اشکله

لغت نامه دهخدا

( اشکلة ) اشکلة. [ اَ ک َ ل َ] ( ع اِ ) التباس. || حاجت. || یک کُنار کوهی ، و هی اخص من الاشکل. || شبه. یقال : فیه اشکلة من ابیه ؛ ای شبه. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - چوبی است بمقدار چهار انگشت که وسط آن باریکتر از دو سر وی است و وسط آن طناب بندند و آن برای اتصال دو قطع. خیمه بکار رود . ۲ - چوبی که لای انگشتان متهمان میگذاشتند و فشار میدادند تا بجرم خود اقرار کنند .
التباس یا حاجت یا یک کنار کوهی

فرهنگ معین

(اِ کِ لِ ) (اِمر. ) نک اشکلک .

گویش مازنی

/eshkele/ کمند – بند - ریسمانی است که یک سر آن را به شاخ و سر دیگر آنرا به دست یا پای گاو می بندند تا به این وسیله حیوان را مهار کنند
/ash kole/ توله خرس

پیشنهاد کاربران

بپرس