ب - کثرت پایان ناپذیر ماورایی. این فرمول بندی کلامی که میتواند به زبان ریاضی و روش هندسی هم بیان و ترسیم گردد، اشاره به این حقیقت دارد که خداوند متعال هستی نامتناهی ؛ بیکران و یا بینهایت خویش را به هستی های محدود و متناهی و برابر و همسان تقسیم نموده است و به علت بیکرانی هستی این عمل تقسیم ضرورتا و همزمان آزادانه پایان ناپذیر خواهد بود. دلایل کافی و لازم هم در اثبات این ادعا وجود دارند که شاید در فرصتی دیگر بتوانم آنها را بیان کنم.
پ - بر خلاف تصور قالب بر اندیشه خاص و عام در طول تاریخ تاکنون، کلیه افراد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی و عشقی به شکل " یا مرد و یا زن " نیستند بلکه پنج نوع. تحت عنوان : سرنوشت های پنجگانه جنسی و عشقی.
ت - همچنین بر خلاف تصور قالب، کلیه افراد انسانی تنها دارای یک من یا یک خویشتن و یا یک نفس واحد و یگانه و مجرد و منحصر به فرد نیستند بلکه 10 تا ؛ 5 تا مردانه و 5 تا زنانه. که میتوان آنها را نفوس عشره یا من ها و یا خویشتن های دهگانه افراد انسانی نامید.
ث - مفاهیم بیزمانی و بیمکانی برخلاف تصور خاص و عام، مترادف ؛ معادل و یا هم معنی با عدم وجود زمانمکان نیستند بلکه همزادهای دوقلوی زمانمکان و با همدیگر تشکیل دهنده " نوسانگر های بنیادی هشت قطبی " در سطح ابعاد ذرات زمان و مکان پلانک می باشند. لذا ذرات اتمی و زیر اتمی و ذرات و امواج نوری عناصر بنیادی نیستند بلکه قالب های اند که در اولین لحظات وقوع مه بانگ و انبساط کیهان ، در آنها پودر ظریف نواسانگر ها ریخته شده و محبوس گردیده اند. بقیه آنها ( قسمت اعظم آنها ) قالب ریزی نشده اند و ماهیت عنصری سیاه چاله ها و ماده و انرژی تاریک میباشند.
ج - علت و ریشه اصلی نوسانات انقباض و انبساط کیهانی، باز و بسته شدن و انحنای زمانمکان نسبی انیشتین نمی باشد بلکه ریزش و یا سقوط آزاد و چرخشی انرژی و جرم از قله به دامنه و عمق.
چ - مفاهیم ازل و ابد به معنای بی آغازی زمان به سمت گذشته و بی پایانی آن به سمت آینده نیستند بلکه دو لحظه اند که مقدار هرکدام از آنها برابر با طول لحظه حال می باشد که آنهم برابر است با 10 بتوان منهای 43 ثانیه که در علم فیزیک به زمان پلانک معروف است. علارغم برابری به این دلیل این دو مفهوم جداگانه اند که اشاره به دو جهت بودن حرکت کلی هستی دارند. یعنی سیر نزولی و سیر صعودی.
ح - خمیر مایه مسالحی و ساختاری جهان یک واحد یگانه تثلیثی یا سه جنبه ای ماده - روح - روان میباشد، و این سه جنبه یا سه جلوه از همدیگر تفکیک ناپذیرند و همیشه باهم بوده و خواهند بود. هرسه هم امر و هم خلق خداوند و هم مسالح ساختاری هستی و نه تنها روح. عامل بخشیدن و پس گرفتن حیات بستر امن و آرام و پیوسته جان می باشد.
از طریق حقایق بنیادی و ژرف سرنوشت های پنجگانه جنسی - عشقی و نفوس عشره میتوان منازل ؛ وادی ها ، شهر های عشق و یا ایستگاه های حرکت های منقطع ( نه پیوسته ) هستی را در روند نزولی و صعودی تعیین کرد که 7 تا می باشند، اما بیشمار. هرکدام از منازل هفتگانه نزولی در قدم اول حرکت بطور معجزه آسا ( البته در چهار چوب طرح مطلق خلقت و آفرینش و بر اساس مفاد ثابت و تغییر ناپذیر آن ) از سطح یا حالت کمال ایده آل بهشتی ( یا حالت امکان اشرف ) به حالت نقصان کامل یا امکان اخس نزول می یابند و پس از آن حرکت به سوی کمال و بازگشت به حالت اولیه را آغاز میکنند. در سیر صعودی همان منازل هفتگانه بطور کامل تکرار می شوند. این طور نیست که حرکت نزولی به سوی نقصان و حرکت صعودی به سوی کمال باشد، بلکه مسیر هردو حرکت به سوی کمال و رجعت می باشند. اختلاف اصلی در نامگذاری در تقدم ظهور نفس های دهگانه می باشد. بطور مثال اولین منزل نزولی و یا اولین شهر عشق تعلق به ظهور زوج های بنیادی خودی غیر هم جنس دارد که در سیر صعودی همیشه هفتمین منزل خواهد بود.
امید که سر خوانده گرامی را بدرد نیاورده باشم.
در پایان دو بیت شعر از عارف بزرگ مولانا جهت رفع سردرد:
تا نگردی او ندانی اش تمام / خواه آن انوار باشد خواه ظُلام