اشهار

لغت نامه دهخدا

اشهار. [ اِ ] ( ع مص ) معروف کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اشهار امر؛ آشکار کردن و شهرت دادن آن. ( از المنجد ). || انتشاردادن. نشر کردن : آنکه اخبار و آثار که تاغایت وقت در حجب استتار کتمان پنهان مانده بر منصه ٔاظهار جلوه اشهار دهد. ( رشیدی ). || یک ماه بجایی بودن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). و یقال : اشهروا؛ ای اتی علیهم شهر. ( منتهی الارب ). یک ماه در جایی ماندن یا یک ماه بر کسی گذشتن. یقال : اشهرنا فی هذاالمکان ؛ ای اقمنا فیه شهراً. ( از المنجد ). ماهی در جایی مقام کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || رسیدن زن حامله در ماه ولادت. ( منتهی الارب ). اشهار زن ؛ داخل شدن در ماه زاییدنش. ( از المنجد ). درآمدن زن در ماه زاییدن. ( از تاج المصادر بیهقی ). پابماه شدن زن ، یعنی رسیدن زن آبستن بماهی که در آن زاید. رسیدن زن حامل در ماه ولادت و درآمدن در ماه. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

معروف کردن . اشهار امر . آشکار کردن و شهرت دادن آن . انتشار دادن . نشر کردن . یا یکماه بجایی بودن .

فرهنگ عمید

یک ماه به جایی بودن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آشکار کردن را اشهار (تشهیر) گویند. از این عنوان در باب های قضاء، حدود و دیات بحث شده است.
واژۀ اشهار بر حسب آنچه بدان اضافه می شود، مفهوم خاصی پیدا می کند.برای مثال، اشهار سلاح به مفهوم برکشیدن آن از نیام یا نشانه رفتن آن به سوی کسی است، و اشهار مجرم، گرداندن او در خیابان ها و معرّفی به مردم است.
حکم اشهار سلاح
اشهار سلاح برای ترساندن مردم، حرام و اشهار کننده، محارب است.
مرگ فرد بر اثر اشهار سلاح اشهار کننده
اگر کسی بر روی دیگری سلاح برکشد، در صورتی که این عمل موجب رعب و در نهایت، مرگ وی شود، ضامن دیۀ او است، امّا اگر اشهار شونده بترسد و بگریزد و به هنگام فرار، به جهت دیگری مانند برخورد با چیزی یا افتادن از بلندی بمیرد، در ثبوت دیه بر اشهار کننده اختلاف است.
اشهار شهادت دهنده به دروغ
...

پیشنهاد کاربران

بپرس