باد اندر او وزیده ز پهنای آسکون
ابر اندر او گذشته ز بالای قیروان .
ازرقی.
میغ از تو بر اسب آسکون تاخت میدان فلک پلنگ وش ساخت .
خاقانی.
چه مایه دارد در پیش طبع او دریاچه پایه دارددر نزد آسکون فرغر؟
قاآنی.
و ظاهراً بمعانی دیگر آبسکون نیز آید.اسکون. [ اَ ] ( اِخ ) موضعی در آذربایجان. ( نزهةالقلوب مقاله ثالثه چ لیدن ص 79 ).