اصطلاحات عرفانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] (قطب، اوتاد، ابدال، نجباء و صلحاء) از اصطلاحاتی است که در برخی کتاب های عرفانی آمده است و اشاره به مقاماتی دارد که اهل عرفان در مورد اهل سیر و سلوک و عرفان عملی بر می شمارند.
اصرار و تاکید بر روی این اصطلاحات هر چند در کتاب های عرفانی وجود دارد؛ اما به نظر می رسد – صرف نظر از برخی جزئیات – بتوان ریشه های آن را در برخی متون دینی و روائی یافت که به برخی از آنها اشاره می کنیم:۱.از امام علی (علیه السّلام) نقل شده است: «ابدال از شام و نجباء از کوفه هستند» «الْاَبْدَالُ مِنْ اَهْلِ الشَّامِ وَ النُّجَبَاءُ مِنْ اَهْلِ الْکُوفَةِ یَجْمَعُهُمُ اللَّهُ لِشَرِّ یَوْمٍ لِعَدُوِّنَا» ۲.همچنین از آن حضرت نقل شده است: «ابدال در شام، نجباء در مصر، و عصائب در عراق هستند» «الابدال بالشام و النجباء بمصر و العصائب بالعراق یجتمعون فیکون بینهم» ۳.امام علی (علیه السّلام) در خطبه معروف به شقشقیه، خود را «قطب» سنگ آسیاب حکومت خوانده اند. ۴.در دعای ام داوود که ظاهرا از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده، آمده است: «خدایا بر اوتاد و وابدال درود بفرست» «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْاَوْصِیَاءِ وَ السُّعَدَاءِ وَ الشُّهَدَاءِ وَ اَئِمَّةِ الْهُدَی اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْاَبْدَالِ وَ الْاَوْتَادِ وَ السُّیَّاحِ وَ الْعُبَّادِ وَ الْمُخْلَصِینَ وَ الزُّهَّادِ وَ اَهْلِ الْجِدِّ وَ الِاجْتِهَادِ»
ترادف اصطلاحات
در برخی متون عرفانی و سخنان اهل معرفت این عناوین به صورت مترادف به کار رفته است؛ یعنی مثلاً گاهی که اوتاد گفته شده، مقصود ابدال بوده و یا برعکس. از آن جا که این عناوین اعتباری و بر اساس ذوق و سلیقه ابداع شدند؛ از این رو توافق و اجماعی بر تفسیر و توضیح آن وجود ندارد.(«و المجمع علیه، من اهل الطریق، انهم (الاولیاء) علی ست طبقات امهات: اقطاب، و ائمة، و اوتاد، و ابدال، و نقباء، و نجباء».)
توضیح اجمالی اصطلاحات
همان گونه که اشاره کردیم در مورد توضیح و تفسیر این عناوین، مقداری اختلاف مشاهده می شود، ولی ما اکتفاء می کنیم به آنچه که از شیخ کفعمی در ذیل دعای ام داوود نقل شده است: (هر چند شیخ کفعمی اشاره ای به روایت بودن آن نمی کند، بلکه تعبیرات آن تناسب با روایت ندارد، ولی در برخی کتاب های عرفانی بخشی از آن را به عنوان روایت ذکر می کنند؛ ) گفته شده است که زمین از قطب، چهار اوتاد، چهل ابدال، هفتاد نبی و سیصد و شصت صالح خالی نیست.پس قطب(یکی است و آن در این عصر) مهدی (عجّل الله فرجه الشریف) است.«اوتاد» ممکن است بیشتر از چهار تا باشند؛ اما کمتر از چهار تا نیستند؛ زیرا دنیا شبیه خیمه است و مهدی (عجّل الله فرجه الشریف) مانند عمود و ستون آن است، و این چهار اوتاد طناب های آن هستند.اما ویژگی «اوتاد» این است که آنها کسانی هستند که در یک چشم برهم زدن نیز از یاد خدا غافل نیستند؛ در دنیا فقط به دنبال چیزی هستند که آنها را به آخرت برساند؛ لغزش های بد و شر از آنها سر نمی زند؛ البته عصمت از سهو و نسیان هر چند در قطب شرط است، اما در اوتاد شرط نیست، ولی عصمت از کار زشت در آنها شرط است.«ابدال» بیشتر از چهل تا هستند.«انبیاء» از هفتاد تا بیشترند.«صالحان» نیز از سیصد و شصت بیشترند. ظاهر این است که خضر و الیاس از اوتاد و از ملازمان دائره ی قطب هستند.«ابدال» از نظر مراقبت پایین تر از اوتاد هستند؛ ویژگی آنان این است که هر گاه غفلتی از آنان سر زند با تذکر آن را جبران می کنند و عمداً گناه نمی کنند.«نجباء» پایین تر از ابدال هستند.«صالحان» عبارتند از کسانی که اهل تقوا هستند و به عدالت پایدارند و گاهی گناه از آنها صادر می شود، ولی با استغفار و پشیمانی جبران می کنند. می گویند اگر یکی از چهار اوتاد کم شود، یکی از چهل(ابدال) جایگزین او می شود؛ اگر یکی از چهل(ابدال) کم شود، یکی از هفتاد(نبی) جانشین او می شود؛ اگر یکی از هفتاد(نبی) کم شود، یکی از سیصد و شصت(صالح) جایگزین می شود؛ و همین طور اگر یکی از سیصد و شصت(صالح) کم شود، یکی از بقیه مردم جای او را می گیرد.
