صاحب جبریل دم جمال محمد
کز کرمش دارم اصطفای صفاهان.
خاقانی.
رو سگ کهف خداوندیش باش تا رهاند زین تغارت اصطفاش.
مولوی ( مثنوی ).
|| نزد سالکان خالص اجتباء را گویند. رجوع به اجتباء شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). اصطفاء آن بود که حق تعالی دل بنده را مر معرفت خود را فارغ گرداند تا مر معرفت وی صفاء خود اندر آن بگستراند و اندراین درجت خاص و عام مؤمنان یکی اند از عاصی و مطیع و ولی و نبی ، لقوله تعالی : ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات . ( کشف المحجوب هجویری چ قویم ص 337 ). و گروهی آنانکه راضی اند به اصطفا و آن محبت است. ( کشف المحجوب هجویری چ قویم ص 158 ). و باز آنکه به اصطفاء دوست راضی باشد آن محبان وی اند که اندر رضا و سخط هستی ایشان عاریت بود و منازل دلهاشان بجز حضرت تنزیه نباشد و سراپرده اسرار ایشان جز اندر روضه انس نه ، حاضرانی باشند غائب و وحشیانی عرشی. ( همان صفحه ). پنجم جانهای اهل وفااند که اندر حجاب صفا و مقام اصطفا طرب میکنند. ( کشف المحجوب همان چاپ ص 234 ).