رتبه امام زمان
...

پیشنهاد کاربران

آب حیات : چشمه ایست در ظلمات که هر کس از آن بنوشد زندگی جاوید پیدا میکند. کنایه از چشمه عشق ومحبت است.
آب حیوان : تابش انوار وتجلیات الهی را گویند.
آغوش : دریافت رموز واسرار الهی را گویند.
...
[مشاهده متن کامل]

آن : حد فاصل میان گذشته و آینده.
آینه : قلب انسان کامل است.
ابد : امتدادزمان در طرف آینده است و در نزد اهل تصوف ابد وازل از صفات و ویژگیهای حق تعالی است. فرق ابد و ازل در آنست که ازل را آغاز ی نیست و ابد را پایان.
ابر : نزد صوفیان ابر حجابی است که سبب وصول شهود باشد بواسطه کوشش واجتهاد.
اجابت : عهد وپیمان بنده است با حق.
اشاره : خبر دادن از مراد است بدون عبارات والفاظ.
امتحان: بلایی از جانب حق تعالی بر دل سالک تا غیر حق را از دل او پاک کند.
انس: اثر مشاهده جمال الهی است در دل سالک. انس اعتماد به خدا و آرامش به او واستعانت از اوست.
باده: عشق صوفیان مبتدی را گویند. عشقی که ضعیف است و این برای عوام نیز در ابتدای سلوک موجود است.
باده صافی: عشق بی آلایش است. عشقی خالی از هر عیب ونقص. فارغ از لذت وصل یا درد دوری وحرمان
باد صبا : عبارتست از نفخات رحمانیه از جانب مشرق روحانیات. اشاره به نفس ودم رحمت خداوند است.
بار امانت : مراد از امانت تکلیف و عهد و پیمان الهی است.
باران : کنایت از فیض حق تعالی است و رحمت اوست که از عالم غیب بر جهان امکان صادر میشود و ممکنات بر حسب مراتب ومیزان استعداد خود از آن بهره مند میشوند. غلبه عنایات الهی نیز میباشد.
باغ : جهان خرم روحانی است.
بال : نزد صوفیه روشنایی قلب و نورانی شدن آن بواسطه علوم ومعارف الهی است.
بت: مقصود ومطلوب را گویند.
بتخانه: دل عارف کامل است و نیز اشاره دارد به عالم جبروت.
بتکده: باطن عارف کامل که در آن ذوق وشوق معارف الهیه بسیار باشد.
بحر : مقام ذات و صفات بی نهایت حق است که تمامی موجودات به مثال امواج این دریای نامتناهی هستند.
بقاء: نسبت فرد است به حق. بقا نام است برای آنچه باقی وپایدارماند بعداز فناشواهد وسقوط آن.
بلاء : امتحان حضرت دوست است که هرچقدر این بلا زیاد شود گویای قربت ونزدیکی او به حق است.
بوسه : فیض وجذبه باطن است.
پرده : حجاب میان عبد ومعبود است. به مانع میان عاشق ومعشوق هم اشاره دارد.
پیاله: تعین های هستی میباشد که همه آنها آینه حق هستند. کنایت از محبوب نیز میباشد. صفای ظاهر وباطن که هرچه در او باشد عیان میگردد.
پیر : دوستی حق را گویند وقتی که طلب وخواستن به تمام وکمال باشد از آن جهت که استحقاق این دوستی را دارد. به معنای مرشد ومراد نیز هست.
پیرخرابات: منظور محبوب است که جز خدای نیست. کاملان و راهنمایان طریقت.
پیرمغان: پیر طریقت و مرشد کامل.
پیرمیکده: پیر طریقت است که بدان پیر میخانه نیز گویند.
پیمانه : تعبیر دیگریست در بیان دل سالک وصوفی.
تواجد: طلب وجد نمودن است. اظهار حالت وجد وشادی روحانی است بی آنکه وجدی باشد بدانگون که فرد در مثال افراد واجد باشد برای کسب فیض.
تجلی : نور مکاشفه است که از حضرت حق بر دل عارف ظاهر میگردد و دل را میسوزاند و سالک را مدهوش میگرداند.
تسلیم: رها کردن تدبیر به اختیار خویش است و استقبال از قضا الهی به رضایت.
توفیق : جریان امور است بر وفق مراد و میل حق و حقیقت و فراهم آمدن اسباب کار است. توفیق موهبت الهی است که نصیب هر کس شود وی را به آنچه میخواهد میرساند.
توکل: متکی شدن به حق و از خود و خلق نظر برداشتن است . دلبستگی و اعتماد کامل است به پروردگار
جام: اشاره دارد به دل صوفی. عالم هستی را نیز به جام تعبیر میکنند چون فیض حیات را از صاحب حیات دریافت کرده است.
جان : روح انسانی است . کنایت از نفس رحمانی وتجلیات حق است.
جان افزا : بقا و ماندگاری سالک است به این صفت و فنا در وی راه ندارد.
جبروت : حدفاصل میان جهان ملک وملکوت را گویند.
جذبه: نزدیک شدن انسان است به تقریب عنایت الهی. سالک به حضرت حق به مقتضای عنایات حق نزدیک میشود بدون رنجش وسعی خودش.
جرس: خطابیست از سر قهر.
جرعه: تجلی وجودی را گویند. اسرار مقامات وجمیع حالات که در سیر وسلوک از سالک پوشیده است.
جلال: ظاهر کردن بزرگی وبی نیازی معشوق است از جهت ابراز بی نیازی از عاشق ونفی غرور وی و بیان استغنا وتوانگری معشوق.
جلوه:انوار الهی را گویند که بر دل سالک تابیده میشودو او را واله وشیدا میکند.
جمال: ظاهر کمالات معشوق است تا رغبت و طلب عاشق را زیاد کند.
جور : منع کردن و باز داشتن سالک را از سیر و سلوک میگویند.
جهالت : در نزد عرفا کنایه از مرگ دل است که حقایق را درک نمیکند.
چراغ دل: دل روشن به نور معرفت را می گویند.
چشم : در اصطلاح صوفیه جمال را گویند وهمچنین به دیده الهی نیز تعبیر میشود.
چشم جادو: جذبات الهی است.
چشم خمار : کنایه از پنهان کردن تقصیرات وکاستی های سالک است بر روی سالک از جانب حضرت دوست.
چشم مست : سر الهی وجذبات حق است.
چله : مدت خلوتی است که صوفی به فرمان پیر ومراد و شیخ خود به سر میبرد که غالبا چهل روز است اما منحصر به ایام اربعین نیست.
چنگ: دست یافتن به کمال شوق وذوق است.
چهره :عبارتست از تجلیات حق بر سالک در حال غیبت .
حال: واردی است که بر دل سالک بی اختیار وبدون کسب به سبب طاعات واذکار و اورادفرود می آید.
حجاب: آنچه بین صوفی وحقیقت است. مانع میان عاشق ومعشوق. حجاب گاهی معارف ذهنی است و گاه کشف وشهود وگاهی هستی خود صوفی .
حرم : مقام بیرنگی و بیخودی است.
حریف: هم شان و هم مقام وهم پیاله. به معنای معاشران نیز آمده است.
حضور : در اصطلاح عرفا غیبت از خلق است. به مقام وحدت نیز گفته میشود.
حق: به معنی سزاوار و درست و واجب کری است . نامی است از اسماءالهی و نزد اهل تصوف ذات خداوند . . .

بپرس